• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827

عنوان: نامه‌هایی به آمین
نویسنده: اهورا تابش
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ویراستار: نارین فرهنگی

1000017567.jpg

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
مقدمه:
به ثبت بیست و هشتم دی‌ماه
در راستای آخرین مسیر تلخ دیدار در نی نی چشمان تو
زیر آسمان بی‌آفتاب، مغلوب از سرزنش تلخ قلب خود، به خداحافظی بی گفتگوی تو از ارتفاع تیره‌ی قتلگاه زندگی‌ام، دیوانه‌وار پشت به دوست داشتن‌های از دست رفته‌ام، به آخرین صدایت در افق سرد گوش می‌سپارم‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمینِ من!
دلم برایت تنگ شده است، دلم برای نوازشی لطیف تنگ شده است.
هنگامی که تو را می‌بوسم، رویاهای تو را، آرزوهایت را، حرف‌هایت را، خنده‌هایت را، شهامتت را و عشقت را به من، و رهایی‌ات از من را به پاهای تو ب*و*سه می‌زنم؛ که گویی به این‌جا بازگشتند و دوباره رفتند.
می‌دانم که دیگر ماندنی نیست؛ اما حداقل کمی بیشتر بمان؛ تا اندکی بیشتر بتوانم به سیمای تو خیره شوم.
دیگر طاقتم طاق شده است، خسته شده‌ام،
چرا کمی خودت را برای من نگه نمی‌داری؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمین جانم...
احساس می‌کنم از زمان تولدم تا مرگم
زمان با دیوارهای ناملموس‌اش می‌خواهند مرا احاطه کند‌؛ گویی از زمان رفتنت قرن‌ها، سال‌‌ها و دقیقه‌ها سقوط می‌کنم.
زمان از نظر تو چیست محبوبم؟ یک سقوط است یا تنها یک دیوار؟
لحظه‌ای گذرا می‌بینم که زمان به درنگی آسوده است. به یادِ تو که می‌افتم دنیا برایم‌ نیمه باز می‌شود و نیم‌نگاهی می‌بینم که ملکوت آراسته‌ای، بی‌جنبش و شناور، سر ساعتی باز می‌ایستد.
حضورت همچون حقیقتی در قرن من است؛
زمان‌ها، ساعت‌ها، شماره‌ها و واژه‌ها برایم مدفون شده‌اند دیگر...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمینِ بی‌همتای من!
چقدر جای تو در کنار من، در نگاه من، خالی‌ست؛ انگار هیچ زمان بی تو نیستم... دلم برایت تنگ شده است، نفسی که من می‌کشم به یاد توست.
آمینِ من!
قلبم دیگر نمی‌تپد، مگر این که بداند تو دوباره به یادش هستی تا زندگی را از نو شروع کند!
ای کاش این دوری بین‌مان وجود نداشت، می‌توانستم تورا برای همیشه در کنار‌ خودم داشته باشم، تو را در آرام‌ترین و خوش‌ترین لحظات عمرم...
آمین جانم!
دوباره غرق در رویایی پوچ شده‌ام!
رویایی که در آن با تو، در خانه‌ی کوچکی زندگی می‌کنم.
به خودم آمدم!
انگار سال‌ها است که در آن خانه زندگی کرده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمین خوب من!
در آخر این زمستان، من آخرین بازدمم را رها می‌کنم، به گل‌های لیلیوم سقف خانه خیره می‌شوم، دیگر سرم را بر نمی‌گردانم تا مبادا کسی را بشناسم، مبادا کسی مرا بشناسد!
«و بداند که مرمرهای سخت را برای زنم جلا داده‌ام»
نامت را به دوش می‌کشم و در پی‌ات افتادم.
پا برهنه در این‌جا به دنبال مهتابی می‌دوم که رازهای بین من و تو را با خود می‌برد. در این زمین دیگر بی تو نمی‌توانم عاشقی کنم.
آمین من!
آن نقره‌‌های سپیدار تاجت را به یاد بیاور که چطور بازدم را در این زمین برای من سخت می‌سازند.
حال مرا ببین که چطور با سرافکندگی از این پیمان بازگشته‌ام و در نبود تو وداع تلخی با تاریخ‌مان می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمین، عزیز‌تر از جانم!
در بین این شاخساران جاوید در ماتم سال‌های سخت نشسته‌ام.
قلب من به سمت سال‌های سخت، اوج می‌گیرد و بادی به سوی شاخه‌های درخت آلبالو به موازات اضطراب شقیقه‌هایم می‌وزد و آنگاه من برای ندیدن روزهای بهترِ بدون تو، در گودال غریبه‌ای در تاریکی سایه‌یِ درخت آلبالو رها می‌شوم.
من در این‌جا در ماتم نبود تو با پوست و استخوان از درخت آلبالو آویزان می‌شوم و نام تو را در روزهای محال زندگی‌ام، در سایه‌ی گیسوان از رنگ رفته‌ات، در عروسی گل‌های لیلیوم فریاد می‌زنم و صدای من بر زنجیر‌های صلیب عشق شنیده خواهد شد؛ آنگاه که بر نبودنت خواهم سوخت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمینِ از دست رفته‌ی من!
من در آماج آخرین نگاهت، در غرور دقایق خونین پوش، به یاد سیاهی چشمانت، در آن لحظه‌ی هراسان، دست‌هایم را به عرشه روح طنین‌اندازت و نگاهم را، در برهوت چشمانت، در حوالی قلبم می‌اندازم.
تو را در ابعاد خویشتن، جایی در
«کومه‌هایِ بوسه و کتیبه‌هایِ عریانی» در بر می‌گیرم.
تو را از دقایق اسارت الیاف کفن‌پوشت، در همان حوالی، در ضیافت رقص گل‌های لیلیوم، در هلهله‌ی پرندگانِ آمین، بر بستر فریاد‌های غمناکم می‌بندم و روح تو را تا ابد بر گستره‌ی آب‌های ابدی به آغوش می‌کشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
و تو حدیث غمِ زندگی‌ام، آمین!
اینک پرنده‌ها از شاخه‌های خود گریخته و من بی‌ تو از قله‌های سرخ با نغمه‌ای شقاوت‌انگیز، در میان انبوه بِیرَقِ‌های گچی و سرد، با چشمانی بسته در نبودت زانو می‌زنم و با دهانی بسته به آغاز و انجام جهان بی‌تو می‌گریم.
در امتداد متروک این اعماق پهناور، در خصم هنگامه‌یِ نیاز، به اعتراض و اعتراف از جنس سکوت، در لحظه‌های انتظار و انزوا در ابعاد ممنوعه‌ی زندگیم، پژواک مقدس آن پرنده‌ی خیسِ ماسیده در میان هیچ و هرگز
از سر می‌دهم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
344
سکه
1,827
آمین! دلتنگی روزهای بی‌ حادثه‌ام
چکیده‌ای از زیبایی‌ نابت را در خیال‌های مه‌آلود من پراکنده کن و در تبعیدِ روح محرومم از زندگانی، بار دیگر بیدار شو و به سراغم بیا و بدان که «قلبم دوباره در خلسه طنین می‌افکند»
بار دیگر بیدار شو تا من بتوانم از این همهمه‌ی گسترده‌یِ گورستان پا پس بکشم و به رویاهای پوسیده‌ی ذهنم، هنوز بیاموزم و بدانند که تو در زیر خاک‌های خونین دفن نشده‌ای!
برایت ادعا می‌کنم، ادعای دوست داشتن از ته دل «و در خیابان‌های این پایتختِ بیگانه
چون کولیِ سیاه‌پوشی سرگردانم»
و زیبا می‌نگرم، زیبا دل می‌بندم به امید واهیِ دیداری دیگر با تو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

بازدید کنندگان موضوع (تعداد: 0) مشاهده جزئیات

بالا پایین