کوتاه کلام
این همه بیگانگی با خود از چه روست؟ دیر آشنایی کافی است! دیگر زمان جدایی ها به سر آمده است. گامی پیش بگذاریم و به باغ وجودمان سرکشی کنیم، تا از صفا و سرسبزی آن برخوردار شویم. به خود آیید، شما ویرانه ای متروک نیستید؛ ایـن کـاخ تو در تو و پرشکوه هستی شما است که آن را به حال خود واگذاشته اید و همه در های آن را به روی خویش بسته اید. به روی تمامیت وجودتان در بگشایید! همه اتاق های زیبای این کاخ از آن شما است و تمامی آن ها به هم راه دارند.
اگر خواهان یکپارچگی وجود خود هستید، اگر از قطعه، قطعه و پاره پاره بودن جانتان رنج می برید، از تاریکی های درون پروا مکنید! تاریکی همیشه جایگاه پلیدی ها و زشتی ها نیست. ای بسا موهبت های نیک و زیبا که در سایه نادیده انگاری های ما در نیمه تاریک وجودمـان خفته اند و در انتظار نیم نگاه مهر آمیز و دس و دست نوازشی می سوزند، انباشته می شوند و ناخودآگاه، در لحظاتی نا منتظر به صورت گدازه های آتشفشانی سرریز می کننـد. و این همان انفجار خشمی نامتناسب است که گاه در برابر خودخواهی یک دوست، سستی یک همکار و یا حتی بی ادبی فردی بیگانه بر ما چیره می شود و خود مبهوت می مانیم که چرا همیشه از رویارویی با چنین مسایل قابل حلی عاجز هستیم و توان مهار این واکنش های شدید و نابه جا را نداریم.
در این کتاب دبی فورد راوی خوش سخن تجارب خود و دیگران در مورد پذیرش همه ویژگی های انسانی می باشد. نویسنده با تشریح فراز و نشیب مسير زندگی خود و ماجرای کسانی که با شرکت در دوره های آموزشی او توانسته انـد اتاق های بسته روح دردمند خود را بازگشایی کنند و بدون هراس چشم در چشـم ویژگی های مطرود وجودشان بدوزند و آن ها را در آغوش بگیرند، تمرین یگانه شدن با خویشتن را نکته به نکته و موبه مو آموزش داده است.
دیدگان جست و جو گر خودتان را از دور دست ها برگیرید؛ هـدف والای گردش گردون برخلاف گمان بسیاری از ما چنان آشکار و شفاف پیش چشمانمان قرار دارد که در برابر آن نابینا هستیم و از درک مفهوم ساده آن ناتوانیم. راز سر به مهری وجود ندارد که ما محرم آن نباشیم؛ تمامی هستی به سوی کمال و یگانگی روان است! نباید از همگامی این پویایی واماند، برای پیوند با تمامی بشریت و سراسر جهـان بـه یکپارچگی وجود خود نیازمندیم.
حمید حمیدا