به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

•GHAZALEH•

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-22
نوشته‌ها
1,464
مدال‌ها
4
سکه
7,521
"روز دهم"

ابدیم، دلم می‌خواهد خود را از بند این قفس نجات دهم و به بیرون این زندان پا بگذارم. اما آنان نمی‌گذارند. می‌گویند جای دیوانه‌ها در آن بیرون نیست. مگر من دیوانه‌ام؟ من تنها در راه عشقت، در جوانی پیر شده‌ام. سختم است زیبایم، شاید اگر بودی اینگونه نمی‌شد.
 
امضا : •GHAZALEH•

•GHAZALEH•

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-22
نوشته‌ها
1,464
مدال‌ها
4
سکه
7,521
"روز یازدهم"

جانانم، با تک‌تک نفس‌هایی که می‌کشم عاشقتم، اما چه‌ می‌توان کرد که اجبارمان به دوریست. دلم می‌خواهد ضربه‌ای محکم به صورتم بزنی تا از این خواب تلخ، پا بر واقعیت شیرین بگذارم. اما چه‌ می‌شود کرد که جای خواب و واقعیت عوض شده و حال من و خیالت در این اتاق سردِ سفید تنها مانده‌ایم.
 
امضا : •GHAZALEH•

•GHAZALEH•

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-22
نوشته‌ها
1,464
مدال‌ها
4
سکه
7,521
"روز چهاردهم"

جهانم، مرا بابت دو روز دوری ببخش. یادت است با چه سختی‌ای سعی می‌کردی موهایم را شانه بزنی؟ و هنگامی که نمی‌توانستی از مینل‌هایت اشک چکه می‌کرد و بر روی گونه‌هایت سر می‌خورد. با لحنی شکسته همانطور که سعی می‌کردی صدایت نلرزد می‌گفتی" مرا ببخش همه‌کسم، ببخش که توانایی دیدن زیبایی موهایت و بافتن و شانه زدن آنها را ندارم"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : •GHAZALEH•

•GHAZALEH•

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-22
نوشته‌ها
1,464
مدال‌ها
4
سکه
7,521
"روز بیستم"

دلبرم، باز مرا به آن اتاق تنگ و خفناک بردند. ولی نگران نباش، من حالم خوب است. دنیایم به یاد حرفت، تمام موهایم را آتش زدم و سوزاندم. آخر من دیگر تو را ندارم که حتی اگر برایت سخت بود، برایم نوازششان کنی.
 
امضا : •GHAZALEH•
بالا