نم نم باران روی کله ی کچلش میریخت. موش ها توی جوراب های پاره به طرف خانههایشان میدویدند.موش ها وحشت کرده بودند و فقط بخاطر کله ی کچل او بود زیرا او یک کله ی بزرگ تخم مرغی داشت شاید با خود فکر کنید تخم مرغی بودن سر ک ترس ندارد اما اون سرش تخم مرغی نبود بلکه واقعا کله اش تخم مرغی بود ک دست و دهان داشت و میتوانست حرف بزند!نم نم باران روی کله ی کچلش میریخت. موش ها توی جوراب های پاره به طرف خانههایشان میدویدند.موش ها وحشت کرده بودند و فقط بخاطر کله ی کچل او بود زیرا او یک