What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

Leila.Moradi

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Apr 16, 2025
Messages
40
Reaction score
189
Time online
11h 58m
Points
18
Age
23
سکه
194
  • #11
کم‌کم صداها خوابید. تندی از فضای نیمه‌تاریک اتاق بیرون رفت. ندا و نهال هم چون جوجه‌اردک پشت سرش حرکت کردند. بوی نم دیوارها مشامش را پر کرد. چکه‌های باران از سوراخ‌های سقف سرازیر میشد و موکت‌ پوسیده‌ی روی ایوان را خیس می‌کرد. خبری از زن نبود. از سه پله‌ی ترک خورده وسط ایوان پایین آمد. چشمش به مرد لاغراندامی افتاد که کنار موتور درب و داغانی نشسته‌ بود و فرط‌و‌فرط سیگار می‌کشید. انگار از یک مبارزه سخت بیرون آمده‌ باشد که این‌چنین نفس‌نفس می‌‌زد. نگاهی به سر و تیپ ژولیده‌اش افکند. به هشدارهای آرام ندا و هیس گفتن نهال توجهی نکرد و مقابلش ایستاد.
- پس آقاغلام شمایید؟
انگار در هپروت سیر می‌کرد. نئشگی از سر و روی هیکل بدقواره و درازش می‌ریخت. پوفی کشید و کمی صدایش را بالا برد:
- با شمام آقا! صدام رو می‌شنوید؟
شانه‌های استخوانی‌اش تکان خفیفی خوردند. گردن عرق زده و سیاهش را بالا آورد. با دیدنش، اول چشمان فرورفته‌ی قهوه‌ایش قلمبه گشت و بعد ردیف دندان‌های زرد و نامرتبش نمایان شد. جستی از روی لبه‌ی حوض خالی پرید و سیگار نصفه‌اش را زمین انداخت.
- مادمازل کی باشن؟!
لحن تودماغی‌ای داشت. از درون گر گرفت. ندا اخم‌آلود از پشت‌سر پیش آمد.
- این خانم مهمون ماست.
پوزخندی روی ل*ب‌های کبود و باریکش نشست. تا آمد چیزی بگوید، صدای زمختی از پشت سرشان برخاست:
- حتماً از فامیل نداشتشونه مرد! نکنه شانس در خونه‌ی شما گدا گشنه‌ها رو زده؟!
به عقب چرخید. زنی با لبان جر خورده و چشمان کبود، در حالی که دستمال بر سر بسته‌ بود، تکیه بر نرده‌های زنگ زده‌ی ایوان، هیکل فربه و چاقش را سرپا نگه‌ می‌داشت. خال سیاه گوشتی هم بین موهای هورمونی روی چانه‌اش خودنمایی می‌کرد. نهال سرتقانه دست‌به‌کمر شد و تخس گفت:
- دوست خودمه!
سگرمه‌های نازک بندانداخته‌اش توی‌هم رفت.
- زبون درازی نکن بچه! مگه خودش لاله؟!
لحن بی‌ادبانه‌ی زن، اخم به صورتش نشاند! انگار نه انگار تا الان داشت زیر مشت و لگدهای شوهرش جان می‌داد. کمی جلو رفت و دستان نمناکش را در جیب خزدار پالتویش فرو برد.
- این بچه درست میگه خانم، ما تازه با هم آشنا شدیم.
دستی بر موهای خرمایی نهال که در دست باد می‌رقصید کشید و تبسمی کرد.
- بیشتر از یه دختر شیش ساله می‌فهمه.
نهال با اتمام جمله‌اش، تندی سر بالا گرفت و دست‌به‌سینه، حالت بامزه‌ای به خودش گرفت.
- من نه سالمه ستاره‌خانم!
 

Who has read this thread (Total: 6) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom