به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بیست و یک. فقط یک چیز دیگر


در برنامه های آموزشی فروش، معمولا در مورد اهمیت «فروش بیش تر»، یعنی دعوت از مشتری برای خرید بیش تر در لحظه ی معامله صحبت می کنند.
در بخش قبلی، یک روش ساده برای رسیدن به این هدف ارائه کردیم، با این حال، آن چه کم تر مرسوم است، «فروش کم تر» است. منظور از فروش کم تر تلاش برای رسیدن به یک هدف کم تر است، آن هم در شرایطی که نتوانید در گفت وگو به هدف اصلی تان برسید.

شاید هدف تان موافقت برای یک قرارداد بلندمدت بوده باشد؛ فروش کم تر شاید در حد یک سفارش برای آزمایش اولیه ی محصولات باشد. یا شاید می خواستید کسی با شما مشارکت کند؛ فروش کم تر می تواند امتحان کردن محصولات تان از طرف آن ها در جایگاه یک مشتری باشد.
این گروه از کلمات جادویی به شما شانسی می دهند که موقع تمام کردن گفت وگو، برای خودتان فرصتی به وجود آورید. بدون این که گفت وگو را بدون هیچ چیز ترک کنید، از این کلمات جادویی به عنوان یک تلاش دیگر‌استفاده کنید. اولین بار وقتی با این تکنیک آشنا شدم که در کودکی در تلویزیون خانه ی پدربزرگ و مادربزرگم فیلم های جنایی تماشا می کردم. در این برنامه ها، با بهترین مذاکره کننده ای که تا به حال دیده ام، یعنی «کارآگاه کولومبو» آشنا شدم، که به خاطر یک دسته از کلمات که همیشه دقیقا به همان شکل تکرار می کرد، معروف بود.

از مظنونش سوال و جواب
می کرد، فرآیند طولانی جمع آوری اطلاعات را پشت سر می گذاشت و برمی گشت که برود. درست همان موقع که مظنون مطمئن میشد، قسر دررفته است، کلومبو برمی گشت و در حالی که انگشتش به سمت بالا بود،
می گفت، «راستی، فقط یک چیز دیگر». در این لحظه بود که کارآگاه می توانست از مظنون که دیگر حالت دفاعی به خود نگرفته بود، سوال بعدی را بپرسد و اطلاعات کلیدی را که در نظر داشت، به دست آورد، یعنی
همان سرنخی که می توانست او را در مسیر حل معمای جرم هدایت کند.

استفاده از کلمات جادویی «فقط یک چیز دیگر» آتش گفت وگو را روشن نگه می دارد و می تواند کمک تان کند از این بر حذر باشید که بدون هیچ چیز،
گفت وگو را ترک کنید.

با کسی ملاقات می کنید و ایده های تان را به او معرفی می کنید و دنبال به دست آوردن تعهد آن ها نسبت به ایده تان هستید. آن ها هم تا حدی از شما و ایده های تان خوش شان آمده است، ولی کاملا مطمئن نیستند و جلسه تقریبا تمام می شود. از این که وقت شان را در اختیارتان گذاشته اند، تشکر می کنید، وسایل تان را برمی دارید و می روید به سمت در. در این لحظه،
می توانید حرکت «کولومبو» را تکرار کنید. به سمت شان برگردید و بگویید، «فقط یک چیز دیگر». وقتی فکر می کنند بدون این که چیزی بخرند، قسر دررفته اند، ایده ی ساده ای به آن ها معرفی کنید و با یک تصمیم گرفتن خیلی کوچک تر برای شان، پیشاپیش، آن ها را وارد دنیای خودتان کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
مثال ها


نمونه هایی از چیزهایی که می توانید به لحظه ی «کولومبو» اضافه کنید:

از آن ها بخواهید محصولی را امتحان کنند.

از آن ها بخواهید سفارش کم تری بدهند.

آن ها را به یک مراسم دعوت کنید.

آن ها را به کسی معرفی کنید که احتمالا او را می شناسند.

از آن ها بخواهید کاری برای تان انجام دهند.

از آن ها سوالی بپرسید که باعث شود پیشنهاد اول تان کمیاب به نظر برسد.

