مرغ در دامم، مرا پروانه ی پرواز نیست درگلویم نغمه هست و رخصت آواز نیستاین دگر من نیستم،من نیستم؛حیف از آن عمری ک با من زیستم .
تو چه هستی، جز یک لحظه، یک لحظه که چشمان مرامرغ در دامم، مرا پروانه ی پرواز نیست درگلویم نغمه هست و رخصت آواز نیست
در دلم بود كه بی دوست نباشم هرگزما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
در سكوت سپيد كاغذهادر دلم بود كه بی دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعی من و دل باطل بود
ای مرغک خرد، ز اشیانهدر سكوت سپيد كاغذها
پنجه هايم جرقه ميكارد
شعر ديوانه تب آلودم
شرمگين از شيار خواهشها
زندگی نیست بجز نم نم باران بهارای مرغک خرد، ز اشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز
یک شبی مجنون نمازش را شکستزندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی