به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

Rezi

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
425
سکه
2,237
هر باری که خاطرات را گوشه و کنار ذهنم گردگیری می‌کردم، خاطرات تو را خوب برق می‌انداختم؛ لیکن چند سالی می‌شود که نه دیگر گردگیری می‌کنم و نه برایم مهم است که روی خاطرات، غبار فراموشی نشسته است.​
 
آخرین ویرایش:

Rezi

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
425
سکه
2,237
از سامان دادن آن انباری بی‌در و پیکر، دیگر چیزی جز اشک و اندوه نصیبم نشد. آن‌جا بود که سه قفل بزرگ بر دروازه‌اش زدم!
یک قفل به دشواری واژه فراموشی، یک قفل به عظمت گذشت داشتن و یک قفل به درازای مسیری که رفتم تا صدایت را نشنوم.​
 

Rezi

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
425
سکه
2,237
مسیری که با هر قدمی که طی می‌شد، یک خاطره از انباری در پاره‌های آتش می‌سوخت و خاکستر می‌شد.
انباری که نبود... ساحل اگر بنامم‌اش، خاطرات دانه‌های شن می‌شدند و چه شبانه روزها که بی توقف رفتم تا از ساحل شنی، تله خاکستری بیش نماند.​
 
آخرین ویرایش:

Rezi

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-24
نوشته‌ها
425
سکه
2,237
به عقب که نگاه کردم، در دل تاریکی خاکستر هاله‌ای سرخ همچنان روشن بود و می‌سوخت؛ آری دوستت دارمی که گفتی خاموش نمی‌شد.
پایان.
 
بالا