به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
احساس عینی اخلاق با برخی از قوانین عام، منظم و تغییرناپذیری پیوند دارد که در جریان سده ها بنا به شرایط و سرشت شیمیایی و فیزیکی مردمی جاافتاده، آن هم به شکلی عینی برای همه گونه سرشت و در پیوند با طبیعت (یا همان طور که گفته می شود با خداوند) احساس ذهنی فردی اخلاق زمانی وجود دارد که کسی بر پایه تجربه و صفات شخصی خودش، مشاهدات خودش، حس دادگری که به طور کامل از آن خودش است و این و آن، دریافتی شخصی از اخلاق می آفریند و بر پایه آن زندگی می کند. احساس اول و دوم اخلاق نه تنها در مردمان وجود ندارد، بلکه آنها هیچ انگاره ای هم در باره اش ندارند. آنچه در باره اخلاق گفتيم به همه چیز مربوط می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
ما در ذهن خود انگاره ای کمابیش نظری از اخلاق داریم، در باره اش خوانده ایم و شنیده ایم، اما نمی توانیم آن را در مورد زندگی به کار بریم. ما طوری زندگی می کنیم که سازوکارمان به ما اجازه می دهد. از لحاظ نظری می دانیم که باید "ن" را دوست داشته باشیم، اما در واقع ممکن است. او با ما ناهمدل باشد . ممکن است دماغش را دوست نداشته باشیم. من با ذهنم درمی یایم که از لحاظ عاطفی هم باید نگرش درستی نسبت به او داشته باشم، اما نمی توانم. جایی بسیار دور از "ن"، در جریان یک سال می توانم بر آن شوم که نگرش خوبی به او داشته باشم. اما اگر تداعی های مکانیکی خود را جا انداخته باشند، دفعه بعد هم که او را ببینم، همان می شود. در مورد ما احساس اخلاق، خودکار است. ممکن است قاعده ای برای خود بگذاریم که به این شیوه بیندیشم، اما این شیوه زندگی "آن" نیست.

اگر بخواهیم روی خود کار کنیم نه تنها باید ذهنی فردی باشیم؛ بلکه باید خود را با دریافت معنای عینی آشنا و مأنوس کنیم. احساس ذهنی فردی نمی تواند در همه یکسان باشد، زیرا همه با هم فرق دارند. یکی انگلیسی است، یکی یهودی است، یکی مرغ باران دوست دارد، و این و آن. ما همه با هم تفاوت داریم، اما تفاوت هایمان باید با قوانین عینی یکی شوند. در شرایطی معین، قوانین کوچک ذهنی فردی کافی است. اما در زندگی اجتماعی، دادگری تنها از راه عینی دست یافتنی است. قوانین عینی بسیار محدودند. اگر تمام مردمان این شمار اندک قوانین را در خود داشتند، زندگی درونی و بیرونی ما بسیار شادتر و کامیابانه تر می شد. تنهایی ای وجود نداشت، همین طور حالت های ناشاد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
از زمانهای بسیار دور، از راه تجربه زندگی و دولت مردی خردمندانه زندگی خود کم کم پانزده فرمان را تکامل بخشید و آنها را برای خوبی افراد و تمامی مردمان جا انداخت. اگر این پانزده فرمان در واقع در همه ما بود، می توانستیم بفهمیم و دریابیم، مهر بورزیم و نفرت بورزیم. اهرمهایی برای داوری درست در اختیار داشتیم. تمامی دین ها، تمامی آموزه ها از پروردگار می آیند و به نام پروردگار سخن می گویند. این به آن معنا نیست که به راستی پروردگار آنها را داده، بلکه آنها با یک کل و با آنچه ما پروردگار می نامیم پیوند دارند.

برای نمونه: پروردگار گفته: مادر و پدرتان را دوست بدارید، آن وقت مرا دوست خواهید داشت. و به راستی، کسی که مادر و پدرش را دوست نداشته باشد، نمی تواند پروردگار را دوست داشته باشد. پیش از ادامه، اجازه دهید درنگی کنیم و از خود بپرسیم: آیا مادر و پدر خود را دوست داریم، آیا به شیوه ای که شایسته آنها بوده به آنها مهرورزیده ایم، با این هم تنها نمونه دیگری بوده که "آن" مهرورزیده، اصلا چگونه باید به آنها مهر بورزیم؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
پریوره

9 فوریه 1923 (20 بهمن 1302)


همان چیزهایی که روال همه چیز است، روال حرکت هاهم هست. حرکت ها بدون مشارکت بخشهای دیگر ارگانیسم اجرا می شوند. چنین حرکت هایی برای ارگانیسم زیان بار است. به خاطر پیامدهایش سودمند است. روی پیامدهایش تأکید می کنم، اما برای مقیاس خاصی که ارگانیسم به آن عادت دارد، هر حرکتی که از این مقیاس بالاتر رود، نخست برای مدت زمان کوتاهی زیان بار است. حرکت ها در آینده سود می رسانند اگر با محاسبه های مناسب همراهی شوند. حرکت ها را وقتی به صورت کار در نظر بگیریم، می توان آنها را به مقوله های زیر تقسیم کرد:

1) وقتی ویژگی های سرشت و ساختار کسی را در نظر می گیریم، هم آنهایی که در حال حاضر وجود دارند و هم آنهایی که می توانند در آینده داشته باشند.

2) وقتی تنفس در حرکت مشارکت دارد.

3) وقت اندیشه در حرکت مشارکت دارد.

4) وقتی حرکت قدیمی، همیشگی، بی تغییر و نمونه وار کسی در آن نقش وجود دارد.

تنها اگر حرکت ها با چیزهایی پیوند داشته باشد که در بالا شمرده شده می توانند برای زندگی معمولی روزمره سودمند باشند. من انگاره زندگی روزمره را با انگاره زندگی که با کار برای تکامل خود و تکامل درونی پیوند دارد، از هم جدا می کنم. منظورم از زندگی روزمره زندگی به هنجار و سالم است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
برای کار ما، جدا از چهار مقوله ای که شمردم، لازم است احساس ها و حس های به هنجار را با حرکت پیوند زد، و همین طور احساس ویژه و حس ویژه ای را که به دست آوردنشان را هدف ساخته ایم. این حس دیگر باید بدون نابود کردن حس هایی که هم اکنون هستی دارند، به دست آید. پس چهار شرایط وجود دارد، بنابراین می بینید برای آنکه حرکتی به راستی سودمند باشد، باید کم کم آن را با سایر حرکت های مقوله دیگر که در بالا شمردیم، پیوند زنیم. باید دریابید که تنها در این صورت است که حرکت می تواند سودمند باشد. حتی اگر یکی از آن شرایط یادشده غایب باشد انتظار هیچ نتیجه ای را نمی توان داشت.
آسان ترین حرکت های ما حرکت های ارگانیک ناپخته ای است که می توانیم پیش ببریم ( و در گذشته مطالعه کرده ایم) حرکت هایی که تا کنون اجرا کرده ایم، حرکت هایی است که همه اجرا می کنند و همه می توانند آنها را اجرا کنند. و هر چند حرکت هایی که اجرا می کنیم ممکن است در نخستین نگاه پیچیده به نظر برسند، همه اگر به اندازه کافی تمرین کنند، می توانند آنها را به آسانی انجام دهند. با این حال، اگر یکی از شرایطی را که اشاره کردم به آنها بیفزاییم، دشوارتر می شوند و دیگر همه نمی توانند آنها را اجرا کنند. و اگر رفته رفته شرایط دیگر را هم به آن بیفزاییم، تنها شمار بسیار محدودی می توانند چنین حرکتی را اجرا کنند.

در آخر، برای آنکه دست یافتن به هدفی را آغاز کنیم که برایش حرکت ها را مطالعه کردیم، لازم است رفته رفته حرکتی را که در ما جریان دارد با شرایطی که در باره شان سخن گفتم، پیوند زنیم. حال برای شروع، لازم است آن گونه حرکت هایی را که کمابیش مناسب است، برگزینیم. همراه با آن رفته رفته شرط دوم را مطالعه و تمرین می کنیم - یعنی تنفس را نخست به دو گروه تقسیم می شویم، سپس گروه ها را تقسیم می کنیم و به این ترتیب به افراد می رسیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
نیویورک

16 مارس، 1924 (25 اسفند 1303)

بازیگر


پرسش : آیا حرفه بازیگری برای رشد کار هماهنگ شده مراکز سودبخش است؟

پاسخ : هر چه بازیگری بیشتر بازی کند، کار مراکز در او بیشتر از هم جدا می شود. برای بازیگری اول باید بتوان هنرمند بود. ما در باره طیفی که نور سفید تولید می کند، گفت وگو کرده ایم. تنها کسی را می توان بازیگر نامید که بتواند به اصطلاح نور سفید تولید کند. بازیگر واقعی کسی است که می آفریند، کسی که می تواند تمام هفت رنگ طیف را تولید کند. چنین بازیگرانی نه تنها در گذشته، بلکه حتی امروز هم یافت می شوند. اما در دوران نوین، بازیگر معمولا تنها از لحاظ بیرونی بازیگر است. مانند هر مردم دیگری، بازیگر شمار معینی از وضعیت های بدنی اصلی دارد سایر وضعیت های بدنی اش تنها آمیزه های متفاوت همین هاست. تمام نقش ها از وضعیت های بتنی ساخته می شوند. با تمرین امکان دست یافتن به وضعیت های بدنی تازه وجود ندارد؛ تمرین تنها قدیمی ها را نیرومی بخشد. هر چه طولانی تر ادامه دهید. پادگیری وضعیت های بدنی تازه دشوارتر می شود - امکانات کمتری وجود دارد.

تمام شدید کاری که بازیگر دارد، بیهوده است. تنها هدر دادن انرژی است اگر این ماده ذخیره و صرف چیز تازه ای می شد، سودمندتر بود، به صورتی که هست، تنها صرف چیزهای قدیمی می شود. بازیگر تنها در خیال پردازی خودش و دیگران به نظر می رسد که دست به آفرینش می زند. در واقع، نمی تواند دست به آفرينش زند. در کار ما، این پیشه نمی تواند کمکی باشد؛ به عکس، چیزها را برای فردا خراب می کند. هر چه کسی زودتر این پیشه را رها کند، برای فردا بهتر است آسان تر می تواند چیز تازه ای را آغاز کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
استعداد را می توان در بیست و چهار ساعت ساخت. نبوغ وجود دارد، اما مردم معمولی نمی تواند نابغه باشد. تنها یک واژه است. همین حالت در مورد تمام هنرها درست است. هنر واقعی نمی تواند کار مردم معمولی باشد. چنین کسی نمی تواند کار کند، نمی تواند "من" باشد. بازیگر نمی تواند چیزی که کس دیگری دارد، داشته باشد . نمی تواند چیزی را که دیگری احساس می کند، احساس کند. اگر نقش کاهن را بازی کند، باید دریافتی از احساس های کاهن داشته باشد. اما می تواند اینها را اگر تمامی مواد کاهن را داشته باشد، در اختیار بگیرد، تمام چیزهایی را که کاهن می داند و در می یابد. و همین در باره هر پیشه ای درست است؛ به شناخت و دانش ویژه نیاز است. هنرمند بدون شناخت و دانش تنها خیال پردازی می کند.

تداعی ها از راه معینی در هر کس کار می کند. من کسی را می بینم که حرکت های خاصی می کند، این به من شوک می دهد و از اینجا تداعی شروع می شود، یک پاسبان شاید گمان برد که او می خواسته جیب مرا بزند. اما فرض کنیم که آن مرد هرگز به جیب من نیندیشیده، من در مقام پلیس آن حرکت را درنیافته ام. اگر کاهن باشم، تداعی های دیگری دارم؛ گمان می برم آن حرکت ها پیوندی با جان دارد، هر چند آن مرد در واقع به جیب من می اندیشیده است تنها اگر با روان شناسی کاهن و پلیس هر دو آشنا باشم و با نگرش های متفاوت آنها، می توانم با ذهن ام دریابم؛ تنها اگر احساس ها و وضعیت های بدنی هم خوانی در کالبد خود داشته باشم، با ذهنم می توانم بدانم تداعی های اندیشه آنها چیست و کدام تداعی های اندیشه در آنها چه تداعی های احساسی را بر می انگیزاند. این نکته اول است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
با شناخت ماشین، هر لحظه به تداعی ها فرمان می دهم که تغییر کنند - اما این کار را باید هر لحظه پیش ببرم. هر لحظه تداعی ها به شکلی خودکار تغییر می کنند، هر کدام باعث برانگیختن دیگری می شود و این و آن، اگر بازی می کنم، هر لحظه باید جهت دهم، سپردن آن به جنبش آنی ناممکن است. و تنها در صورتی می توانم جهت دهم که کسی وجود داشته باشد که بتواند جهت دهد، اندیشه ام نمی تواند جهت دهد - سرگرم است. احساس هایم هم در گیرند.

بنابراین باید کسی آنجا باشد که درگیر کار کردن باشد و نه زندگی - تنها در این صورت امکان جهت دادن وجود دارد.
کسی که "من" دارد و می داند از هر جنبه به چه چیز نیاز است می تواند کار کند. کسی که "منى" ندارد نمی تواند بازی کند. مردم معمولی نمی تواند نقش بازی کند - تداعی هایش متفاوت است. ممکن است لباس های مناسب به تن داشته باشد و کمابیش وضعیت های بدنی مناسب را از بر کند، و با رهنمودهای تهیه کننده یا نویسنده، حالاتی به چهره اش دهد. نویسنده باید خود با همه آنها آشنا باشد. برای آنکه کسی بازیگری واقعی باشد، باید مردم واقعی باشد. مردم واقعی می تواند بازیگر باشد و بازیگر واقعی می تواند مردم باشد. هر کس باید بکوشد بازیگر باشد. این هدفی والاست. هدف هر دینی، هر دانش و معرفتی این است که مردم بازیگر باشد، اما در حال حاضر همه بازیگرند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
نیویورک

2 مارس 1924 (11 اسفند 1303)

هنر آفریبنده - تداعی ها


پرسش : آیا مطالعه بنیادهای ریاضی هنر ضروری است، یا آثار هنری را می توان بدون چنین مطالعه ای آفرید؟

پاسخ : بدون این مطالعه، می توان تنها انتظار نتایج تصادفی داشت؛ انتظار تکرار نمی رود.

پرسش : آیا هیچ هنر آفریبنده ناخود آگاهی که از احساس برآید ممکن نیست؟

پاسخ : هنر آفریینده ناخودآگاه وجود ندارد و احساس مان بسیار ابلهانه است. تنها یک سو را می بیند در حالی که دریافت همه چیز باید از همه سو باشد. با می توان با نمونه هایی از نتایج تصادفی روبه رو شد، اما قاعده نیست.

پرسش : آیا بدون شناخت قوانین ریاضی می توان یک قطعه موسیقی آمیخته با هارمونی ساخت؟

پاسخ: میان یک نت و نت دیگر وجود هارمونی ممکن است، و بعد آکورد را داریم، اما میان هارمونی ها، هارمونی وجود ندارد. در حال حاضر، ما داریم از تأثير، تأثیر آگاهانه سخن می گوییم، آهنگ ساز می تواند تأثیر بگذارد به صورتی که اینک همه چیز وجود دارد، هر چیزی می تواند مردم را از یک حالت به حالت دیگر برد. فرض کنید احساس شادی می کنید. یک مرتبه آوایی، زنگی، موسیقی ای به گوش می رسد - هر آهنگی، می تواند فاکس ترات باشد. چیزی را که شنیدید به کلی فراموش می کنید، اما دیرتر وقتی همان موسیقی را می شنوید، یا همان زنگ را، همان احساس را از راه تداعی زنده می کند: برای نمونه، احساسی عاشقانه را. این هم یک تأثیر است، اما ذهنی است، نه تنها موسیقی، بلکه هر گونه آوایی می تواند اینجا به صورت تداعی کار کند. اگر با چیزی ناخوشایند پیوند داشته باشد، برای نمونه با از دست دادن مقداری پول، تداعی ناخوشایندی به وجود می آید. اما ما داریم در باره هنر عینی، قوانین عینی در موسیقی یا نقاشی سخن می گوییم. هنری که ما می شناسیم، فردی ذهنی است، زیرا بدون شناخت ریاضی هیچ هنر عینی وجود ندارد. نتایج تصادفی نادر است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,646
مدال‌ها
11
سکه
23,269
تداعی ها پدیده ای بسیار قدرتمند و مهمی برای ماست، اما معنا و اهمیت آنها دیگر به بوته فراموشی سپرده شده است. در دوران باستان روزهای خاصی برای جشن بود. برای نمونه یک روز برای آمیزه ای از آوا و روز دیگر برای آمیزه ای از گلها یا رنگ ها و روز سومی برای مزه ها و روز دیگری برای آب و هوا سرما و گرما گذاشته می شد سپس حس های متفاوت با هم مقایسه می شدند. برای نمونه، فرض کنیم روزی جشن آوا بود، به مدت یک ساعت، یک آوا شنیده می شد و برای ساعتی بعد آوای دیگری در این مدت نوشابه مخصوصی دست به دست می گشت و گاه "دودی" مخصوص، در یک کلام حالت ها و احساس های معینی از راههای شیمیایی به کمک تأثیرات بیرونی برانگیخته می شد تا تداعی های معینی را برای آینده بیافریند. دیرتر وقتی شرایط بیرونی همانندی تکرار می شد، همان حالت ها برانگیخته می شدند. حتی روز خاصی برای موش ها، مارها و جانورانی که معمولا از آنها می ترسیم وجود داشت.

نوشابه مخصوصی به مردم داده می شد و سپس از آنها خواسته می شد که ماری را در دست بگیرند تا به آنها عادت کنند. این کار این تأثیر را به وجود می آورد که پس از آن دیگر کسی از آن جانور نمی ترسید. این گونه آداب مدت ها پیش در ایران و ارمنستان وجود داشتند.
در روزگار قدیم، همه با روان شناسی مردمی آشنایی خوبی داشتند و با این شناخت رهبری می شدند. اما دلایل هرگز به توده ها توضیح داده نمی شد، تعبیری بسیار متفاوت، از زاویه ای متفاوت به آنها داده می شد. تنها کاهنان معنای همه آنها را می دانستند. این واقعیت های مسلم به دوران پیش از مسحیت بازمی گردد، به زمانی که کاهن - شاهان بر مردم فرمان می راندند.

پرسش : آیا رقص ها تنها برای کنترل بدن است با معنا و اهمیتی رازآمیز شد هم دارند؟

پاسخ : رقص ها برای ذهن اند. چیزی به جان نمی دهند به جان به هیچ چیز نیاز ندارد. هر رقصی معنای معینی دارد، هر حرکتی، درونمایه ای خاص اما جان ویسکی نمی نوشد، از آن خوشش نمی آید. خوردنی دیگری را دوست دارد که جدا از ما آن را می گیرد.
 
بالا