به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

انگیزشی چگونه مثل یک بیلیونر فکر کنیدهر آنچه که می خواهید درباره موفقیت، املاک و زندگی بدانید/ دونالد جی. ترامپ _ ' مترجم: الهام شریف ' تایپیست : " mahban"

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
Screenshot_20240726_202914_Samsung Notes.jpg

***

نام کتاب :چگونه مثل یک بیلیونر فکر کنید

هر آنچه که می خواهید درباره موفقیت، املاک و زندگی بدانید

نوع کتاب : کسب و کار و پیشرفت مالی

اثر : دونالد جی. ترامپ

مترجم: الهام شریف

تایپیست : @mahban


بخشی از کتاب :
بعضی کشورها وکلا اغلب درگیر معاملات ملکی نمی شوند. اما، در پاره ای از کشورها حضور آن ها بسیار ضروری است. به هر حال، پیشنهاد من این است که اگر حق الوکاله معقول است و می توانید از عهده ی آن برآیید، حتی در معاملاتی که ساده به نظر می رسند نیز وکیل بگیرید. من هرگز هیچ قراردادی را بدون مشورت با یک وکیل، امضا نمی کنم؛ با این که تمام روز با قرارداد سروکار دارم.


****​
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
مادر تمام نصایح:

«درباره ی هر کاری که می خواهی انجام دهی، هر چه می توانی بیشتر بیاموز.»

فرد ترامپ، پدرم

«در دنیای تجارت هر کسی آزاد است که بجنگد، تصاحب کند و برنده شود. در این نبرد شما یا بالایید یا پایین. اختیار با خودتان است که بالا قرار
بگیرید.»

آلیس فوت مک دوگال

«موفقیت در تجارت یکی از مسحورکننده ترین هنرهاست. کار کردن هنر است؛ پول ساختن نیز هنر است و کار پردرآمد بهترین هنر هاست ...»

اندی وارهول
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
در دنیایی که بیش از شش میلیارد تن جمعیت دارد، فقط پانصد و هشتاد و هفت بیلیونر وجود دارد. این یک باشگاه بسیار اختصاصی است. آیا دوست دارید به ما بپیوندید؟

البته احتمال موفقیت شما یک در ده میلیون است؛ اما اگر مثل یک بیلیونر فکر کنید، این احتمال اندک نباید شما را ناامید کند.
بیلیونرها به فرصت ها یا موانع اهمیت نمی دهند. ما به معقول بودن، به این که مردم چه فکر می کنند، چه چیزی متعارف است و یا چه چیزی انتظار می رود، فکر نمی کنیم. ما پیرو شهود و بینش خود هستیم و اهمیتی
نمی دهیم که دیگران آن را ابلهانه یا احمقانه تصور کنند. این همان چیزی است که کتاب حاضر می خواهد به شما یاد بدهد: چگونه مثل یک بیلیونر
فکر کنید؟ حتی اگر شما بتوانید ده درصد از پیام این کتاب را بگیرید، باز هم فرصت مناسبی برای بیلیونر شدن خواهید داشت.

من در کتاب قبل (چگونه
ثروتمند شوید؟) بعضی از فنون مورد علاقه ی خود را برای راه انداختن تجارتی پرسود و جهانی شدن با مردم قسمت کردم.
این کتاب را به عنوان دومین قسمت گفتگوهای میان خودتان و ترامپ در نظر بگیرید؛ من به خداوند ایمان دارم و معتقدم که همه جا و درون ما جا دارد. من دوست دارم هر تصمیمی که می گیرم و هر کاری که انجام می دهم، آن روزی که قرار است به اتاق آخر خود در آسمان بروم، پاداش خوبی نصیبم شود.

دوست دارم روزی که به دستور او برای همیشه از اتاق زندگی خارج می شوم، به بالا و به بهشت بروم، نه به پایین و دوزخ. برای بیلیونر شدن، باید همه ی جزییات را در نظر داشته باشید و بدون این که خداوند در کنارتان باشد، نمی توانید به این توانایی برسید. من حتی یکی از کارهایم را نیز نمی توانستم با راهی غیر از این به پیش ببرم. وقتی با یک پیمانکار حرف می زنم، یا برای بازبینی کارگاهی می روم، یا برای رونق بخشیدن به کاری برنامه ریزی می کنم، هیچ امر جزیی یا نکته ای آن قدر
کوچک نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. من حتی سعی می کنم تمام چک هایم را خودم امضا کنم. به عقیده ی من، هیچ چیز بدتر از «امضای رایانه ای» یا «امضای از طرف» نیست. وقتی شما خودتان یک چک را امضا
می کنید، می بینید که برای چه کاری چقدر پرداخت می کنید و از طرفی، گیرنده ی چک نیز وقتی امضای شما را پای چک می بیند، متوجه می شود که مراقب او هستید و خدای ناکرده کمتر می تواند سرتان کلاه بگذارد چون
می داند شما در جریان همه ی جزییات قرار دارید.

من با دیدن پدرم، فرد ترامپ، یاد گرفتم که چطور می توانم مثل یک بیلیونر فکر کنم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
او بزرگ ترین مرد زندگی ام بود و بیشترین تأثیر را در زندگی من
گذاشت. درباره ی خانواده ی من مطالب زیادی نوشته شده است. نویسنده ای به نام گوندا بلید، دوازده سال از عمر حرفه ای خود را صرف نوشتن سرگذشت خانواده ی ترامپ کرد: «ترامپ ها: سه نسل که یک امپراتوری را ساختند.»

خانم بلیر شجره نامه ی ما را تا سال ۱۶۰۸ نیز دنبال می کند. به این ترتیب که وکیلی آلمانی به نام هانس درامپف در شهر کالستات واقع در شصت و چهار کیلومتری غرب رودخانه ی راین، سکنی می گزیند. به نوشته ی بلیر، یکی از پیشینیان من، نام فامیل ما را در اواخر سنهی ۶۰۰ به ترامپ تغییر می دهد - که گمان می کنم حرکت بسیار خوبی انجام داده است؛ چون، برج
درامپف به راحتی در دهان نمی چرخد.

پدر بزرگ من، فردریک، اولین ترامپی بود که به امریکا آمد. مانند بسیاری از پیشگامان صنایع بزرگ، او نیز از خانه و خانواده ی خود فرار کرد؛ زیرا،
نمی خواست تا آخر عمر در کسب وکار کوچک خانوادگی بماند. یکی از دوستان مولتی بیلیونر من، جان آر. سیمپلات، مزرعه ی خانوادگی خود را به
این علت ترک کرد که نمی خواست تا زنده است در مزرعه شیر بدوشد. او تصمیم گرفت مزرعه ی سیب زمینی پرورش دهد و عاقبت به یکی از بزرگ ترین عرضه کنندگان سیب زمینی برای رستوران های مک دونالد تبدیل شد. بله، او بیلیون ها دلار پول خود را از سیب زمینی سرخ کرده به دست آورد.

یک راه فکر کردن مثل میلیونرها این است که به اطراف نگاه کنید و به خود بگویید: «تصور نکن مجبوری فقط آن چیزی را بپذیری که در دست هایت می گذارند.»
پدر بزرگ من آرایشگر و نیز صاحب یک هتل و یک رستوران بود. او از نیویورک به سیاتل و سپس در دوران تب طلا به آلاسکا نقل مکان کرد. در آن جا معدن داران را در بزرگ ترین رستوران شهر به نام آرکتیک، ملاقات می کرد و به آن ها طلا می داد. متأسفانه، او ذات الریه گرفت و زمانی که پدرم پسربچه ای بیش نبود، جان سپرد. پدرم هیچ گاه درباره ی او یا دیگر
اعضای خانواده ی ترامپ زیاد حرف نمی زد. فرد سی. ترامپ از آن دسته پدرانی نبود که ما را به سینما ببرد یا در پارک شهر با بچههایش شطرنج بازی کند. او بهتر از آن پدرها بود. در عوض، ما را به یکی از باشکوه ترین ساختمان های محله ی بروکلین و کویینز در نیویورک آورد. او می گفت:

«خودتان را برای کار آماده کنید.»

و ما آماده بودیم. او هرگز سر ما فریاد نمی کشید و ما را تنبیه نمیکرد، اما جدی و کمی دور از دسترس بود تا آن که من برای کار کردن پیش او رفتم. آن وقت
بود که به راستی پدرم را شناختم. دیدم که با پیمانکاران و مشتریان چطور معامله می کند و چگونه از هر فرصتی بهترین بهره را می برد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
پدرم اعتقاد داشت که باید «ملک یا زمین دیگری» به املاک خود اضافه کند. او در بروکلین اولین کسی بود که پارکینگ را به خانه ها اضافه کرد. پدرم همچنین
می توانست مجلس گرم کن بسیار خوبی باشد؛ چون، صفحه ی اول روزنامه های بروکلین را به فعالیت های خود اختصاص داده بود. او مرتب آگهی های تبلیغاتی می داد و برای هر تجارت جدیدش افتتاحیه ی بزرگی برپا
می کرد. هنر او در ترقی کردن و جنجال راه انداختن به من هم سرایت کرد، اما ما هرگز درباره ی آن حرف نمی زدیم و تا امروز نیز فکر نمی کنم این هنر نقشی در موفقیت پدرم یا من داشته است. ما موفق شدیم؛ زیرا یاد
گرفتیم چگونه بهترین ساختمان ها را در بهترین منطقه و بهترین موقعیت بنا کنیم.

پدرم به من نشان داد که چطور برای اجرای نقشه ی مطابق با بودجه و زمانبندی با سیاستمداران و اتحادیه های ذی ربط بجنگم. بعدها وقتی یک
ساختمان بنا می شد و موفقیت بزرگ دیگری به دنبال داشت، همه می گفتند: «دونالد، پسر، عجب پیشرفتی! عجب شانسی!» در حالی که بخت و اقبال هیچ نقشی در این موفقیت نداشت.
پدرم همیشه به من اعتماد داشت.

او پنجاه سال تجارت کرد، اما هرگز اجازه نداده بود کسی در شرکت به جای او چک هایش را امضا کند تا این که من وارد کار شدم. بی هیچ شکی، او به توانایی من اعتماد داشت. اعتماد او نیز موجب تقویت اعتماد به نفس غیرمتزلزل من شد. اوایل دهه ی نود که بازار ملک و املاک سقوط کرد، من در بدترین وضعیت قرار داشتم و میلیاردها دلار مقروض بودم. از سوی دیگر، همسر سابقم ایوانا، وکلایش و
نیز صدها بانک آماده بودند تا از من شکایت کنند و حسابی حالم را جا بیاورند، پدرم به من می گفت که هیچ شکی ندارد اوضاع رو به راه خواهد شد. او مدام می گفت: «تو پادشاهی، تو برنده ای.»

پدرم هرگز نمی خواست در محله ی مانهاتان ساختمان سازی کند. او فکر می کرد آن جا محله ی خیلی گرانی است. او می گفت: «اگر می توانم یک متر مربع زمین را در بروکلین ده دلار بخرم، چرا باید در مانهاتان هزاران دلار
بابتش پول بدهم؟» این یک فلسفه ی متفاوت بود که خیلی ها به آن اعتقاد نداشتند، اما برای او ثمر بخش بود. وقتی تصمیم گرفتم به مانهاتان بروم، پنج سالی می شد که در تجارت
خانوادگی ترامپ کار می کردم. بعضی از منتقدان گفته اند که موفقیت من در نتیجه ی ثروت فامیلی بوده است، اما این ثروت حتی به اولین طرح ساختمان سازی من در مانهاتان نیز نرسید. من مجبور بودم ده ها میلیون
دلار از سرمایه گذاران این صنعت قرض کنم. درواقع، پول پدرم نبود که باعث موفقیت من شد. چیزی که پدرم به من داد، شناخت و آگاهی بود، نه پول.


وقتی دردانشکده بودم، گاهی به فیلمسازی فکر می کردم، اما هر وقت بادوستی درباره ی املاک و ساختمان سازی صحبت می کردم، در جوابم می گفت چرا وقتی این قدر راجع به ملک و املاک می دانی می خواهی به
دنبال فیلمسازی بروی؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
خلاصه این که، بله، پدر من یک میلیونر بود، اما اگر فقط به من پول داده بود و چیزی از تفکر تجاری و اقتصادی به من نیاموخته بود، هرگز نمی توانستم میلیون ها میلیون پول او را به باشگاه بیلیونرها برسانم. خیلی دلم می خواست به شما بگویم که اعضای این باشگاه به طور مرتب همدیگر را در عمارت مجلل ساحلی مارالاگو در فلوریدا ملاقات می کنند و در حالی که خاویار و غذاهای اعلا می خورند، درباره ی طرح های خود صحبت
می کنند و قراردادهای آن چنانی می بندند، اما واقعیت این است که من ترجیح می دهم به جای خاویار، استیک بخورم و در طول این سال ها فقط بیست تن از اعضای این باشگاه را دیده ام، آن هم در زمین گلف و بیشتر
مایل بوده ایم درباره ی بازی حرف بزنیم تا دارایی و سرمایه ی خالص مان.

با وجود این، درباره ی اغلب این دوستان مطالعه کرده ام و آنچه را که آن ها درباره ی من نوشته اند، خوانده ام.
در مقاله ای برای مجله ی فوربز نوشته ی ماتیو هرپر، به نقل از رابرت بارون، روان شناس پلی کلینیک تخصصی رنسلیر، گفته شده است ما افرادی بانفوذ و دارای مهارت های اجتماعی قوی هستیم که از این جاذبه و نفوذ
جادویی برای فروش و معامله استفاده می کنیم. در همین مقاله از قول کلی شاور، استاد روان شناسی دانشکده ی ویلیام و ماری، نوشته شده است که ما اهمیت نمی دهیم دیگران درباره ی ما چه فکر می کنند. خانم شاور می گوید:

«آن ها فقط به کاری می پردازند که انجام می دهند و از فعالیت های شان خوشحال اند.»

من هم با ایشان موافقم. برای مثال، پدر من فکر می کرد در مانهاتان ضرر خواهم کرد، اما من به حرف او گوش نکردم؛ چون، بینش خود را داشتم و می خواستم کار خود را انجام دهم. یکی از بیلیونرهای مورد علاقه ی من وارن بافت است که او نیز از بینش خود پیروی می کند. او در دوران تب طلا هم رنگ جماعت نشد و اگرچه بسیاری از بزرگان، او را به این دلیل که همچنان به شکل یک سرمایه گذار سنتی باقی مانده است، به باد انتقاد
گرفتند، اما مقاومت کرد و تسلیم موج عمومی نشد. اکنون وارن دوباره مثل یک نابغه به نظر می رسد.

یکی از نکاتی که درباره او به راستی تحسین برانگیز است، این است که در طول تمام سال هایی که مدیر تشکیلات برگشایر - هاتاوی بوده است، حتی یکی از سهام شرکت خود را نفروخته
است.

یکی دیگر از نظریه پردازان این زمینه به نام مایکل مک کبی، روان شناس و مشاور، اعتقاد دارد که بیلیونرهایی مانند جف بزوس، استیو جابز و تد ترنر
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
تاحدودی موفقیت خود را مدیون این هستند که به نوعی خودشیفته اند؛

خودشیفتگانی که استعداد خود را با تمرکز و سرسختی صرف به دست آوردن امیال خود کرده اند، حتی اگر گاهی به بهای از دست دادن یا لطمه زدن به اطرافیانشان بوده است. مک کبی در کتاب خود به نام خودشیفتگی
مؤثر شما را متقاعد می کند که اگر بخواهید تجارت را شروع کنید، خودشیفتگی می تواند ویژگی مفیدی باشد. به طور معمول، فرد خودشیفته نظریات منفی و مخالف را نمی شنود. من به حرف مردم گوش می دهم، اما
نظر خودم چیز دیگری است.
ریچارد کونیف در کتاب تاریخچه ی طبیعی ثروت مطلب را به این صورت بیان می کند:

«به طور معمول در تیپ های شخصیتی آلفا اراده و عزم قاطعی دیده می شود که از آن برای تحمیل دیدگاه های شان به دنیا و اعتماد غیرمنطقی به تحقق اهداف غیرمعقول که گاه به سرحد جنون کشیده می شود، استفاده می کنند.

ریچارد عبارتی را از مایکل لوییس درباره ی جیم کلارک از کتاب نکته های جدید جدید نقل می کند:

«او کسی بود که همیشه بازی جنگ خروس را می برد؛ چون، حریفان او گمان می کردند جیم
به راستی از کله زدن لذت می برد.»

من شک دارم که جیم از برخورد کله ها لذت می برده است، اما نمی توان منکر این واقعیت شد که متقاعد کردن حریفانش به این باور، ارتباط زیادی با برنده شدن او داشته است. در این جا، من ده شیوه ی تفکر برگزیده ی بیلیونرها را برای تان بازگو می کنم.

۱ .به دنبال مسافرت رفتن و استراحت کردن نباشید. چرا؟ چون، اگر از کار خود لذت نمی برید و به دنبال فرصتی برای فرار از آن هستید، در آن کار موفق نمی شوید. من حتی وقتی گلف بازی می کنم به تجارت می اندیشم.

هیچ وقت و در هیچ حالت دست از تجارت نمی کشم و در هر حالی به راستی از آن لذت می برم. اکنون که فرزندانم هم به تجارت خانوادگی پیوسته اند،
احساس می کنم از همیشه به آن ها نزدیک ترم و دوست دارم همان طور که پدرم با من را*ب*طه داشت با آن ها را*ب*طه داشته باشم و می دانم که فقط از
طریق شور به انجام رساندن درست فعالیت ها می توان به این هدف دست یافت.

به هر حال، من در میان رقبای خود تنها کسی نیستم که به مسافرت نمی رود. دوست وهموطن عزیزم، جی لینو، نیز به همان اندازه که من کار
می کنم، کار می کند و به مسافرت هم نمیرود، و شاید به همین دلیل است که سال هاست در تجارت خود حرف اول را می زند.

۲.سعی کنید مدت زمان تمرکز خود را به حداقل برسانید. اغلب افراد موفق روی موضوعات مختلف تمرکز کوتاهی دارند، به این معنا که لازم نیست مدت زمان زیادی برای تمرکز روی یک موضوع وقت بگذارید. این
موضوع ارتباط زیادی با قدرت تخیل یا تصور دارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
اغلب اوقات که با کسی صحبت می کنم، قبل از آن که حرف بزند، می دانم چه می خواهد بگوید. پس از آن که دو - سه کلمه ی اول از دهانش بیرون می آید، چهل - پنجاه کلمه ی بعد را حدس می زنم. بنابراین، سعی می کنم با درک موضوع، هرچه سریع تر آن را فیصله دهم.
با این روش شما می توانید سریع تر کارهای تان را انجام
دهید.

۳ .بیش از مدت زمانی که باید بخوابید، نخوابید. من اغلب شب ها فقط چهار ساعت می خوابم. ساعت یک نیمه شب به رختخواب می روم و ساعت
پنج صبح برای خواندن روزنامه بیدار می شوم. به خواب بیشتری نیاز ندارم و همین چهار ساعت به من «اشتیاق رقابت» می دهد. دوستان موفقی دارم که شبی ده ساعت می خوابند. از آن ها می پرسم که «چطور می توانید با افرادی مثل من که فقط چهار ساعت در شبانه روز می خوابند، رقابت کنید؟» به هر حال، این موارد به ندرت اتفاق می افتند. یادتان باشد مهم
نیست چقدر تیزهوش یا نابغه باشید؛ درروز برای موفق شدن وقت زیادی ندارید.

ممکن است سؤال کنید که چرا به «اشتیاق رقابت» نیاز دارید؟ اگر با عادی بودن مشکلی ندارید و همین طور هم شاد هستید، نیازی به این اشتیاق ندارید. ریچارد کونیف در کتاب تاریخچه ی طبیعی ثروت خاطرنشان می کند که یکی از عادت های مشترک افراد مقتدر آن است که به دنبال تسلط هستند. حتی خصوصیاتی مانند این که چه کسی می خواهد بیشترین تلاقی
نگاه ها را داشته باشد می تواند نشان دهنده ی این باشد که چه کسی به دنبال تسلط بر مکالمه است. کونیف مرا به عنوان کسی که میخواهد از طریق ظاهرش تسلط به دست آورد از میان بقیه برمی گزیند و مثال می زند. او
معتقد است که من با مرتب نکردن ابروهایم سعی می کنم در مذاکره با شرکایم آن ها را مرعوب و تسلیم کنم. باید بگویم خوشحالم که نظری درباره ی موهایم نداده است.

۴ .زیاد به فناوری وابسته نباشید. اغلب آن ها غیرضروری و گران هستند. من روی میز کارم رایانه ندارم. برای صدا کردن کارمندانم از آیفون مرکزی استفاده نمی کنم. وقتی با کسی کار دارم، داد می زنم و صدایش می کنم.
هم بهتر است و هم سریع تر.
من حتی کارت عابر بانک هم ندارم و در عمرم یک بار هم از آن ها استفاده نکرده ام. یک نکته ی جالب راجع به پولدار بودن این است که وقتی به
رستوران می روم به ندرت مجبور می شوم پول بپردازم. اغلب مهمان هستم. در این مواقع به این فکر فرو میروم که چرا به کسانی که پول ندارند چنین محبت هایی نمی شود. فقرا مجبورند پول هرچه را می خورند بپردازند .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
منظور این که زیاد به عابر بانک نیازی پیدا نمی کنم، البته می دانم که چرا مردم کارت های عابر بانک را می ستایند. اما دیگر ابزارهای فناوری غیرضروری اند و فقط سر راه انسان ها قرار می گیرند تا ارتباط ها را کمتر کنند. اگر می خواهید چیز مهمی به کسی بگویید مستقیم به چشم هایش نگاه کنید و بگویید.

اگر خیلی برای تان مشکل است، تلفن را بردارید و طوری حرف بزنید که احساس شما در صدای تان موج بزند. پیام کوتاه یا ایمیل دادن ابلهانه است.

۵ .خود را همچون ارتشی یک نفره در نظر بگیرید؛ شما هم فرمانده اید و هم سرباز. باید به تنهایی برنامه ریزی و به تنهایی آن را اجرا کنید. به طور معمول، مردم تجارت را به جنگ یا ورزش تشبیه می کنند؛ زیرا، اولین قیاس یا شباهتی است که به ذهن ما می رسد، نه این که به واقع
تجارت سخت و طاقت فرسا باشد. نه، اینطور نیست. در تجارت بیشتر باید باهوش باشی تا قوی. من تاجران بسیار بدی را می شناسم که سختگیر و خشن هستند، اما باهوش و زیرک نیستند. آن ها سعی می کنند مثل وینسی لومباردی بازی کنند، اما نمی دانند چطور ببرند.

لومباردی به حریفانش ضربه
می زد، حتی به صورتشان، او حریفی سیصد کیلویی را به زانو انداخت. او می توانست این کار را بکند چون در آخر، بُرد با او بود. بنابراین، شما هم زمانی می توانید این کار را انجام دهید که بدانید بُرد با شماست. بیلیونر شدن مثل برنده شدن است. کتاب تاریخچه ی طبیعی ثروت پر از مثال افراد ثروتمند و متنفذ است، کونیف می نویسد: «لاری الیسون با کشتی خصوصی خود از استرالیا تا تانزانیا سفر کرد، استیو فاست با بالن دور دنیا سفر کرد و دنیس تیتو برای سفر به فضا با یک موشک روسی
بیست میلیون دلار پرداخت. همه ی آن ها به نوعی خود را به نمایش گذاشتند. از دیدگاه بیولوژیکی آن ها درگیر نوعی رفتار نمایشی بوده اند. حیوانات همیشه در همین حالت هستند و نمایش های آن ها مثل ما به راحتی به دو دسته تقسیم می شود:

یا با رفتارهای جالب و شیرین کاری خود را نشان می دهند یا با رفتارهای خطرناک خود را به نمایش می گذارند.»
من نظریه ی خود را دارم که البته زیاد هم علمی نیست: ما نمایش
می دهیم؛ چون، جالب است. سخت کار کن، سخت بازی کن و بازی زندگی را تا آخر ادامه بده.

۶ .اغلب به نفعتان است که شما را دستکم بگیرند. ما هرگز نمی خواهیم که مردم فکر کنند بی عرضه یا بازنده هستیم، اما زیاد هم خوب نیست که فکر کنند باهوش ترینیم. از زمانی که کتاب هنر معامله کردن را نوشتم، هر
جا که با کسی مذاکره می کنم، در برابرم گارد می گیرد!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
من معروف تر از آن هستم که کسی مرا دست کم بگیرد (می دانم خود بزرگ بینانه به نظر می رسد، اما واقعیت دارد) ولی همیشه تحت تأثیر افراد موفقی که بسیار هوشمندانه با این سیاست زندگی می کنند قرار می گیرم. برای مثال، یکی از همسایگان من در برج ترامپ مردی است به نام جوئل اندرسون، سال ها بود که او را در آسانسور می دیدم و به هم سلام
می کردیم، اما چیزی راجع به او نمی دانستم. روزی به محل کارم زنگ زد و گفت: «آیا آقای ترامپ افتخار شرکت در مهمانی من را می دهند؟» او مردی بسیار مؤدب بود و همسری فوق العاده داشت. با خود فکر کردم چرا
نباید بتوانم برای مدت کوتاهی در خانه اش مهمان باشم. وقتی به مهمانی رسیدم از این که خود را در میان عده ای از مشهورترین و متنفذترین افراد نیویورک از جمله اس. آی. نیوهاوس و آنا ونیتور دیدم، بسیار تعجب کردم.
خیلی زود متوجه شدم که جوئل اندرسون آرام و بی سر و صدای ما، مدیرعامل و رییس هیأت مدیره ی آژانس خبری اندرسون یکی از بزرگ ترین توزیع کنندگان روزنامه و مجله در کشور است. او یکی از قدرتمندترین و افتاده ترین مردانی است که من می شناسم. سال ها با او با یک آسانسور بالا می رفتم، ولی هرگز نمی دانستم که کیست و چه جایگاهی دارد؟

من در کتاب چگونه ثروتمند شویم نوشته ام چقدر مهم است که اجازه دهید مردم از توانایی های شما مطلع شوند. من همیشه به این موضوع اعتقاد
داشته ام، اما اگر گاهی اجازه دهید مردم خودشان توانایی های شما را کشف کنند، بسیار تأثیرگذارتر خواهد بود. چند هفته پس از مهمانی جوئل اندرسون در صفحه ی تجاری نیویورک تایمز به مقاله ای بلند بالا و بسیارمثبت درباره ی جوئل برخوردم. حال می خواهم نصیحت خود را اصلاح کنم: بسیار خوب است که توانایی های خود را به مردم نشان دهید، اما اگر اجازه دهید خودشان این را کشف کنند بهتر است.

۷ .موفقیت بذر موفقیت می پاشد. بهترین راه تحت تأثیر قرار دادن مردم از طریق نتایج است. برای مثال، از آن جا که من پیروزی های زیادی داشته ام،
اکنون معامله کردن برایم آسان تر است. شما برای آن که در دنیای تجارت افراد را تحت تأثیر قرار دهید، مجبورید موفقیت خلق کنید. اگر هنوز جوانید و تا به حال موفقیتی نداشته اید، ابتدا باید تأثیر موفقیت را خلق کنید. مهم نیست این موفقیت کوچک باشد یا بزرگ، باید با چیزی شروع کنید و آن را بسازید.

۸ .وجود دوستان غنیمت است، اما قدر خانواده را بیشتر بدایند. بهتر است به خانواده ی خود بیشتر اعتماد کنید تا دوستانتان. وقتی که جوان بودم از کسی که تجارت بزرگی داشت پرسیدم: «آیا خواهر و برادرهایت را هم
می بینی؟» او به من خیره شد و گفت: «بله، دونالد، می بینم. آن ها را در دادگاه می بینم.» آن جمله تأثیر بزرگی روی من گذاشت و از این رو تصمیم گرفتم همیشه با خواهران و برادران، فرزندان و دیگر بستگان خود را*ب*طه ای نزدیک و دوستانه داشته باشم .
 
بالا