به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
IMG_20241124_143214_331.jpg

***

نام کتاب : نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی

نویسنده : جورج ایوانویچ گورجیف

مترجم : رویا منجم و سامان سجادی

تعداد صفحات : 142

انتشارات : علم

****​
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
یادداشت مترجم فارسی


بازخوانی و آماده کردن ترجمه نوید فرارسیدن نیکی و خوبی پس از سال ها، به ویژه پس از ترجمه و انتشار کتاب زندگی ما با آقای گورجیف، نوشته توماس دوهارتمن - آهنگ ساز موسیقی گورجیف ـ و همسرش ألگا دوهارتمن - امین و دفتردار و منشی او ـ نشان می دهـد که تا چه اندازه «اندیشه - گفتار - کردار» گورجیف در مقام آموزگار با هماهنگ بوده است و گواه آن همنوایی کامل برنامه کار گورجیـف برای نهادش که در این جا بازگو می کند با تجربه دوهارتمن ها در زمـان هم زندگی با او است.

اگر در این سال ها مانند مترجم، خواندن کتـاب هـا و نوشـتـه هـای گورجیف و آموزه اش را پی گرفته باشید، لابد این پرسش با خواندن کتاب در جست وجوی معجزه آسا آسپنسکی - اوسپنسکی برایتان شاید پیش آمده باشد که چرا گورجیـف رفتـار اگـر نـه سـنگدلانـه سـخت نا منتظره ای گاه از خود نسبت به شاگردانش نشان می داده، از جمله با خود آسپنسکی و کسان دیگری که او در آن کـتـاب نـام مـی بـرد و در کتاب زندگی با آقای گورجیف دوهارتمن هـا هـم مـی خـوانیم. در این جا پاسخ او را می توانید بیابید. به را*ب*طه آموزگار - شاگرد، مـراد و مرید، ارباب و بنده باز می گردد. این پرسـش بـرای مـتـرجـم نخستين بـار بـا مطالعه و ترجمه آثار نیچه آغاز شده بود که در جایی تمامی روابـط مردمی را به را*ب*طه ارباب - بنده می کاهد، چنان که عشق را «جنگ ابـدی میان دو جنس» تعریف می کند.

گورجیف همان طور که خود در این کتاب می گوید به دنبال شاگرد چشم و گوش بسته و دنباله رو نبـوده، بلکه می خواسته شاگردانی بیـدار، نوآور و آفریننـده و تأثیرگذار بـه معنای عینی و واقعی را با کاربرد شناخت بی همتایی که در مـورد روان شناسی مردم (انسان، آدم) به آن دست یافته بود، از نهاد تكامـل هماهنگ مردمی خود بیرون دهد. برای این منظور همواره «با تجلی آن خصلت درونزادی که در روان مردمی جای گرفته» رویارویی می کرده که «هر گاه با افراد کمابیش برجسته رویاروی می شوند، حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها برمی انگیزاند و یک بار و بـرای همیشه گنجایش آن ها را برای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی ... فلج می کند.» به آن ترتیب آن برخورد به اصطلاح «سنگدلانه» با شاگردان و یاران درازمدتش می توانسته از این رو باشد که نمی خواسته آنان که همگی می توانستند از «نام داران» celebrities روزگار خود در رشـتـه هـای‌گوناگون از ریاضیات گرفته، تـا علـوم و پزشکی و آهنگسازی و گرافیک و نویسندگی و رقص و رقص نگاری و..... باشند و شـوند، در را*ب*طه استاد و شاگردی و مرید و مرادی، گوسفند و برده شوند. مگر شمس دو بار همین کار را با مولوی نکرد؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
راسـت گـویی او هـم در میان آموزگاران و استادها و مراد هـا و شیخ های پدرسالار بی همتاست. با وجـود نسبتی که شاگردانش از جمله آسپنسکی از راه بازگپ گفته در همان کتاب بـه داشـتن بـه اصـطلاح «کرامات» به او می دهند، خود او آن قدر راستگو است که در کتاب سـوم خود زندگی زمانی واقعی است که من هستم می نویسد که پس از تصادف با اتومبیل خود که به شکل معجزه آسایی از آن جان سالم به در می برد و شش ماهی به درازا می کشد تا دوران نقاهت را سپری می کند و در این میان ناگزیر می شود نهاد تکامل هماهنگ مردمی را تعطیل کند و به جای پرورش «شاگردانی» که به سختی در این دوران توان فرسا به یاری اش شتافتند.

دست آوردهای خود را به روی کاغـذ بیاورد، و به این ترتیب شروع به نوشتن قصه های بلزباب برای نوه اش می کند، و دیرتر هنگامی که پاره پاره این نوشته در فرصـت هـایی کـه دست می داده برای جمعی خوانده می شود که با او مانده بودند و از این گذشته گاه اگر مناسب بوده، در جلساتی همگانی هـم خوانـده می شده و در هنگام این خوانش ها بیش تر اوقات، خود در گوشه ای به تماشای تأثیر آن بر شنوندگان می نشسته، کم کم درمی یابد که انگار آن نوشته اگر هم به درد بخورد تنها به درد کسانی می خورد که او را از آن نزدیک ملاقات کرده بودند، برای همین تصمیم به بازنویسی می گیرد و با خود عهد می کند که اگر تا سال بعد نتواند آن را در قالب مناسبی بنویسد، خود و تمامی نوشته های خود را نابود کند.

و یا در همان کتاب می گوید، زمانی که برای سرکشی به گروهی که در آمریکا پایه های شکل گیری آن را در سفر پیشین خود کشیده بود، به آن قـاره سفر می کند، در یکی از جلسه های نخست هنگام بیرون رفتن از جلسه رو به «شاگردان» خود می گوید که مدت ها است متوجـه شـده که روی پیشانی برخی از به اصطلاح پیروان انگاره هایش، نامزد آسایشگاه روانی را می خواند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
با چنین راست گویی هـایی نه تنها نمی گذارد در جایگاه «مراد ـ مرشد ـ برده کننده» گذاشته شود، بلکه به کسانی که او را هم از نزدیک ندیده بودند، و از راه نوشته های خودش و شاگردان به قول خودش درجه یک اش با آموزه او آشنا می شدند و می شوند و کوشش می کنند آن را در اندازه فهم و درک خود برای رسیدن به هدف «خود شناسی» و «وجود واقعی»، پیگرانه به کار برند، ایـن دل گرمی را می دهد، که می توانید تا کجا ها بروید و به کجا ها کشیده شوید. «استاد و مراد» هم این لحظات بحرانی را در زندگی واقعی خود گذرانده، پس «بـه خـود آییم و دم را دریابیم، تـا ايـن نیـز بگـذرد.»

آمـوزه اش شوخی بردار نیست، هر چند که «جدی نگرفتن» خود را تا این جا درس می دهد که اندیشمندی خودش را بار ها «عقل نادانی باقی» می نامد.
در نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی که تنها نوشته ای است که گورجیف در زمان زنده بودنش به چاپ رسانده، بار هـا «باد سری و تكبر» و «خود بینی - خود شیفتگی» را باز دارنده اصـلی یا «حجـاب» دست یافتن به «وجود واقعی» می نامد.

نوشته دوم، کشاکش جادوگران، سناریویی برای باله ای است که گورجیف پس از آن که تصمیم می گیرد، آن چه را که کمابیش در پنجـاه سال جست وجوی بی امان خود در باره پرسش «از کجا آمـده ایـم و آمدنمان بهر چه بود؟» به آن دست یافته بود، در عین پژوهش بیش تر در مورد «روان مردمی» در اختيـار جست وجوگران دیگر بگذارد و برای جلب توجه، خبر اجرای آن را در روزنامه ای در مسکو بـه چـاپ می رساند و شماری از پیروان آینده اش با دیدن همین خبر، شـروع به پرس وجوی بیش تر در باره او می کنند. این نمایشنامه بـرای بـالـه کـه بازیگران اصلی در آن از سویی نقـش جـادوگر خوب و پیروانش را بازی می کنند و از سوی دیگر نقش جادوگر بد و پیروان او را، می تواند این گفته عین القضات همدانی را تداعی کند که:

«کافی نیست تنهـا نـور محمدی را دریابید، به همان اندازه لازم است نور ابلیسی را هم بفهمید و گویا بیش تر بابت همین گفته بوده که برچسب شیطان پرسـت بـه او زده می شود و به یاری آن، حکم اعدام را بـرای ایـن قاضي القضـات نابغه در سی وچهـار سـالگی صـادر می کننـد. در کتـاب نـامبرده دوهارتمن ها آمده که با وجودی که سرانجام همـه کـار بـرای اجـرای همگانی این باله پیش برده می شود، گورجیف ناگهان آب پاکی را روی دست همـه شـاگردان - بـازیگران و دیگر دست اندرکاران (در کمـال حیرت شـان می ریزد، تـا بـه راسـتـی و بـا تمـام وجـود، بـه مفهـوم «عدم دلبستگی» به نتیجه پی ببرند و آن را تجربه کنند.

اول تا آخر به گفته حافظ:
الا يـا ايهـا السـاقی ادرکاسـا و ناولهـا
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل هـا

زمستان 1399
رؤيا منجم
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
بر خلاف رسم جا افتـاده، مـن نـه تنهـا اجازه می دهـم کـه ایـن نخستین کتاب و دیگر کتاب های سلسله نخست نوشته هـایم با این شرط در تمام کشـورهـا بـه چـاپ برسد که دقت کامل رعایت شود، بلکه اگر لازم باشد، حتی حاضـرم رایانه ای برای این کار بپردازم.

(گورجیف)

بـا الهـام از بـاوری ژرف و راسـخ برخاسته از مسیر طولانی روشنگری ها و خردورزی های قیاسی آزمایشی که به این نتیجه گیری اشاره دارد که اگر کسی بدون ریا و به شکلی گرانبار و نه تنها از سر کنجکاوی بخواهد به شناختی دست یابد که به وجود واقعی برسد و اگر به تمام آن چه که برای رسیدن او به این هدف لازم است به راستی عمل کند و در واقع از جمله از همان گام نخست بکوشد به طور غیر مستقیم به دیگران هم کمک کند تا به این هدف دست یابند، تنهـا بـا هـمـیـن کـار انگار زمینه ای فراهم می شود تا داده های واقعی برای تجلی خوبی عینی و راستین را دریافت کند؛ و ماننـد مـن، بـا جـان گرفتن از نیـت كلـی جا انداختن چندین عامل "روانی ـ آغازین" در آگاهی هم روزگاران خود از راه گفت و شنود های ادبی و ن هـای همگـانی کـه بـرای روشنگری های آزمایشی در آینده نزدیک پیشنهاد کرده ام و به آرای من و بی تردید تمامی کسانی که کمی توانایی اندیشه ورزی بی طرفانه دارند، ناگزیر باید به عنوان "اصول راهنما" در آگاهی تمامی موجوداتی کار کند که بنا به پنداشتی خود را «خدا گونه» می نامند، یعنی عوامـل آغاز گری که باید دربرگیرنده ایـن عـامـل هـم بـاشـد کـه مـردمـان را بر انگیزاند تا هم به شکلی غریزی و هم با باز اندیشی، این واکنش را از خود نشان دهند که به روشنی کار و تکلیف اخلاقی خود را در کمک به «همسایه» پیش برند ـ برای همین حال بر آن شده ام که درون مایه هـای این نخستین نوشته خود را که قصد دارم در رأس سیاهه نوشـتـه هـای خود قرار دهم و با برآوردن کار و تکلیفی که از ابتـدا بـه خـود تحميـل کرده ام و بـه ایـن سـو رهنمـون مـی شـود کـه بـه خـودی خـود باعـث شکل گیری آن عامل «روانی» یاد شده و مهم برای زندگی جمعی مردم شود، حال می خواهم به فروش و انتشار گسترده آن دست زنم. از همین رو، از سویی قصد دارم، دست یاری به شمار عظیمی از موجودات آفریدگار مشترکمان دراز کنم که مانند شما هستند، اما به دلیل محدود بودن امکانات شـان، دسـت یـافتن بـه ایـن کـتـاب کوچک برایشان دشوار است و برای همین می خواهم ترتیبی دهم تا آن را بـه رایگان دریافت کنند، و از سوی دیگر، نقشـه هـای معینی بـرای چـاپ نوشته های خود دارم و برای همین با سنجیدگی بر آن شده ام که بهای این اثر را از 8 تا 108 فرانک فرانسه تعیین کنم.

در عین حال و بدون وارد شدن به مباحث امروز در باره زندگی، از تمامی کسانی که بر حسب اتفاق این کتاب را می خرند، می خواهم که به سه پرسشی که فروشنده در برابر آن ها قرار می دهد، پاسخ دهند.

نویسنده


گرجیف
نوید فرا رسیدن نیکی و خوبی .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
نخستین پند به دردبخور من


به تمامی خوانندگانی که هر زمان به دلیل انگاره هـای مـن بـا مـن آشنا می شوند پند می دهم که خواندن این رویکرد نخست را تـا زمـانی به عقب بیندازنـد کـه بـا کانون مندی روی سرشت و اندیشه ورزی و احساس های خود، به جوهر درونمایه نامه ای که پیوسـت ایـن کـتـاب کوچک شده پی ببرند و در عین حال از پیش خود را با فرم ثبـت نـامی آشنا کنند که به ایـن نـامـه پیوسـت شـده و برای دریافت کتـاب هـای نخستین سلسله نوشته هایم از اهمیت به دردبخوری برخوردار است.

جی.گورجیف


سه شنبه 13 سپتامبر 1932
کافه صلح
پاریس


رویداد همزمان چندین عامل بسیار نهان و به کلی متفاوت و بسیار واقعی و حتی از دید من بـه شـکل آزاردهنده ای غریب و صددرصد متفاوت که از فعالیت من برخاسته و امروز نه تنها مـن. ا وادار می کند بلکه بر می انگیزد که با سرپیچی از منتظـر مـانـدن بـرای زمـانی بهتـر امروز را نشان کنم و به این نیت خود جامه عمل بپوشانم که از همین امروز شرح نخستین رویکرد از هفت رویکردی را آغاز کنم که تصمیم دارم در دوره فعالیت خود در مقام نویسنده خطاب به مردمیت امـروز به روی کاغذ بیاورم.
کار را با توضیح سرشت خاص این هم رویدادی آغاز می کنم.

نخست، همان طور که به مدت کمابیش ده سال، روز و شـب بـه روشن گری پاره های گوناگون از انبوه دانسته هایی پرداخته ام که قصد انتشارشان را دارم، تا امروز بر حسب اتفاق، تنها گردآوری ابتـدایی مطالبی را به پایان رسانده ام که برای این منظور در نظر دارم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369



دوم، در جریان سه سال گذشته که موازی با آن درگیـر بـه پـایـان رساندن نخستین سلسله از نوشته هایی بوده ام که قصد دارم انتشـار آن ها را در رأس کتاب های خود قرار دهم، سرانجام این کار را هم همین امروز به پایان رساندم.
سـوم و سرانجام، ـ امـروز آخـرین روز دوره ای اسـت کـه بیست و یک سال پیش برای خود معین کردم - دوره ای که بنا به سوگند خاصی در پیشگاه وجدان خود، متعهد شدم که دست به یک زندگی به گونه ای ساختگی بزنم که بر پایه برنامه ای ریخته شده که پیش از آن بنا به برخی اصول معین طراحی کرده بودم.

پیش از شروع روشن کردن درون مایه نخستین رویکرد خود به مردمیت امروز، لازم و حتی تکلیف خود می دانم که ـ حتی اگر شده به شکلی تقریبی - انگیزه هایی را روشنگری کنم که من را وا داشـت تـا ایـن زندگی ساختگی را به دوش بگیرم.
این زندگی طولانی و برای من بسیار غیر طبیعی که از هر جنبـه بـا خصلت هایی آشتی ناپذیرند که خود را تا زمان رسیدنم به سن پختگی، در فردیتم جا انداختند، پیامد مستقیم تصمیمی بود که بر پایه نتـایج مطالعه یک سلسله رویدادهای تاریخی در گذشته، پیش از هر چیز با این دید گرفته شد ـ که با متجلی کردن خود به شکلی غیر طبیعی، از شکل گیری آن «چیزی« در من جلوگیری کند که از زمان های باستان شناخته شده بود و سلیمان، پادشـاه بـزرگ یهـود، آن را تزورنهرنو Tzvanoharno نامید که همان طور که نیاکان ما مشخص کرده اند، در جریان روند طبیعی زندگی جمعی، در قالب پیامد جفت شدن کردار هـای دیو سرشتانه مردمان به اصطلاح «معمولی» شکل می گیرد و نه تنها به نابودی کسی می رسد که می کوشد چیـزی بـرای بـه زیـسـتی تمـامی مردمان به دست آورد، بلکه هر آنچه را هم که این فرد برای این هـدف به دست آورده است، نابود می کند.

دوم، با دید رویارویی با تجلی آن خصلت درون زادی کسانی است که در تماس با من قرار می گیرند و در روان مردمان جای گرفته و در قالب باز دارنده ای بر سر راه تحقق اهدافم عمل می کند و آن این است که هرگاه آن هـا بـا افـراد كمابيش برجسته رویاروی می شوند، کارکرد آن حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها بر می انگیزاند که یک بار و برای همیشـه گنجایش آن هـا را بـرای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی که در آن زمان نیاز مبرمی به آن داشتم، فلج می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
هدف من در آن زمان روی آفرینش شرایطی کانونمنـد بـود کـه روشن گری همه سـویه یک وجـه پیچیده و به سختی توضیح پذیر پرسشی را مجاز می ساخت کـه مـدت هـا پیش از شروع ایـن زنـدگی ساختگی ام، در وجودم درون زادی شد و یافتن راه حل نهایی آن، چه بنا به خواست و اراده سرنوشت و چه به برکـت قـوانين سـر درنیاوردنی وراثت، در حال حاضر هدف بنیادین کل زندگی ام و نیروی بر انگیزاننده فعالیت ام شده و خواهد بود.

از این لحاظ، وظیفه خود میدانم ـ که در این بیانیه سرنوشـت سـاز خود در مقام نویسنده که از جمله باید در قالب «برنامه» مرحلـه تـازه فعالیت خستگی ناپذیرم در جهت بهزیستی همسایگانم کـار کـنـد ـ طـرح کلی تاریخچه پیدایش و تکامل رویداد ها و علت هایی را به طور خلاصه، شرح دهم که مسئول شکل گیری تلاش سیری ناپذیری بـرای حـل ايـن پرسشی در فردیـتام است که در نهایـت بـرایـم چیـزی شـده کـه روان شناسان مدرن «روان شیدایی ایستادگی ناپذیر» می نامند.

این روان شیدایی زمانی در جوانی خود را به من تحمیل کرد که در مرز رسیدن به سن وسال مسئول بـودم و در حال حاضر چیزی را دربرمی گیرد که اینک آن را «تلاشی سرکوب ناشدنی» برای دریافتن روشن معنا و اهمیت درست روند زندگی تمامی شـکـل هـای بیرونی موجودات زنده روی زمین در کل، و هدف زندگی مردمی به ویژه، در پرتو این تعبیر، توصیف می کنم.

هر چند عوامل بسیار خاص چندی که پرورش و آموزش ام باعـث شرطی شدن آن هـا شـده، بـه صـورت علت خاستگاهی شکل گیری زمینه ای در وجودم کار کرده و بـه ایـن تلاشی دامـن زده کـه بـرای مردمان امروز غیر طبیعی است، ولی آن طور که دیرتر بـا تـأمـل بیشتر در باره این موضوع فهمیدم، علت اصلی باید در نهایت به آن شرایط به کلی تصادفی زندگی ام نسبت داده شود که درست با آن گذار یاد شده از سن وسال آمادگی به سن وسال مسئول همزمان شد و آن را می توان در این واقعیت مسلم فشرده کرد که در آن زمان، تمـامی تمـاس هـایـم همگی کمابیش با افراد هم سال یا بزرگ تـری بـود کـه شکل گیری آن "نمونه روانی" را در خود می گذراندند یا گذرانده بودند که به تازگی در میان ما زیاد شده است و دلیل شکل گیری آن، هـمـان طـور کـه هنگام هستی نهاد تکامل هماهنگ مردمی از لحاظ آماری مشخص کردم، این که نمایندگان آتی این «گونه» هرگز نه در سـن وسـال زندگی آمادگی و نه در دوره زندگی مسئول خـود، با دید دریافتن واقعی واقعیت، به هیچ رو آغوش خود را هرگز به روی تجربه گری، با وجـود ضرورت آشکار برداشتن چنین گامی، باز نگذاشته اند، بلکه به جای آن به خیال پردازی های دیگران تن داده و از روی آن ها دسـت بـه آفریدن مفاهیمی خیالی زده اند و در عین حال خود را به نشست و برخاست با کسانی مانند خود کرانمند کرده و با سرگرم کردن خود بـا بحـث هـای آمرانه در باره همه گونه مضامین در ظاهر علمی، امـا بیش تر انتزاعی، خود را خودکار (اتوماتیک) کرده اند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
هر چند تجلیات بیرونی من هم در آن دوره زندگی، مانند آن ها بود، زیرا به همان اندازه فرآورده همان شرایط نابـه هنـجـار محیطی بـودم، ولی در پرتو شرایطی که از کودکی در آن بـودم، داده های معینی در سرشـت خـود داشـتم کـه پـدر و نخستین آموزگارم نیـت مندانه در فردیت ام کاشت و اجازه می داد با رسیدن به سن و سـال مسئول، ایـن ویژگی خاص هـم در میان دیگر ویژگی های بسیار نوآورانه و درون زادی در من رشد کند و تکانه ناگزیر تلاش برای دریافتن جـوهر هر موضوعی شود که توجه مرا بیش از معمول به خود می کشاند، و حتی رفته رفته و از راهی که برای آگاهی بیداری ام دریافتنی نبـود، به «چیزی» در اندیشه هایم شکل بخشید که بی درنگ در پی رنج و عـذاب معنوی سختی که مرگ دوستی صمیمی به همراه داشت، تعریفی برای خـود یافت، و از همـان زمـان، بـا تمـاس بـا بـه اصطلاح «تـاج گل اندیشمند» ، این داده به تازگی شکل گرفته در ذهنم که معمولاً فرآورده تکرار مکرر تداعی های معینی اسـت کـه بـه شـکلی خودکار در ذهـن مردمی جریان دارند، چیزی را در کلیتام تولید می کند که پیش تر «تلاش سرکوب ناشدنی" نامیدم.

در ابتدا، تجلی این عامل روانی غریب، تنها در فعالیت ذهنی ام تـأثير داشت، اما کل مرا بر هم نمی ریخت، یعنی اثرات ایـن تجلی، کارکرد جا افتـاده نـه ارگانیسـم فيزيكی ام بـا دسـتگاه روانی ـ عصـبی آن را باز می داشت و نه به معنای دقیق این واژه، روح آن را، و من می توانستم حتی در دوره های ایستادگی شدید در برابر تأثیر این تجلی، به کوشش اراده یا برانگیختن دستی تداعی های ذهنی و عاطفی که در مـن جـریـان می یافت، طوری آن ها را به اصطلاح کنترل کنم تا از بـه قـول مـعـروف «خوراک رساندن» به ایـن تجلی جلوگیری شود و از این راه ادامـه شکل گیری چنین تکانه های ناخوشایندی را در کلیت خـود باز ایستانم. اندکی بعد با «سرآغاز هستی» این «چیز» در اندیشه هـایـم و بـه عنـوان نتیجه روشن برخورد و گفت وگوی مکرر در باره این "انگاره ثابت" با افرادی بیشمار و به برکت آرای گسترده برخی از مراجع در باره این پرسش های برخاسته از به قول معروف «عقـل نـادانـی بـافي»، تأثیرات دقیق معینی در آگاهی هنوز «ذهنی فردی نشده ام» شکل گرفت که به طور خودکار در روان کلیام اثر می گذاشت و در جریان گفت و شنود این مراجع به صورتی که اینک آن را بـرای خـود بازنمایی می کنم حس گران باری و ژرفنای این پرسش ها در من زنده شـد، و پیامدها و "معنا و اهمیت" واقعی تجلیات مربوط به این تلاش فوق العـادة خـاص، رفته رفته در تمامی بخش هایی احساس می شد که در کلیت خود با وجودم سازگاری داشت و گاه حتی کارکرد عـام آن ها را تحـت تـأثير قرار می داد؛ در یک کلام، یعنی تا "مغز استخوانم" نفوذ می کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
درجه هم جوشی وجودم با تأثیر چیره گر ایـن عـامـل خـاص روی روانم به صورتی بوده که پس از چهار یا پنج سال، به طور کامل در چنگال توانمند آن افتادم و از آن زمـان مـاننـد "خارش خـارش آوری" پیوسته کل یا بخش های جداگانه فردیت کلیام را وادار کرده تا به هر بهایی شده، هر آن چه را کـه بـرای شناخت چیز هایی لازم است که می تواند به راه حل نهایی این پرسش های برای مـن حيـاتی کمـک کـنـد روشن سازد.

پس از آن که در زندگی درونی خود، بـه راسـتی بـرده این «هدفی» شدم که به روشنی به دست خواست و اراده سرنوشـت در کلیـت مـن کاشته شده، از آن زمان، نخست تنها زیر فشار آن و اندکی دیر تر اغلب با برانگیختن آگاهانه آن، زندگی خود را تا 1892 به پای آن پژوهش ها گذاشتم.

این برانگیختن آگاهانه خود که در بالا به آن اشاره کردم، در نتیجه تجربه احساس خاصی با کل وجودم روی می داد، آمیزه ای از «خشنودی از خویش» و «غرور» که زمانی به سراغم می آمد که در جریان پژوهش های بعـدی خـود بـر حسـب تصـادف یا پیش بینی نصفه نیمه ای، به درستی یا نادرستی واقعیت های مسلم تازه و تازه تری در باره زندگی مردم (آدم، انسـان) در کل می رسیدم، واقعیـت هـای مسلمی در باره هستی که هرگز کم ترین نشانی از آن ها نه در زندگی روزمره یافته بودم و نه در مطالعاتم، هر چند کمابیش هر مطلبی را که درباره این پرسش ها در نوشـتـه هـای امـروز وجـود داشـت، و تمـام موادی که از زمان باستان تا بـه امـروز بـاقی مانده، خوانـده بـودم - نوشته هایی که به دلیل شرایط تصـادفی زندگی، با کمیتی بیش از امکانات فردی معمولی در دسترس ام بود.
 
بالا