استفاده از کلمات جادویی «فقط یک چیز دیگر» آتش گفت وگو را روشن نگه می دارد و می تواند کمک تان کند از این بر حذر باشید که بدون هیچ چیز گفت وگو را ترک کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بیست و دو. یک لطف


موفقیت در زندگی و کسب وکار به ندرت بدون پشتیبانی دیگران به دست می آید. اگر بتوانید کاری کنید که به دیگران این امکان را بدهد که در مسیر رسیدن به اهداف تان کمک تان کنند، در این صورت احتمال رسیدن به این اهداف تا حد زیادی بالا می رود.

مطمئنم موقعیت های زیادی پیش آمده است که در آن ها مشتاق بوده اید که دیگری کاری برای تان انجام دهد تا زندگی تان را آسان تر کند، دری برای تان بگشاید، یا اطلاعاتی را که برای پیشرفت کارتان احتیاج دارید، در اختیارتان بگذارد.

حالا که به آخر این کتاب نزدیک می شویم، می توانید لطفی در حق من بکنید؟ یک لحظه به این فکر کنید که وقتی مستقیم از شما می پرسم، «آیا می توانید لطف کوچکی در حق من بکنید؟» چه احساسی به شما دست می دهد؟ تقریبا مطمئنم در کسری از ثانیه، به این فکر کردید که پذیرای کمک به من هستید.

این گروه از کلمات جادویی ساده و قدرتمند هستند که می توانید از آن ها استفاده کنید تا دیگران را وادارید با هرچیزی موافقت کنند، حتی قبل از این که بدانند آن چیز چیست. درخواست لطف از دیگران، تقریبا همیشه، موافقت یک دل و یک زبان شنونده را به همراه دارد و بدترین جواب ممکن، بله ی شرطی ست، یعنی بگویند، «بستگی دارد چه باشد».

به این فکر کنید که بعد از موافقت افراد برای لطف یا کمک به شما، چه چیزهایی می توانید از آن ها درخواست کنید. مطمئنم ده ها چیز که می توانید
آن ها را به فهرست خواسته های تان اضافه کنید و افرادی که می توانند در را*ب*طه با آن ها کمک تان کنند، به ذهن تان هجوم آورده اند. در این کتاب می خواهم به شما نشان دهم با یک تغییر قدرتمند در کلمات، چه کارهایی می توانید انجام دهید.

می توانیم با استفاده از موضوع پیشنهاد به دوستان و آشنایان، کاربرد این کلمات جادویی را بررسی کنیم.

پیداکردن یک مشتری ثابت جدید از مشتریان راضی فعلی، یک استراتژی قدرتمند برای رشد کسب و کار است، با این حال، اغلب اصلا اجرا نمی شود.
اعتقاد دارم افراد به سه دلیل عمده نظر بقیه را در مورد خدمات و محصولات نمی پرسند.


۱ .بیش از حد تنبل هستند و نمی شود مزاحم آن ها شد.

۲ .نمی دانند چه زمانی سوال کنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
۳ . نمی دانند چطور سوال کنند.


اول، بیایید گزینه ی یک را بررسی کنیم. این مورد بیش تر مربوط به افرادی ست که کتاب نمی خوانند، به کلاس های آموزشی نمی روند یا
پیشرفت شخصی شان را جدی نمی گیرند. مسلما شما جزو این گروه نیستید؛ بنابراین، به نظرم باید دو گزینه ی دیگر را بررسی کنیم.
وقتی مساله ی زمان در بین باشد، به معنای واقعی کلمه ده ها موقعیت وجود دارد که می توانید در مورد محصول یا خدمات، نظر دیگران را بپرسید.
اگر وقت بگذارید و تمام نمونه های «وقت مناسب» را در نظر بگیرید،
متوجه می شوید همه شان یک ویژگی مشترک دارند؛ آن هم وقتی ست که شخص، خوشحال است. وقتی افراد از کاری که برای شان انجام داده اید،
راضی و خوشحال هستند، تقریبا همیشه، کلمات ساده ای را به زبان می آورند. آنها خشنودی شان را با کلمه ی «متشکرم» بیان می کنند.

این کلمه می تواند خیلی ساده، احساس غرور و ارزشمندی را در شما بیدار کند.
علاوه بر این احساس، حتما باید ساده ترین دلیل تشکر افراد را درک کنید. قدردانی، از احساس مدیون بودن به دیگران نشات می گیرد. به بیان ساده، وقتی تشکر می کنند، به این خاطر است که احساس می کنند زیر دِین کسی هستند. بهترین زمان برای درخواست کمک از دیگران زمانی ست که احساس می کنند زیر دِین شما هستند. همه ی این ها یعنی بار دیگر که کلمه ی «متشکرم» را از زبان مشتری فعلی یا احتمالی تان شنیدید، بدانید یک سرنخ برای درخواست های بیش تر است.

حالا که وقتش را دارید، بیایید بررسی کنیم چطور باید درخواست کنید. خب، آن ها تشکر کرده اند، این تشکر، سرنخ پرسیدن اولین سوال تان است.
بپرسید، «می توانید لطف کوچکی به من بکنید؟» این سوال ساده، تقریبا به شکل قطعی، به جواب مطلوب منجر می شود و بلافاصله به شما اجازه می دهد ادامه ی درخواست تان را مطرح کنید. در ادامه می توانید بپرسید،
«تصادفا... را نمی شناسید» (این سوال، چالش به وجود می آورد و باعث می شود افراد بخواهند به شما ثابت کنند که می شناسند.) «...فقط یک نفر...»

(فقط یک نفر، چون منطقی ست و به نظر، کار ساده ای ست و
احتمال بیش تری وجود دارد که اسم یک نفر یادشان بیاید.) «کسی که‌ درست مثل شما...» (این جمله باعث میشود فرد، گزینه هایش را محدود کند و مشتریان احتمالی مناسب تری به شما معرفی کند، در ضمن تا حدی تعریف از او هم هست.) «...برایش مناسب باشد؟» بعد، مزیت خاص یا تجربه ی مثبتی را که به خاطرش از شما تشکر کرده اند، مطرح کنید.بعد از آن، اصلا حرفی نزنید!
مردم وقتی تشکر می کنند که احساس می کنند زیر دِین شما هستند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بهترین زمان برای درخواست کمک از دیگران همین زمان است. وقتی اسم کسی به ذهن شان رسید، باید بدانید بعد از آن چه کنید. احتمالا وقتی اسم کسی به ذهن شان برسد، می توانید از زبان بدنشان تشخیصش دهید. در این مرحله بگویید، «نگران نباشید. الان دنبال اطلاعات تماس او نیستم، ولی می توانید بگویید اسم چه کسی به ذهن تان رسید؟»

این حرف، به شکل خودکار، فشار را از روی فرد برمی دارد و بخش «ولی» باعث می شود فقط بخش آخر جمله یادشان بماند. ببینید چه زمانی احتمال دارد فردی را که به او فکر کردند، ببینند.

«فکر نمی کنم بتوانید لطف دیگری در حقم بکنید، می توانید؟» (منظورم این است که بار اول، جواب شان مثبت بوده است.) دفعه ی بعد که «استیو» را دیدید، می توانید در مورد شیوه ی کار با من اطلاعاتی به او بدهید و ببینید آیا در این مورد ذهنش باز هست که من با او تماس بگیرم و ببینم همان طور
که به شما کمک کردم، می توانم به او هم کمکی بکنم یا نه؟

تقریبا قطعی ست که مشتری احتمالی تان با شما موافقت کند.
«ایرادی ندارد هفته ی آینده به شما زنگ بزنم ببینم صحبت تان با «استیو» به کجا رسید؟»
به احتمال خیلی زیاد، دوباره، موافقت خواهند کرد. بعد، در زمانی که مشخص کردید، به او زنگ می زنید و می پرسید، «فکر می کنم فرصت نکردید با «استیو» صحبت کنید؟»

چون افراد سر قول شان می ایستند، یا با غرور می گویند که با «استیو» صحبت کرده اند یا خجالت زده می شوند و می گویند چطور به «استیو» زنگ
خواهند زد و معرفی تان را کامل خواهند کرد.
جادوی این روش و کنایه ی جالب آن، این است که سرعت فرآیند را کُند می کنید، ولی نتیجه را تسریع می کنید و در نهایت، با افرادی صحبت خواهید کرد که منتظر تماس تان هستند، مشتاق اند خبری از شما بشوند و
قدردان تان هستند. فرصت ارتباط با مشتریان باصلاحیت، آینده را در اختیارتان قرار می دهد که از قبل، نفر سومی در مورد پیشنهادهای تان به آن ها توصیه کرده است و اجازه ی تماس با آن ها را پیدا می کنید.
فکر کنم معنایش این است که هر روز هفته یک شماره خواهید داشت.

حالا وقتش است به خودتان لطفی کنید و تمام چیزهایی را که می توانید از دیگران درخواست کنید، بررسی کنید و قبل از این که بدانند درخواست تان حتی چیست، تعهد آن ها را به دست آورید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بیست و سه. فقط از روی کنجکاوی می پرسم


یکی از جواب های مخالف افراد، همیشه سرخورده ام کرده است. این مخالفت این است که «فقط کمی وقت لازم دارم که به آن فکر کنم.» منظورم این نیست که مردم باید در تصمیم گیری عجله کنند. ولی تجربه به من نشان داده است که این جمله به ندرت به این معناست که قرار است
تصمیم شان را به صورت دقیق، تحلیل و بررسی کنند. فقط دارند
تصمیم گیری را عقب می اندازند. به موقعیت هایی فکر کنید که وقت تان را صرف جواب دادن به پرس و جویی کرده اید، با مشتری احتمالی ملاقات کرده اید، با او آشنا شده اید و به چالش هایش گوش داده اید.

بعد، به او توصیه های کاملی می دهید که چطور می تواند به اهدافش برسد یا بر چالش های خودش غلبه کند. در عوض، این جواب مبهم را به شما می دهد
که هیچ کمکی به قطعی کردن گفت وگو نمی کند.

مشکل این جاست که این کار، واقعا منصفانه نیست. وقتی شما وظیفه تان را درست انجام داده اید، در این صورت فردِ دیگر، حداقل این را به شما بدهکار است که با شفافیت بیش تری در مورد عقایدش با شما حرف بزند.
وقتی این جواب را به من می دهند، اغلب دلم می خواهد فریاد بزنم، «می خواهی در مورد چه چیزی فکر کنی؟»؛ می دانستم اگر می توانستند افکارشان را با من در میان بگذارند، می توانستم کمک شان کنم. مشکل این است که واقعا نمی توانستم این سوال را بپرسم، چون بی ادبانه و زننده به
نظر می رسد. بنابراین، به جایش می شنوم افرادی که در موقعیت مشابه من قرار می گیرند، از این قبیل جملات می گویند، «ایرادی ندارد، فشاری روی شما نیست؛ هر زمان که احساس آمادگی کنید، ما هم آماده ایم» و
فرصت را از دست می دهند و امیدوارند بار دیگر بتوانند شرایط را بهتر کنند.

این سرخوردگی به این معنا بوده است که مجبور بوده ام راهی پیدا کنم بدون این که بی ادب و زننده به نظر برسم، با پرسیدن سوال های ُ رک و بی رحمانه، از افراد، جواب واقعی بگیرم. نمی خواهم در جواب به من، تعهد
ضمانت شده بدهند، ولی می خواهم در بحث، صداقت داشته باشند تا هر دو بدانیم موانع واقعی چه هستند.

متوجه شدم اگر قبل از این سوال های مستقیم، از گروه خاصی از کلمات جادویی استفاده کنم، می توانم جملات بی ادبانه و زننده را به جملات نرم و خوشایند تبدیل کنم. دلیلی برای سوال ُ رک و مستقیمم پیدا می کنم و اجازه
می گیرم سوالم را بپرسم و با این کار بلافاصله کنترل گفت وگو را به دست می گیرم .از این کلمات استفاده می کنم، «فقط از روی کنجکاوی می پرسم» که می تواند مقدمه ای عالی باشد برای خیلی از سوال های ُ رک و مستقیم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
مثال ها


مثال ها عبارت اند از:

