به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
حتی اکنون بدون هیچ توضیح بیشتری گمان می برم که شما درباره این واقعیت مسلم که زندگی هر فرد - خرد کیهانی - در دست همان قانون است، چون و چرا نخواهید کرد. اما بیایید آن را بیشتر روشنگری کنیم، با نمونه ای که برخی از جزئیات آن را روشن تر کند. بیایید پرسشی خاص را در نظر بگیریم، نقشه کار ارگانیسم مردمی را و به کندو کاو آن بپردازیم."
آقای گورجیف سپس شمای بدن را کشید و آن را با کارخانه سه طبقه ای مقایسه کرد، که طبقاتش با سر، قفسه سینه و شکم بازنمایی می شد.

کارخانه یک کل را می سازد. این اکتاوی در نظم اول است، شبیه به اکتاوی که مطالعه مهین کیهان را با آن آغاز کردیم. هر طبقه هم باز نمود كل اکتاو نظم دوم است که زیردست نظم اول است. بنابراین، ما سه اکتاو زیردست داریم که باز مانند آنهایی است که در شمای ساختمان عالم وجود داشت. هر یک از سه طبقه "خوراکی" با سرشت مناسب از بیرون دریافت می کند، آن را جذب و با موادی که در گذشته پردازش کرده، در می آمیزد و به این ترتیب کارخانه ماده خاصی تولید می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
آقای گورجیف گفت : "باید اشاره کنم که هر چند طرح کارخانه برای تولید این ماده، خوب و مناسب است، به دلیل نادانی بالاترین سطح مدیریت اش، به شکلی غیر اقتصادی اداره می شود. وقتی بخش کلان تولید تنها برای زنده نگاهداشتن کارخانه و مصرف و پردازش مواد به کار می رود، وضعیت کارخانه چه طور خواهد بود. بازمانده تولید بی فایده مصرف می شود و هدف از تولید دانسته نیست. لازم است کسب و کار را بنا به شناخت و دانش دقیق از نو سازمان بخشید؛ و در این صورت است که درآمد خالص بالایی تولید خواهد کرد که می تواند بنا به بصیرت فرد مصرف شود.

با این حال، بیایید به طرحمان بازگردیم" . و توضیح داد در حالی که خوراک طبقه اول، خوردنی و نوشیدنی است، خوراک طبقه دوم هوا و خوراک طبقه سوم چیزی است که می شود به آن "تأثيرات " گفت.
هر سه خوراک که نمایانگر ماده با غلظت و کیفیت های خاص است، به اکتاوهای نظم های متفاوت تعلق دارد.
در اینجا نتوانستم از پرسیدن این پرسش خودداری کنم: "اندیشه چی؟" آقای گورجیف پاسخ داد: "اندیشه مانند هر چیز دیگری مادی است. روشهایی وجود دارد که به کمک آنها نه تنها می توان این را ثابت کرد، بلکه همچنین می توان ثابت کرد که اندیشه مانند هر چیز دیگری قابل اندازه گیری و سنجش است. غلظت آن را می توان تعیین کرد و به این ترتیب، اندیشه های فرد را می توان با اندیشه های او در مواقع دیگر مقایسه کرد. می توان تمامی کیفیت های اندیشه را تعریف کرد.

پیش تر گفتم که همه چیز در عالم مادی است.
به دنبال آن نشان داد که چگونه این سه گونه خوراک که از سوی بخشهای متفاوت ارگانیسم مردمی گرفته می شوند، در نقطه شروع اکتاو همخوان، وارد ارگانیسم می گردند، و با روندی قانونی به هم پیوند می خورند بنابراین، هر کدام از آنها نمایانگر نت "دو" اکتاو نظم خودش است قوانین تکامل کتاوها در همه جا یکسان است
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
برای نمونه، "دو" اكتاو خوردنی که وارد معده می شود، سومین "دو"، از راه نیم نت همخوان به "ر" می رسد و با گذر بعدی از نیم نت به "مي" تبدیل می شود. "می" که فاقد این نیم نت است نمی تواند از راه تکامل طبیعی به شکلی خودمختار به "فا" برسد. اکتاو هوا از راه هوایی که وارد قفسه سینه می شود، به کمک می آید. همان طور که نشان داده شد، این اکتاو نظم عالی تری است، و "دو" آن ("دو" دوم) که نیم نت لازم را برای گذار به "ر" دارد، با "می" اکتاو پیشین پیوند می خورد و به "فا" تبدیل می شود. یعنی، نقش نیم نت غایب را بازی می کند و به صورت شوک برای تکامل بیشتر اکتاو پیشین خدمت می کند.
آقای گورجیف گفت: در اینجا برای کندوکاو اکتاوی که با "دو" دوم شروع می شود، و "دو" نخست که وارد محل معینی می شود، باز نمی ایستیم این تنها وضعیت را پیچیده می کند.

امکان تکامل بیشتر اکتاو مورد گفت و شنود، به برکت حضور نیم نت وجود دارد. "فا" از راه نیم نت به "سل" می رسد و در واقع ماده ای که در اینجا دریافت می شود، به نظر می رسد نمک ارگانیسم مردمی است - واژه روسی برای نمک سل است. این بالاترین ماده ای است که می تواند از سوی آن تولید شود." با رجوع به اعداد، دوباره اندیشه اش را در قالب آمیزه های آنها روشنگری کرد.

آقای گورجیف ادامه داد: "با حرفهایی که زدم و گفتگومان درباره شیمی، می توانید به نتایج ارزشمندی برسید." در اینجا بدون آنکه منتظر بمانم اندیشه ای که از سرم گذشت روشن شود، چیزی درباره سودهای روزه پرسیدم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
گورجیف خاموش شد. الف نگاه سرزنش آمیزی به من انداخت و بی درنگ به روشنی دریافتم که چه قدر پرسشم بی جا بود. دلم میخواست اشتباهم را تصحیح کنم، اما فرصت آن را نیافتم. گورجیف گفت: "می خواهم آزمایشی را به شما نشان دهم که آن را برایتان روشن می کند، اما پس از داد و ستد نگاه هایی با الف و پرسیدن چیزی از او گفت : "نه باشد برای بعد" و به دنبال سکوت کوتاهی ادامه داد: "میبینم توجه تان خسته شده، اما دیگر کمابیش به آخر گفت و گوی که می خواستم امروز تمام کنم، رسیدم.

قصد داشتم به شکلی کلی مسیر تکامل مردمی را نشان دهم، اما حالا آن قدر مهم نیست. بیایید گفت وگو را در فرصت مناسب تری ادامه دهیم.
پرسیدم : "آیا می توانم از آنچه گفتید نتیجه بگیرم که گاه به من اجازه میدهید که شما را ببینم و درباره پرسش های مورد علاقه خود با شما گفت وگو کنم؟"
در پاسخ گفت : "حالا که این گفت و گوها را شروع کرده ام، مخالفتی برای ادامه آنها ندارم. بیشتر به خودتان بستگی دارد. منظورم این است که الف جزئیات را برایتان توضیح میدهد." سپس با توجه به اینکه من برای توضیح رو به الف کردم، ادامه داد: "اما نه حالا، یک وقت دیگر. حالا می خواهم این را به شما بگویم. همان طور که همه چیز در عالم یکی است، در نتیجه، همه چیز دارای حقوق برابر است، بنابراین از این دیدگاه، می توان با مطالعه به جا و کامل، به شناخت و دانش دست یافت، مهم نیست از کجا شروع کنیم. تنها باید بدانیم چگونه "بیاموزیم."

نزدیک ترین راه برایمان خود مردم است، شما از هر کسی به خودتان نزدیک ترید. با مطالعه خودتان شروع کنید، گفت "خودت را بشناس" را به یاد بیاورید. اینک ممکن است معنای دریافتنی تری از آن پیدا کنید. برای شروع الف در حد توان خودش و شما به شما کمک می کند. سفارش می کنم شمای ارگانیسم مردمی را که برایتان توضیح دادم به خاطر بسپارید. در آینده گاه به آن باز می گردیم، و هر بار ژرفنای بیشتری به آن می بخشیم. حال الف و من برای مدتی کوتاه شما را تنها می گذاریم، زیرا باید به مسئله کوچکی رسیدگی کنیم. سفارش می کنم زیاد درباره گفت و گوهایمان به مغزتان فشار نیاورید، بلکه استراحت کوتاهی به خود دهید. حتی اگر بر حسب اتفاق چیزی را فراموش کرده باشید، الف دیرتر به یادتان می اندازد. تردیدی نیست که بهتر آن است که نیازی به یادآوری نداشته باشید. به خود عادت دهید تا چیزی را فراموش نکنید. "حال یک فنجان قهوه بنوشید؛ برایتان خوب است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
بعد از بیرون رفتن آنها، به سفارش آقای گورجیف گوش دادم و فنجانی قهوه برای خود ریختم و در جای خود نشستم. دریافتم که آقای گورجیف از پرسشی که درباره روزه پرسیدم به این نتیجه رسیده که توجه ام خسته شده است. و دریافتم که تا پایان گفت و گو اندیشه ورزی ام ناتوان تر و محدودتر شده بود. برای همین، با وجود خواست شدید به اینکه نگاهی دوباره به شکل ها و اعداد بیندازم، بر آن شدم به قول آقای گورجیف استراحتی به مغزم بدهم و با چشمان بسته نشستم و کوشیدم به چیزی نیندیشم. اما بر خلاف خواستم، اندیشه ها رهایم نمی کردند و من می کوشیدم آنها را بیرون کنم.

حدود بیست دقیقه دیرتر، بی آنکه صدایی بشنوم الف وارد شد و پرسید "خوب، حالت چه طور است؟" فرصت پاسخ نیافتم چون صدای آقای گورجیف را از نزدیک شنیدم که به کسی می گفت: کاری که گفتم بکن و خواهی دید اشتباه کجاست؟
سپس فرشی را که در برابر در آویزان بود کنار زد و وارد شد. پس از آنکه همانجا و به همان صورت نشست رو به من کرد و گفت: امیدوارم کی استراحت کرده باشید. حال بیایید بدون نقشه ای خاص درباره موضوعات گفتگو کنیم.

به او گفتم که می خواستم دو سه پرسش در باره موضوع گفت وگویمان از او بپرسم که شاید سرشت حرفهایش را برایم روشن تر کند.
"شما و الف از داده های دانشهای امروز زیاد باد کردید و این پرسش خود به خود پدید می آید: "آیا دانش و شناختی که از آن گفت و گو می کنید، در دسترس افراد نادان و تحصیل نکرده هم هست؟"
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
"موضوعی که اشاره به آن دارید به این دلیل بازگو شد چون من با شما گفت و گو می کردم. شما آن را در می یابید، زیرا در این باره دانسته هایی دارید. آنها کمک می کنند که چیزهایی را بهتر دریابید. تنها به عنوان نمونه پیش کشیده شدند. این اشاره به قالب گفت وگو دارد و نه به جوهرش. قالب ها، تفاوت زیادی با هم دارند. در حال حاضر درباره نقش و اهمیت دانش های امروز حرفی نمی زنم این پرسش می تواند موضوع گفت و گوی دیگری باشد. تنها می گویم - که بهترین پژوهشگر تحصیل کرده می تواند در مقایسه با چوپان بی سوادی که از شناخت و دانش واقعی بهره مند است، یک نادان به تمام معنا باشد.

به نظر معماآمیز است، اما دریافت جوهر، که گذشتگان سال های درازی را به پای آن می گذاشتند، از سوی دومی در طول یک روز مراقبه به میزان به مراتب بیشتری دریافته می شود. مسئله به شیوه اندیشه ورزی باز می گردد، به "غلظت اندیشه." این اصطلاح در حال حاضر معنایی برایتان ندارد، اما خود به خود با گذشت زمان روشن می شود. چه پرسش دیگری داشتید؟"
چرا این شناخت و دانش با چنین دقتی پنهان نگاه داشته می شود؟" چه چیز باعث شده که چنین چیزی بپرسید؟" در پاسخ گفتم: "چیزهای مشخصی که فرصت فراگیری آنها را در جریان آشنایی خود با نوشته های نهان گرایی داشتم."
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
آقای گورجیف گفت: "تا آنجا که من می توانم داوری کنم اشاره شما به "راز آموزی است " بله یا نه؟" تأیید کردم و آقای گورجیف ادامه داد : بله. واقعیت این است که در نوشته های نهان گرایی چیزهای به درد نخور و نادرست زیاد است. بهتر است همه آنها را فراموش کنید. تمام پژوهش های شما در این حوزه تمرین خوبی برای ذهن تان بوده: ارزش زیادی در آن است، اما تنها تا آنجا، همان طور که خود اعتراف کردید، شناخت و دانشی برایتان به ارمغان نیاورده. در باره همه چیز با عقل سلیم خود داوری کنید. صاحب انگاره های سالم خود شوید و هیچ چیز را تنها از روی ایمان نپذیرید؛ و وقتی خود از راه خردورزی و مجادله سالم به باوری تزلزل ناپذیر می رسید، به دریافت کامل چیزی، به میزان معینی از رازآموزی دست یافته اند.

در این مورد ژرف تر بیندیشید، برای نمونه، امروز گفت و گویی با شما داشتم این گفت و گو را به خاطر بسپارید. به آن که بیندیشید، با من همرای می شوید که در اصل من چیز تازه ای به شما نگفتم، همه آنها را از پیش می دانستید. تنها کاری که من کردم این است که به شناخت و دانش شما سامان بخشیدم آن را سیستماتیک کردم، اما شما آن را پیش از دیدن من داشتید. آن را مدیون تلاش هایی هستید که در این زمینه از خود نشان دارید، برای من گفت و گو با شما آسان بود، از او سپاسگزاری کنید" - و به الف اشاره کرد . "چون او ياد گرفته مرا بفهمد و شما را می شناسد. از گفته های او، پیش از آنکه پیش من بیایید، با شما و دانش و شناخت تان آشنایی داشتم، و از اینکه از کجا به دست آمده. اما با وجود تمامی شرایط مطلوب، می توانم با دلگرمی بگویم که حتی یک صدم حرفهای مرا نفهمیدید.

با این حال سرنخی به شما دادم که به امکان دیدگاه تازه ای اشاره دارد که از آن می توانید شناخت و دانش شکل گرفته خود را روشنگری و یکپارچه کنید. و به برکت این کار، کار و زحمت خودتان، می توانید به دریافت ژرف تری از آنچه به شما گفتم، برسید و خود را "راز آموز" کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
یک سال دیگر می توانید همین چیزها را خود بگویید، اما در این یک سال منتظر نمی مانید که کبوترهای بریان به دهانتان پرواز کنند. کار می کنید و در این راه دریافت تان تغییر می کند - بیشتر "راز آموخته می شوید." امکان ندارد به کسی چیزی بخشید که بتواند دارایی جدایی ناپذیر او شود، بی آنکه او خود نقش خود را در آن بازی کند. این گونه رازآموزی نمی تواند وجود داشته باشد، اما متأسفانه مردم اغلب چنین باوری دارند. تنها "راز آموزی به دست خود می تواند وجود داشته باشد.

دیگری می تواند مردم را راهنمایی و رهبری کند، اما نمی تواند "راز آموخته کند." چیزهایی که در نوشته های نهان گرایی در این مورد می یابید از سوی کسانی نوشته شده که کلید چیزی را که انتقال می دهند، گم کرده اند، بدون سنجش درستی و نادرستی آن، آنها را از سخنان دیگران انتقال می دهند.
هر مدالی یک روی دیگر هم دارد. مطالعه نهان گرایی چیزهای زیادی برای آموزش ذهن در اختیار می گذارد، اما متأسفانه اغلب، مردمان گرفتار زهر راز می شوند و با هدف گرفتن نتایج عملی، اما بدون داشتن شناخت و دانش کامل کاری که باید کرد و روش پیشبرد آن، آسیب جبران ناپذیری به خود می زنند. به هماهنگی دست اندازی می شود. صدها بار بهتر است کاری نکرد تا بدون شناخت و دانش کاری کرد. شما گفتید که دانش و شناخت پنهان نگاه داشته شده. این طور نیست. پنهان نشده است، اما مردم نمی توانند آن را دریافت کنند.

اگر گفت و گویی را در باره ریاضیات عالی با کسی آغاز کنید که با ریاضیات آشنایی ندارد، چه فایده ای خواهد داشت؟ شما را نمی فهمد. و در اینجا موضوع پیچیده تر است. من خود خوشحال می شوم اگر بتوانم درباره موضوعات مورد علاقه ام با کسی گفت وگو کنم، بی آنکه خود را با دریافتش سازگار بسازم. اما اگر شروع به گفت و گو با شما به این شیوه کنم، برای نمونه مرا دیوانه را بدتر می پندارید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
مردم برای بیان انگاره های معین واژه های زیادی را به کار می برند. اما آنجا، جایی که چیزی که اهمیت دارد، نه واژه ها که مایه و معنای نهفته در پس آنهاست، باید بتوان ساده گفت و گو کرد. وقتی دریافتی نباشد، این کار غیرممکن است. با این حال، فرصت اثبات آن به خودتان، امروز است. من آن طور که با شما گفت وگو کردم با کس دیگری سخن نمی گویم، زیرا مرا درنمی یابد. شما خود را تا اندازه ای راز آموخته کرده بودید و پیش از گفت و گو با هر کسی باید بدانیم و ببینیم چه دریافتی دارد دریافت تنها با کار پیش می آید
بنابراین چیزی که شما پنهان کردن عین عید در واقع این است که نمی توان چیزی بخشید، وگرنه همه چیز فرق می کرد.

اگر با وجود این، کسانی که می دانند شروع به گفت و گو کند، بی فایده و بیشتر است آنها تنها وقتی بدانند شونده می فهمد، گفت و گو می کند" پس بنابراین، شما مخالفيد اگر برای نمونه من بخواهم درباره چیزهایی که امروز از شما یاد گرفتم با کسی گفت وگو کنم؟"
آقای گورجیف پاسخ داد : "میدانید، من از همان آغاز گفت و گویمان امکان ادامه آن را پیش بینی کردم. بنابرای چیزهایی به شما گفتم که اگر خلاف آن ثابت می شد، نمی گفتم. از پیش آنها را گفتم چون می دانستم در حال حاضر آمادگی آنها را ندارید، اما قصد این بود که به اندیشه ورزی شما درباره این پرسش ها جهت معینی بدهد. با ملاحظه دقیق تر خود خاطر جمع می شوید که در واقع همین طور است. به درستی این سخنان مرا درمی یابید.

اگر به این نتیجه گیری برسید، تنها امتیاز کسی است که با او گفت و گو می کنید، می توانید هر اندازه که می خواهید به او بگویید. سپس خاطر جمع می شوید که چیزی که برای شما دریافتنی و روشن است برای کسانی که آنها را می شنوند، نیست. از این دیدگاه چنین گفت و گوهایی سودمند است."
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,787
مدال‌ها
4
سکه
23,979
پرسیدم : "و نگرش شما به بزرگ کردن محفلی که این روابط ممکن است با آنها آغاز شود، با دادن رهنمودهایی که به کار آنها کمک کند، چیست؟"
من وقت آزاد زیادی برای هدر دادن آن، ندارم، مگر دلگرم باشم که سودی خواهد داشت. زمان برای من با ارزش است، و برای کار خودم به آن نیاز دارم؛ بنابراین نمی توانم و نمی خواهم آن را بیهوده بگذرانم. اما در این باره آنچه را لازم است به شما گفتم.

"نه، منظورم این نبود که شما با کسان دیگری آشنا شوید، بلکه می توانید از راه مطبوعات رهنمود دهید. گمان می برم وقت کمتری از گفت و گوهای شخصی بگیرد." به عبارت دیگر، شما می خواهید بدانید آیا این انگاره ها را می توان رفته رفته، به صورت یک سلسله طرحهای کلی پیش کشید؟" در پاسخ گفتم: "بله، اما بی تردید گمان نمی برم که می توان همه چیز را از این راه روشن کرد، هر چند به نظرم می رسد که می توان جهتی را نشان داد که به هدف نزدیک تر شود.

آقای گورجیف گفت: "شما پرسش بسیار جالبی را پیش کشیدید. آن را اغلب با کسانی که گفت و گو می کنم به گفت و شنود گذاشته ام، ارزشی ندارد که اکنون ملاحظاتی را که آنها با خود من گفتیم بازگو کنم، تنها می توانم بگویم، ما مدت ها پیش از همان تابستان گذشته در تأیید آن تصمیم گرفتیم. از ایفای نقش در این آزمایش سر باز نمی زنم، اما به دلیل جنگ از این کار باز داشته شدیم."

هنگام گفت وگوی کوتاهی که در باره این موضوع از پی آمد، این اندیشه از سرم گذشت که اگر آقای گورجیف مخالفتی با انتشار همگانی برخی انگاره ها و روشها نداشته باشد، می شد باله کشاکش جادوگران را که شاید معنایی پنهان داشت، و نمایانگر نه تنها اثری خیالپردازنه، که راز بود، منتشر کرد. از او در این باره پرسیدم و اشاره کردم که الف درباره درونمایه نمایشنامه با من گفت و گو کرده بود،
 
بالا