What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #11
باید تو را ببینم. دلم برایت تنگ شده است.
اگر ذره‌ای از وجودم برایت مهم باشد، خودت را از من دریغ نمی‌کنی.
اگر آن‌گونه که می‌گویند: «دل‌‌به‌دل راه دارد»،
دلت اندکی به دلم راه داشته باشد، باید بدانی که این تنگیِ دل، به مجرای تنفسم فشار آورده
و هر لحظه احساس خفگی می‌کنم.
بغض هم مزید بر علت شده است.
بغض، تنگیِ دل،‌ آهِ گیر کرده در سینه، همه‌شان دست‌‌ به دست هم داده‌اند تا پیش از دیدن چهره‌ات بار سفر ببندم و از دنیای فانی به دنیای باقی، کوچ کنم.
کاش...!
کاش دلت به دلم راه داشت!
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #12
پشت و پناه بودن نعمتی‌ست.
موهبتی پنهان در دل زن بودن.
قرص و محکم ماندن، یعنی قامتت را برای دیگران ستون کنی،
یعنی دلت آن‌قدر عاشق باشد که تلخی‌ها را تاب بیاورد.
در میان صفی از آرزوها، همیشه نام خودت را ته فهرست نوشته‌ای،
همیشه اولویت لبخند عزیزانت بوده، نه حال دلت.
کمر خم شده آن‌ها را با مهربانی صاف کرده‌ای
و خودت آرام در سکوت شب، خمیده‌تر شده‌ای.
آه...!
آه از لحظه‌ای که به خود می‌آیی و در می‌یابی،
تاوان پناه بودن، تنهایی‌ست.
استخوان‌هایت نرم شده‌اند در زیر بار این همه استقامت،
و زانوانت دیگر تحمل داوری‌های بی‌رحمانه را ندارد.
عاشق بودن دل بزرگی می‌خواهد،
اما گاهی، جان خسته‌ات دیگر توان تاوان دادن ندارد.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #13
در این برهوت عاشق‌کُش چشم به راه نشسته‌ام؛
چشم به راه دستی گرم، لبخندی پهن و شانه‌ای وسیع به وسعت تمام تنهایی‌هایم،
به وسعت بغض‌های فرو خورده‌ام
و به وسعت قلب دردمندم.
دستی گرم و حمایت‌گر باشد که وقتی زمین خوردم دستم را بگیرد، بلندم کند
و خاک زانوانم را بتکاند.
لبخندی به پهنای تمام کهکشان برایم ارزانی دارد.
شانه‌ای باشد که به آن تکیه کنم و بغض‌های فروخورده‌ام را بشکنم،
تا شاید گلوی زخم خورده‌ام کمی مداوا شود.
هم احساسی باشد که پابه‌پای تمام دیوانه‌بازی‌هایم راه بیاید،
و مرا دیوانه خطاب نکند.
تنهایی، تاوان کدام جرم مرتکب نشده‌ام بود!؟
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #14
جاده‌ها همیشه برای رفتن نیستند.
گاهی باید بازگردی، راه رفته را مرور و خاطره بازی کنی.
تک‌تکِ صفحه‌های دفتر ِخاطرات ِذهنت را ورق بزنی، رنگی‌ها را جدا
و خاکستری‌ها را هم جدا ردیف کنی،
تا ببینی در کدام صفحه، پای دلت لغزیده و خطایی به نام عشق مرتکب شده‌ای.
آری!
عشق،
بزرگ‌ترين خطای دل‌های عاشق است.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #15
من و تو ترکیب دل‌چسبی از عشق را به نمایش گذاشته‌ایم. خونی که در شریان‌های اصلی این عشق جاری‌ست، گران‌بهاترین مایه‌ی زلال دنیاست، که حتی یک قطره‌اش هم جانی تازه به پاییز دلم می‌دهد و بهاری نو می‌سازد.
من همانند نت‌های موسیقیِ نوشته شده در دفترم، و تو نوازنده‌ی آن نت‌ها.
نت تا نواخته نشود فقط چند خطِ نقاشی، روی کاغذ است.
باید بنوازی و به گوش برسد تا تمام جهانیان آوازه‌ی خوشِ صدایش را بشنوند.
همه نوازنده را گرامی می‌دارند و ستایشش می‌کنند، اما کسی به خود زحمت فکر کردن به نویسنده‌ی نت‌ها را نمی‌دهد.
من آنم که دیده نمی‌شوم، و تو آنی که ستایش می‌شوی.
دریغ از فهم این‌که اگر نت نباشد، تو هم نوازنده نخواهی بود!
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #16
چیزی روی قلبم سنگینی می‌کند.
احساس ناخوشایندی که راه فرار ندارد.
احساس پوچی، بی‌تعادلی، عدم.
و میان این سه، «عدم» پتکی شده و در همان‌جا، در نقطه‌ی سنگین قلبم می‌کوبد.
آری!
قلبم تاوان نبودنت را می‌پردازد.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #17
تا به حال بغضی به بزرگی یک سیب در گلویت گیر کرده؟
سنگینی یک کوه را روی دوشت احساس کرده‌ای؟
شده قدم‌هایت را سنگین برداری، اما به مقصد نرسی؟
این وصف حال من است.
منِ بی‌تو!
منی که هر لحظه بهانه‌ای می‌جویم تا خاطراتت را مرور کنم، و به خود‍ِ مریض‌حالم یادآوری کنم،
خاطراتی که مرا تا مرز فروپاشی می‌برند و در خلأیی از احساسات گنگ رها می‌کنند.
روز و شب معنای خود را از دست داده‌اند، تا پاسی از شب مانند جغدی بیدارم و تا نیمه‌های روز از ترس دیدن تلألو خورشید، خوابم.
آری! طلوع روز و رگه‌های آفتاب روی دیوار اتاقم برایم مسجل می‌کنند که جایت به اندازه تمام بی‌کران،
خالی‌ست.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
127
Reaction score
517
Time online
1d 8h 1m
Points
73
سکه
613
  • #18
گاهی تاوان عشق، سکوتی است تلخ و سنگین؛
سکوتی که در عمق شب، چون سایه‌ای سیاه بر دوش روحم سنگینی می‌کند.
تنهایی، همچون شمعی فروزان، در تاریکی وجودم می‌رقصد و نوری محرون از‌ خاطرات را بر دیوار تنهایی می‌افکند.
در این راه بی‌پایان، هر گامی که به فراموشی می‌گذرد، یاد تو مانند بارانی نرم و سرد در صحراهای خشکیده روحم می‌بارد.
هر گامی که برمی‌دارم، اندکی به گم‌گشتگی نزدیک‌تر می‌شوم.
گویی در دنیای بی‌صدا، فقط تنهایی است که سخن می‌گوید. هیچ کلامی قادر نیست تاوان آن همه درد را بپردازد،
و هیچ دلی نمی‌تواند عمیق‌ترین لایه‌های سکوت را لمس کند.
این سکوت، نه تنها تنهایی مرا می‌سازد، بلکه به هر لحظه‌ای که در آن غرق می‌شوم، شعری بی‌صدا از جدایی می‌سراید.
 

Who has read this thread (Total: 6) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom