• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

Rezi

☻︎رضا [مدیریت تالار ترجمه]
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
1,233
سکه
6,997
هر باری که خاطرات را گوشه و کنار ذهنم گردگیری می‌کردم، خاطرات تو را خوب برق می‌انداختم؛ لیکن چند سالی می‌شود که نه دیگر گردگیری می‌کنم و نه برایم مهم است که روی خاطرات، غبار فراموشی نشسته است.​
 
آخرین ویرایش:

Rezi

☻︎رضا [مدیریت تالار ترجمه]
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
1,233
سکه
6,997
از سامان دادن آن انباری بی‌در و پیکر، دیگر چیزی جز اشک و اندوه نصیبم نشد. آن‌جا بود که سه قفل بزرگ بر دروازه‌اش زدم!
یک قفل به دشواری واژه فراموشی، یک قفل به عظمت گذشت داشتن و یک قفل به درازای مسیری که رفتم تا صدایت را نشنوم.​
 

Rezi

☻︎رضا [مدیریت تالار ترجمه]
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
1,233
سکه
6,997
مسیری که با هر قدمی که طی می‌شد، یک خاطره از انباری در پاره‌های آتش می‌سوخت و خاکستر می‌شد.
انباری که نبود... ساحل اگر بناممَش، خاطرات دانه‌های شن می‌شدند و چه شبانه روزها که بی توقف رفتم تا از ساحل شنی، تله خاکستری بیش نماند.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rezi

☻︎رضا [مدیریت تالار ترجمه]
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
1,233
سکه
6,997
به عقب که نگاه کردم، در دل تاریکی خاکستر هاله‌ای سرخ همچنان روشن بود و می‌سوخت؛ آری دوستت دارمی که گفتی خاموش نمی‌شد.
پایان.
 

mahban

بابا مَهِ کدوم بان؟
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
1,952
سکه
33,795
1000000138.png🌱درخواست پایان اثر🌱​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: Elaheh_A

بازدید کنندگان موضوع (تعداد: 0) مشاهده جزئیات

بالا پایین