mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
فصل اول
قلمرو عادت ها
وقتی شروع به دویدن میکنم، تمرکزم را از دست میدهم.
به کاری که بدن مشغول آن است، فکر نمیکنم، بیشتر اوقات فکرم در جایی دیگر پرسه میزند.
تقریباً سه بار در هفته صبح ها میدوم که باعث آرامش و سرزندگی ام می شود .
اخیرا ، یک روز، هنگام ورزش صبحگاهی مجبور شدم تماسی تلفنی با یکی از مشتریان داشته باشم.
ابتدا فکر کردم که موضوع مهمی نیست،
میتوانم به جای صبح، غروب بدوم، ولی آن شب این تغییر زمانی، رفتارهای عجیبی را ایجاد کرد.
موقع غروب خورشید، خانه را برای دویدن ترک کردم، وقتی از کنار خانمی که زباله هایش را بیرون میبرد، گذشتم، به همدیگر نگاه کردیم و او لبخند زد. من هم مؤدبانه پاسخش را دادم «صبح به خیر!». ناگهان متوجه اشتباهم شدم؛ فهمیدم که حدود ۱۰ ساعت عقب مانده ام و اشتباهم را اصلاح کردم:
«ببخشید منظورم عصر به خیر بود!». او هم گرهی به ابروانش انداخت و لبخندی عصبی تحویلم داد.
خجالت کشیدم و متوجه شدم که ذهنم زمان را فراموش کرده است. خودم را ملامت کردم این کار را دوباره تکرار نکنم، اما پس از چند دقیقه که از کنار
دونده ی دیگری گذشتم، دوباره انگار که تسخیر شده باشم؛ داد زدم
«صبح به خیر!».
چه اتفاقی افتاده بود؟
در خانه هنگام دوش معمول پس از دویدن، ذهنم مثل تمام وقتهای دیگری
که دوش میگیرم، مشغول پرسه زدن شد.
دکمه ی خودکار مغزم روشن شد و عادت های روزانهام را بدون آگاهی از عملکردم دنبال میکردم.
تا وقتیکه لبه ی تیغ، صورتم را نبریده بود، متوجه نشدم صورتم را کف مالی کردهام و
مشغول اصلاح هستم. با اینکه این کار را هرروز صبح انجام میدادم، برایم اصلاح کردن بهشدت دردناک و بیموقع بود و من تمام این کارها را ناآگاهانه انجام داده بودم.
نسخهی غروب دویدن صبحگاهی، سناریوی رفتاریی را در من آغاز کرده بود که به بدنم برای تمام فعالیتهای مرتبط به دویدن دستور میداد؛ بدون اینکه من به آن رفتارها فکر کرده باشم.
ماهیت عادتهای نهادینه شده، رفتارهایی
که با اندکی خودآگاهی یا بدون خودآگاهی انجام میشوند اینگونه است که رفتارهای ما را بر اساس برخی تخمینها تا نیمی از عملکردهای روزانه هدایت میکند.
عادتها از روش هایی اند که مغز با آنها رفتارهای پیچیده را میآموزد.
عصبشناسان به این نتیجه رسیدهاند که عادتها از طریق ذخیره کردن واکنشهای خودکار بخشی از مغز، میتواند حواس را بر روی دیگر عملکردها متمرکز کند.
این بخش از مغز با عملکردهای غیرارادی در ارتباط استً .
تفکر در عادتها زمانی شکل میگیرند که مغز میانبُر زده باشد تا عمدا عملکرد بعدی را متوقف کند.
مغز به سرعت میآموزد تا عادت هایی که راه حلی برای موقعیتهای پیش رو دارند را رمزگذاری کند .
قلمرو عادت ها
وقتی شروع به دویدن میکنم، تمرکزم را از دست میدهم.
به کاری که بدن مشغول آن است، فکر نمیکنم، بیشتر اوقات فکرم در جایی دیگر پرسه میزند.
تقریباً سه بار در هفته صبح ها میدوم که باعث آرامش و سرزندگی ام می شود .
اخیرا ، یک روز، هنگام ورزش صبحگاهی مجبور شدم تماسی تلفنی با یکی از مشتریان داشته باشم.
ابتدا فکر کردم که موضوع مهمی نیست،
میتوانم به جای صبح، غروب بدوم، ولی آن شب این تغییر زمانی، رفتارهای عجیبی را ایجاد کرد.
موقع غروب خورشید، خانه را برای دویدن ترک کردم، وقتی از کنار خانمی که زباله هایش را بیرون میبرد، گذشتم، به همدیگر نگاه کردیم و او لبخند زد. من هم مؤدبانه پاسخش را دادم «صبح به خیر!». ناگهان متوجه اشتباهم شدم؛ فهمیدم که حدود ۱۰ ساعت عقب مانده ام و اشتباهم را اصلاح کردم:
«ببخشید منظورم عصر به خیر بود!». او هم گرهی به ابروانش انداخت و لبخندی عصبی تحویلم داد.
خجالت کشیدم و متوجه شدم که ذهنم زمان را فراموش کرده است. خودم را ملامت کردم این کار را دوباره تکرار نکنم، اما پس از چند دقیقه که از کنار
دونده ی دیگری گذشتم، دوباره انگار که تسخیر شده باشم؛ داد زدم
«صبح به خیر!».
چه اتفاقی افتاده بود؟
در خانه هنگام دوش معمول پس از دویدن، ذهنم مثل تمام وقتهای دیگری
که دوش میگیرم، مشغول پرسه زدن شد.
دکمه ی خودکار مغزم روشن شد و عادت های روزانهام را بدون آگاهی از عملکردم دنبال میکردم.
تا وقتیکه لبه ی تیغ، صورتم را نبریده بود، متوجه نشدم صورتم را کف مالی کردهام و
مشغول اصلاح هستم. با اینکه این کار را هرروز صبح انجام میدادم، برایم اصلاح کردن بهشدت دردناک و بیموقع بود و من تمام این کارها را ناآگاهانه انجام داده بودم.
نسخهی غروب دویدن صبحگاهی، سناریوی رفتاریی را در من آغاز کرده بود که به بدنم برای تمام فعالیتهای مرتبط به دویدن دستور میداد؛ بدون اینکه من به آن رفتارها فکر کرده باشم.
ماهیت عادتهای نهادینه شده، رفتارهایی
که با اندکی خودآگاهی یا بدون خودآگاهی انجام میشوند اینگونه است که رفتارهای ما را بر اساس برخی تخمینها تا نیمی از عملکردهای روزانه هدایت میکند.
عادتها از روش هایی اند که مغز با آنها رفتارهای پیچیده را میآموزد.
عصبشناسان به این نتیجه رسیدهاند که عادتها از طریق ذخیره کردن واکنشهای خودکار بخشی از مغز، میتواند حواس را بر روی دیگر عملکردها متمرکز کند.
این بخش از مغز با عملکردهای غیرارادی در ارتباط استً .
تفکر در عادتها زمانی شکل میگیرند که مغز میانبُر زده باشد تا عمدا عملکرد بعدی را متوقف کند.
مغز به سرعت میآموزد تا عادت هایی که راه حلی برای موقعیتهای پیش رو دارند را رمزگذاری کند .