به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
بغض‌هایی که فرو خورده‌اند و ناله‌هایی که دیگر به گوش نمی‌رسند.
حال تنها نگاهی غمزده و حسرت‌بار بر این مزار پاشیده می‌شود و تکه کلماتی نامفهوم که به سختی خود را از لابه‌لای دندان‌های کلید کرده بیرون می‌کشند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
لحظه‌های بعد از تو، چنان برایم سخت است که دیگر تنهایی گذشته‌ام در کفه‌ی ترازوی بی‌کسی به چشم نمی‌آید.
گیتار شبانه‌ام را به ساز لالایی‌هایت کوک کردم؛ اما هر تار آن در دیواره‌ی گوشم، پر از طنین صدای توست.
تو چه کردی که هنوز هم مانند گیاهی تشنه در عین ناباوری، برای رسیدن به تو، ریشه می‌دوانم در خاک.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
مگر قرارمان این بود؟
تو بروی و من در میان مشتی آرزوهای واهی، چون بیوه زنی در انتهای خواب و خیال، مشت‌مشت خاک بر سر و روی بریزم تا این داغ از دلم برود؟
تا کی چشم به‌راه آمدنت خیره به در، صبح را به شب رسانده و شب را به سحر بدوزم؟
چقدر زود یادت رفت تمام حرف‌هایمان را. وعده‌هایی که شب تا صبح در گوشم می‌بافتی و با ریسمان امید این قلب را به بند می‌کشیدی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
روزی که آن تن سرد را با چشم خویش دیدم، باور نکردم این تو باشی.
وقتی آن دست‌ها را گرفتم سرد بود و بی‌روح؛ اما آن بدن مال تو نبود. با تو فرق داشت. گرم نبود، نفس نمی‌کشید، مرا سر شوق نمی‌آورد.
خودت گفتی وقتی می‌بینمت، طوفانی از امید در قلبم برپا می‌شود؛ اما این‌بار حسی که به من دست داد، ترس بود و شکست بود و فروپاشی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
فکر می‌کردم همه چیز یک خواب باشد، کابوسی که تا چند ثانیه دیگر تمام می‌شود.
می‌خواستم به همه بفهمانم این تو نیستی. جسم سرد بی‌روحِ مقابل من، تو نیستی.
در ذهنم به ساده لوح بودن‌شان می‌خندیدم. به باور احمقانه‌ای که داشتند. هیچ‌کس نمی‌خواست ما را با هم ببیند. پس این هم بازیِ جدیدشان بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
من ماندم.
تنها‌‌ترین تنهای بی‌انتها در گودالی سرد و تاریک از میانه‌ی روزنه‌ی باریک خواب و بیداری که کابوسِ هر ثانیه‌ام، نبود توست و حقیقت تلخی که هرگز نمی‌توانم باور کنم.
تلخ‌تر از مزه اولین قهوه‌ی عمرم، تلخ‌تر از زهر.
حکایت من، حکایت دور‌ترین ستاره 《از》 ماه است. ماهی که برای ابد و یک روز پشت ابری کبود، مدفون شد.


@IVI
 
آخرین ویرایش:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
باید می‌فهمیدی در این داستان بدون تو، بعد از تو دیگر هیچ منی وجود نخواهد داشت.
بدون تو حتی قدم زدن زیر نور ماه هم شیرین نیست.
بعد از تو، ستاره‌ی محبوبت، همانی که برای خود نشان کردی هم دیگر نیست و تک ستاره‌ی من گوشه‌ای تک و تنها رهاست.

به من بگو برای آمدنت، دیگر به چه دل خوش کنم؟
به چه امید ببندم؟
تا کی مرگ را باور نکنم؟


@IVI
 
آخرین ویرایش:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
آن روز‌ها که مادرم می‌گفت:« آدم تا وقتی عاشق نشود، نمی‌فهمد عشق چیست.» با غرور پوزخند می‌زدم و می‌گفتم: «عشق چندان مالی هم نیست.»
اما نمی‌دانستم وابستگی چه طعمی دارد.
تحمل درد وابستگیِ بعد از نیستی، چون خنجری زهرآگین که از پشت فرود آید، آن طور که فکر می‌کردم نبود.


@IVI
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
هنگامی که مرگ با تمام توان، دیوار قلبم را به عزای تو سیاه‌پوش کرد، تازه فهمیدم سفیدی موی مادر از چه بود.
نصیحتش را به سادگی تمام آذین بسته و در بقچه‌ی مسیرم قرار داده بود؛
اما باز هم غرور و تکبر من بود که باعث شد چشمانم را به روی سال‌ها تجربهِ زنی که از جانش بیشتر دوستم داشت، ببندم و کور کورانه خود را اسیر گرداب توهم و خیال‌پردازی های کودکانهِ خود کنم.

@IVI
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
بعد از تو به امید کدام بهار، پاییز را به زمستان رسانده و زمستان را تا بهار سر کنم؟
از کدام پنجره کوچ پرستو را نظاره‌گر شوم و با کدام پتو سرمای استخوان سوز نبودت را از خود دور کنم؟
به چه دل خوش کنم؟ به بهاری که دیگر هیچ‌وقت نمی‌آید یا پرستوی مرده پای تیر چراغ برق؟

بی‌تو، هوای دل من نیز پاییز است. همان قدر غمگین، دلگیر، سرد، بی‌روح و نفس‌گیر.


@Liza
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا