دنباله دار یک کلاغ چهل کلاغ

[رها؛]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح

 

[هــستیــ(:]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم

 

[رها؛]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو

 

[هــستیــ(:]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام

 

[رها؛]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی

 

[هــستیــ(:]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام

 

[رها؛]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین

 

[هــستیــ(:]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند

 

[رها؛]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند

 

[هــستیــ(:]

دیشب سرگرم کتاب خواندن نبودم امروز رفتم به کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر