What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

(SINA)

[ ناظر آزمایشی کتاب ]
LV
0
 
Joined
Mar 28, 2025
Messages
175
Reaction score
864
Time online
3d 2h 10m
Points
123
Age
20
Location
میان سکوت و خاطره...
سکه
846
  • #41
از کیسه‌‌ی پارچه‌ای که از درخت آویزون کرده بودم، یه میوه‌ی رسیده‌ی قرمز درآوردم و بهش دادم.
ـ بخور... گرسنه‌ای نه؟
میوه رو گرفت و بهش زل زد، بعد خندید، تلخ، کوتاه.
ـ اگه این خواب باشه... فقط امیدوارم سگ بعدی که می‌بینم حرف نزنه. چون اون‌وقت مطمئن میشم مردم.
سگ بلند شد، یه قدم جلو اومد و دمش رو تکون داد.
ـ اوه نه... حرف که نمی‌زنه ولی دم تکون میده. عجیبه، این از بعضی آدما وفادارتره.
لبخند زدم و گفتم:
ـ فکر کنم بالاخره یه عضو جدید واسه تیم‌مون پیدا کردیم.
ریگان سری به علامت تأیید تکون داد.
ـ حالا فقط یه قهوه‌ی تلخ کم داریم و یه تفنگ پر... تا این کابوس رو یه‌مقدار منطقی‌تر کنیم.
سکوت کوتاهی بینمون حاکم شد. فقط صدای قطره‌های شبنم از نوک برگ‌ها و نفس کشیدن سگ. من نگاش کردم و با خودم گفتم:
- هنوز زنده‌ایم... ولی زنده موندن فقط نفس کشیدن نیست؛ باید بجنگیم.
ریگان دستی روی پیشونیش کشید و هنوز نفسش سنگین بود. بعد آروم گفت:
ـ آرمین... جی‌پی‌اسم... کنار کمربندمه... زیر لایه‌ی داخلی.
خم شدم و زیر لباسش رو کنار زدم. یه دستگاه کوچیک و مشکی رنگ به اندازه‌ی بند انگشت با یه صفحه‌ی کوچیک دیجیتال زیر لایه‌ی نایلونی دوخته شده بود. بیرونش کشیدم؛ ریگان لبخند محوی زد.
ـ اون فقط گیرنده نیست... ردیابه. مخصوص اعضای تیم. رمز دسترسی‌اش... 7...E...5...4...Z...
عددها و حروف رو وارد کردم. صفحه‌ی جی‌پی‌اس چشمک زد و بعد یه نقشه‌ی ساده اما دقیق بالا اومد. خطوط سبز، قرمز، مختصات... و نقطه‌هایی که با اسم‌ها مشخص شده بودن.
ـ اینا... کاترین، هلنا، ساموئل... اینا همونان؟
ریگان سرش رو آروم تکون داد.
ـ آره... همه‌شون. اگه هنوز سیگنال میدن، یعنی هنوز زنده‌ان.
ـ این نقطه‌ها تو شمال غربین، حدود دو کیلومتر از ما فاصله دارن... .
ـ دقیقاً. شاید اسیرن، شاید پنهان شدن.
ـ این نقشه نشون میده ما توی... لعنت، گرجستانیم؟!
ریگان سرفه‌ای کرد و گفت:
ـ هواپیما از چین پرید... مقصد اولیه لهستان بود، ولی ما هیچ‌وقت نرسیدیم. این‌جا نزدیکای مرزه... گرجستان، ولی نزدیک منطقه‌ی خاکستری. یه جهنم بی‌صاحب. نزدیک یه محدوده‌ی نیمه‌نظامی، جای خوبیه برای گم‌شدن... یا مردن.
نگاهی به سگ انداختم که دمش رو تکون می‌داد. بعد به جی‌پی‌اس.
ـ خب... پس می‌ریم شمال غرب. یا می‌میریم، یا پیداشون می‌کنیم.
جی‌پی‌اس رو نزدیک صورتم گرفتم. لیست اسامی با نقطه‌های رنگی یکی‌یکی ظاهر شدن و دستم کمی لرزید.
- ساموئل، هلنا، الن، کاترین و آنتونی همشون نزدیک همدیگه هستن، فعالن.
دست‌هام رو مشت کردم.
ـ فقط پنج‌تا سیگنال فعاله. یعنی سه نفر رو از دست دادیم... میلر، هکتور و دنیل.
نگاهی به سگ انداختم که کنار ریگان نشسته بود. اونم با دقت به صفحه نگاه می‌کرد، انگار اونم دنبال کسی می‌گشت.
ـ خب... بریم دنبال‌شون، نه فقط برای نجات، برای اینکه بفهمیم قراره با چی روبه‌رو بشیم.
سوار جیپ شدیم. سگ هم با یه ناله‌ی آروم پرید عقب، کنار ریگان که هنوز نیمه‌هوشیار بود. پشت فرمون نشستم، جی‌پی‌اس رو رو‌به‌رو گذاشتم و پدال گاز رو فشار دادم. چرخ‌ها تو گل تقلا کردن ولی بالاخره راه افتادیم. صدای جی‌پی‌اس یه نقطه رو مشخص کرد، دقیقاً شمال‌غرب، حدود دو کیلومتر.
همین که وارد راه خاکی باریکی شدیم، یه صدای زوزه از دور اومد... بلند... خفه... و پر از نفرت. ایستادم. سکوت... .
سگ پوزه‌اش رو بالا گرفت و با ناله غرید. یه زوزه‌ی دیگه، این‌بار از نزدیک‌تر.
ـ نه... لعنتی نه الان.
ریگان یه ناله کرد، از آینه دیدم که چشماش نیمه باز شده. پرسید:
ـ اون... اون صدای چیه؟
قبل اینکه بیشتر حرف بزنم، از لای درختا، سه‌تا سایه‌ی بزرگ بیرون اومدن. نعره کشیدن و پوستشون کشیده، دهن‌ها پاره، دستا دراز... اون هیولاها بودن.
ـ لعنتی، اونا پیدامون کردن، همین‌طوری دارن پیشروی می‌کنند.
پدال رو تا ته فشار دادم و جیپ جهید. سگ رو صندلی عقب افتاد و ریگان یه آه بلند کشید. از آینه دیدم که اون موجودات با سرعت دیوونه‌واری دنبالمونن. یکی‌شون حتی پرید و نزدیک بود سپر ماشین رو بگیره.​
 

Who has read this thread (Total: 13) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom