What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

Teimouri.Z

نویسنده
LV
0
 
Joined
Oct 24, 2024
Messages
87
Reaction score
437
Points
63
سکه
436
  • #41
#پارت_۳۹
#رمان_به_صرف_سیگار_مارلبرو🚬
#زهرا_تیموری✍
همه زدن زیر خنده. نشد توی جمع باشم و اسم بچه نباشه. اون وقت‌ها به این که چرا ندارم و حالا چرا یه دونه‌س.
پریزاد به بهونه‌ی سرکشی غذاها فرار کرد و جهان به شونه‌ی سیوان زد:
- چه خبر قهرمان؟ صبح زنگ زدم باشگاه بودی عصری هم گفتی اثاث کشی‌. باربری مگه؟
لیام و به آغوش خواهرش برگردوند.
- اثاث کشی نبود. چند تا وسیله‌ی سبک بود که از یه جایی به جای دیگه جابه‌جا کردیم.
- از کجا؟
از خونه‌ی من و برای لو رفتن من. پریزاد جهان رو خواست و جهان بی‌حوصله و ادایی گفت:
- نمی‌ذاره دو دیقه بشینم اختلاط کنیم.
دوماد هم‌صحبت پدر زن شد. اهورا هم سیوان و برای بازی کنارش برد. مادر و دختر هم جفت هم شدن.
تک و تنهام شده بودم و توی لاکم رفتم. از اومدن پشیمون شدم؛ چون بیننده‌ی ناز و نوازش‌های لیام و شنونده‌ی پرچونگی پوران شیرینی نداشت. اومدن به مهمونی که تنها نماینده‌ی سوزنچیان بودم خاصیتش چی بود؟
بعد از اتمام جشن نقل محفلم، که چرا شوهر و بچه‌ش نبودن و برادرشون کجاست؟ معذب‌تر شدم. پرحرفی تو ذاتم نبود و شنوندگی هم خسته‌م می‌کرد. با منجوق‌دوزی دامنم ور می‌رفتم. جای خالی آنیل به وضوح حس می‌شد. جای نشستن روی پام و موندن سر انگشتام روی موهای نرم و نازش...
- شهرزاد چن لحظه میای؟
به اتفاق جهان توی بالکن رفتیم‌.
- چرا تو همی؟
- جمع‌تون خونوادگیه‌. کاش من نمی‌اومدم!
- این چه حرفه؟ الان تو غریبه‌‌ای؟
سیخ‌های جوجه‌ رو از روی منقل زیر و رو کرد.
- می‌دونی چقدر اومدنت خوشحالم کرده و چقدر کارت برام باارزشه. دوست دارم شاد باشی و از دورهمی لذت ببری.
یه تیکه گوشت کبابی برام درآورد‌
- حاضرم به خاطر خودت که زیادی عزیزی زنگ بزنم به آرش و کاری کنم کینه رو از یاد ببره و با دخترت بیاد.
مو به اندامم راست شد و واهمه گرفتم. از احتمالش هم می‌ترسیدم. گوشت و ازش گرفتم.
- آرش بزرگی کارتو به حساب کم آوردن می‌زاره. دوست ندارم غرورت رو کوچیک کنی. بزار پای دشمنیش بمونه. ناراحتی من به خاطر نبودنش نیست. اتفاقاً این‌جور راحتم.
باد کرد از دفاعی که برای غرورش کردم.
- این کارتو فراموش نمی‌کنم.
آخر شب شد. گذاشتم همه برن. جهان سوییچ و کف دستش گرفت. تلفنم رو سایلنت کردم و دم گوشم گذاشتم. مثلا سراغم اومده. فیلم‌شون کردم تا نفهمن آدرسم کجاست. از ساختمون دور شدم. سیوان جلوی پام ترمز کرد. شیشه رو پایین داد.
- افتخار رسوندن‌تون رو میدین؟
جنجال توی دلم به پا شد و توی ابرها رفتم.‌
 

Teimouri.Z

نویسنده
LV
0
 
Joined
Oct 24, 2024
Messages
87
Reaction score
437
Points
63
سکه
436
  • #42
#پارت_۴۰
#رمان_به_صرف_سیگار_مارلبرو🚬
#زهرا_تیموری✍
- مسیرمون یکی نیست.
در اثر خم شدن عضلات ورزیده‌‌‌ی بدنش روی هم افتاد.
- اشکال نداره، هم‌مسیر می‌شیم.
شوق و تردید گرفتم و می‌ترسیدم ضرب بخورم. سوار شدم و بوی خوش عطرش قالب شد توی مغزم. ترکیب شگفت‌انگیز مُشک، وانیل، خزه بلوط و یاس و ترنجش دیوونه‌ می‌کرد. اگه دوباره دوستم می‌داشت و بهم پیشنهاد می‌داد؟ یه پسر قد بلند، خوش فرم و خیلی خیلی خوش استایل، کنارش راه رفتن چه حالی می‌داد.
آرش هم می‌فهمید توی مزایده گذاشتن چه دردی داره؟ ماشین رو به حرکت وادار کرد. بدون این‌که بپرسه مقصدم کجاست پنجاه متری بالاتر دست چپ پیچید. سیستم صوتی صدایی ملایم از حنجره‌ای طلایی بیرون می‌داد. فکر می‌کردم به این‌که خواننده‌ی آهنگ کیه.
- کادوت قشنگ بود.
روز پرحاشیه‌‌ و تعطیل دغدغه‌‌ای برای خرید نداشتم. ساعت سه زمانه‌ی صفحه‌‌ طوسی قرار بود برای ده سالگی ازدواج‌مون باشه! لبخندی کم عمق و نگاهی خلاصه سهم جمله‌ش شد.
- به جهان حسودیم شد. دوست داشتم کادوی اون مال من می‌‌شد.
نگاه خلاصه‌م دنباله‌دار شد. حرارت از نگاهش بیداد می‌کرد. مژه بهم نمی‌‌زد. سحرم می‌کرد و دل از تماشای نگاهش نمی‌کندم. خواننده‌ی آهنگ هر کی بود دیگه اهمیتی نداشت. ل*ب زد:
- ملاقات امروز آب روی آتیشم شد.
منظورش رو خوب می‌فهمیدم. از لاله‌ی سرخ سرخ‌تر شدم و هیچی نگفـتم.
- امشب باز شما خواهرا رو باهم مقایسه کردم. گفتم تو کجا پریزاد کجا؟ اما به این نتیجه رسیدم پریزاد یه چیزی از تو سرتر داره.
سعی کردم اخم نکنم و حسادتم نامحسوس بمونه. زبونش اطراف لبش چرخید.
- پریزاد یعنی زاده‌ی پری، پری نژاد، زیبارو، اسم اون باید برای تو می‌بود. تو شبیه حور و پری، چشمای جادویی داری. مادر و پدرت عجله کردن توی انتخاب اسم.
لکنت قلب گرفتم.
- شاید هم نمی‌دونستن قراره یه دختر دیگه نصیب‌‌شون بشه دلبرتر از صدتا پری.
تب‌دار شدم و موهام رو پشت گوش راهی کردم. با حسرت گفت:
‌- کاش زودتر جلوی احساست رو می‌گرفتی!
حلقه‌ی توی انگشتم رو پیچوندم و توی دلم گفتم «اگه تو گوشم می‌خوابوندی جلوی دل‌ دادنم رو می‌گرفتم.» پرسید:
- چرا جدا شدی؟
شونه بالا انداختم.
- زندگی‌مون بیات شده بود.
- اذیتت می‌کرد؟
- نه، فقط قدر نمی‌دونست.
- حیف عمر و زیباییت که وقف‌ش شد!
ضربه‌ی مهلکی به قلب نیمه جونم وارد ‌کرد.
- تاوان دل دادگیم رو دادم.
- تاوان دل دادنت قربونی زیادی داشت.
- بیشتر از همه به دخترم ظلم کردم.
- می‌تونستی بچه‌دار نشی.
تند گفتم:
- دخترم بهترین هدیه‌ی خدا بوده، از داشتنش هیچ موقع پشیمون نمیشم.
- از بابای دخترت چی؟ از اون که پشیمونی.
نگاه‌مون توی نگاه هم ثابت موند.
- از اول هم با هیچ متر و معیاری هم قیاس نبودین. چرا طولش دادی؟
- به احترام عاشق شدنم صبر کردم.
اخم تندی کرد.
- به عاشق بودن من چرا احترام نذاشتی؟
 
Last edited:

Who has read this thread (Total: 5) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom