به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
افکارم می‌ترسید از رویاهایی که هیچ‌کدام به حقیقت نمی‌پیوستند. رویاهایی که در کودکی همچو نباتی برایم لذت‌بخش بود؛ اما حالا دیگر آن رویاها چیزی مانند یک سگ آدم‌خور برایم شده بود! اما با این روند باز هم دلم رویاهای کودکی‌ام را می‌طلبید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
رویای حس کردن نوازش‌های دست‌های محبت انگیز پدر روی موهایم را داشتم؛ اما خبر نداشتم آن دست‌ها فقط برای ظلم ساخته ‌شده است. در نه سالگی برای آن‌که با ناز دخترانه‌ام گفتم برایم موهایم را شانه کن؛ اما او مانند چیزی چندش که جلویش باشد موهایم را مانند یک علف هرز کوتاه کرد و چشمانش را گرد و غباری بی‌رحم گرفته بود و گریه و غرغر‌های مادرم را ندید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
رویایِ داشتن خنده‌هایی خوش را داشتم در کنار پدر و مادرم در قاب عکس کوچک خانوادگی‌مان؛ اما رویایم تبدیل شد به یک سیلی محکم و ناگهانی که پدرم بر گونه‌هایم زد و گونه‌هایم از آن پس دیگر آن گونه سابق نشد و یک سیاهی همچو ماه‌گرفتی بر صورتم آشکار شد و از آن پس نشان هنرمندی پدرم را به رخ همه کشیدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
رویاهایم کوچک و ریز بودند همانند یک حبه قند؛ اما برای پدرم آن‌ها یک داروی تلخ بود و آن رویا‌ها را به کامم تلخ و سهمگین کرد. همان‌طور که خند‌ه‌‌هایمان و خوشی‌هایمان برای او تلخ بود صدا کردن او به نام پدر دیگر برایم دشوار و ناگزیر شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
تباین بین پدر‌ها تلخ بود، چنان تلخ، که تلخی‌اش، رگ‌های قلبِ وابسته‌شده‌ام به همان پدر نامرد را مانند شمشیری برنده، رابط قلب و رگ‌هایش را از هم‌دیگر جدا کرد و به قلبم، تیرِ نااُمیدی را زد. سوزشِ قلبِ عمیق از نااُمیدی‌ام از سوزش دستی که با تکه‌های شیشه خرده‌ی‌ آینه‌‌ای که پدرش آن‌ها را شکسته بود و شیشه خرده‌هایش در دست کودکان خرد سالش رفته بود بیشتر بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
قلب من، از آن‌ همه تباین که در سرنوشت شوم خود می‌دید به مرور زمان تکه‌ای از تَرک رویش بزرگ‌تر میشد و از حکم‌هایی که سبب این ترک بود رنج می‌برد. رنج بردنش هم آخر مغز را به زانو در آورد و مغز هم دیگر گوش به فرمان آن تکه‌ قلب‌ جا مانده‌ی، در حال مردن شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
قلبی که مهر و محبت را نداشته باشد همانند درختی می‌ماند که ریشه‌هایش کم و نازک است و با یک باد از دل خاک بیرون می‌زند و قلب من همان درختی بود که حتی برگ‌هایش او را نخواستند و همراه باد رهگذر شدن و ریشه درخت با یک فوت مورچه از خستگی، ریشه‌های خود را از دل خاک بیرون کشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
با بیرون زدن ریشه‌های قلبم تحملم برای آن‌ حکم‌های حاکم خیال‌هایم به‌ صبر آمد. شجاعت را در دل و جان خود به عنوان دانه‌ای قوی برای آینده‌ای روشن کاشتم؛ اما کارسانک‌ِ قلبم فریاد زد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
فریادش از مرگ تکه‌‌ی جامانده قبلم بود، قلب که می‌گویم آن قلب برای زنده ماندن و تپیدن نبود. از قلبی حرف‌ می‌زنم که از حکم‌هایی که در زندگی‌ام صادر شده بودن تشکیل شده بود و منبع‌اش همان کارسانک‌ِ تباین‌ها بود.
 
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
حالا دیگر آن کارسانک‌ِ آغشته به درد با تخیله‌ خود در میان امواج صدای خنده‌ها، کمی آرام شده ‌است.
قلب و مغز به حالت عادی خود ادامه می‌دهند و تباین‌ها روز به روز خود را بیشتر به چشمانم جلوه می‌دهند تا که بتوانند واژه‌ای شوند در میان عامه مردم و هرلحظه‌ قلبِ دیگری را به لرزه در آورند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛
بالا