آمینِ من
دلم برایت تنگ شده است، دلم برای نوازشی لطیف تنگ شده است.
هنگامی که تورا میبوسم، رویاهای تو را، آرزوهایت را، حرفهای تو را، خندههایت را، شهامتت را و عشقات را به من و رهاییات از من را به پاهای تو ب*و*سه میزنم؛ که گویی به اینجا بازگشتند و دوباره رفتند.
میدانم که دیگر ماندنی نیست اما حداقل کمی بیشتر بمان تا اندکی بیشتر بتوانم به سیمای تو خیره شوم.
دیگر طاقتم تا شده است، خسته شدهام
چرا کمی خودت را برای من نگه نمیداری؟