فقط از روی کنجکاوی می پرسم، دقیقا وقت می خواهید که در مورد چه چیزی فکر کنید؟

فقط از روی کنجکاوی می پرسم، چه اتفاقی باید بیفتد که در این مورد تصمیم بگیرید؟

فقط از روی کنجکاوی می پرسم، چه چیزی مانع از این می شود که همین حالا، در این را*ب*طه اقدام کنید؟

در هر کدام از این مثال ها، آن چه حیاتی ست این است که بعد از پرسیدن سوال، ساکت بمانید. سکوت به دوست تان تبدیل می شود؛ نباید در مورد جواب شان پیش داوری کنید یا حرف در دهان شان بگذارید. حالا میدانند که باید جواب درستی به شما بدهند و یکی از این دو اتفاق می افتد.

برای این که به «متخصص حرفه ای تصمیم گیری» در افراد تبدیل شوید، باید سوال های بزرگ و شجاعانه بپرسید.
اتفاق اول این است که شاید دوازده ثانیه طول بکشد (که انگار سه هفته طول کشیده است). بعد، با یک جواب واقعی و صادقانه سراغ تان می آیند و
می توانید بر اساس این شفافیت، اقدام کنید. اتفاق دوم این است که زمان طولانی تری سپری می شود که خبر خوبیست. زبان به کام بگیرید، صبر کنید و هیچ کاری نکنید.

بگذارید زمان، سپری شود. در طول این مدت طولانی، آنها دنبال بهانه می گردند و اغلب متوجه می شوند واقعا بهانه ای
ندارند. بعد، با جملاتی از این دست به شما جواب می دهند، «می دانید، حق با شماست. چیزی نیست که به آن فکر کنم،» یا «لازم نیست این کار را بکنم» یا «هیچ چیز مانع من نیست». این واقعیت که شما آمادگی پرسیدن سوالی را داشتید که خودشان آماده نبودند از خودشان بپرسند؛ به آن ها قدرت تصمیمی را می دهد که هر دو تان خوب می دانید از اول به نفع شان
بوده است. برای این که به «متخصص حرفه ای تصمیم گیری» در افراد تبدیل شوید، باید سوال های بزرگ و شجاعانه بپرسید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
حرف آخر


حالا که باید تمام این کلمات را در نظر بگیرید، مطمئنم از این مساله خبر دارید که انتخاب کلمات درست در زمان مناسب تفاوت زیادی در نتیجه ای که خواهید گرفت، به وجود می آورد. مطلب دیگری هست که می خواهم با شما در میان بگذارم، که البته الزاما یک کلمه ی جادویی نیست. در هر حال، وقتی دیگران را از دانش و خردتان برخوردار می کنید، می توانید تفاوت بزرگ و عمیقی در سطح موفقیت تان به وجود آورید.

یکی از نگرانی های خیلی از آدم ها این است که می ترسند وقتی در مورد اطلاعات محصول تجاری و صنعت از آن ها می پرسند، مچ شان گرفته شود و این که باید به هر سوالی یک جواب فوق العاده بدهند. حدود یک دهه ی قبل، با یکی از موفق ترین فروشندگانی که تا به حال دیده ام، ملاقات کردم. داشتم با او در مورد موفقیت حرف می زدم. این
شخص خاص، که اسمش «راجر» بود، وقتی اولین بار قرار بود اولین پیام متنی یا همان SMS فرستاده شود، در همان سالنی بود که داشت این اتفاق می افتاد.

سابقه ی شغلی طولانی و درخشانی در صنعت مخابرات داشت. یادم می آید با او در مورد تغییر تلفن ها از آنالوگ به دیجیتال حرف می زدم و این
او به من می گفت چطور همیشه مشتریانش در مورد شیوه ی کارِ
فناوری جدید از او سوال می کردند. در یکی از همان لحظات مکاشفه و کشف راز که همه چیز را متحول می کند، «راجر» متوجه می شود کل کارهایش اشتباه بوده است. با خودش فکر می کرد وظیفه دارد به آن ها بگوید این فناوری چطور کار می کند.

خیلی زود متوجه شد مسوولیتش این نبود که جواب اصلی را به آن ها بدهد، فقط باید یک جواب به آن ها می داد.
این شد که روش جواب دادنش را عوض کرد. از آن جا به بعد، هر وقت مشتریان از او می پرسیدند، «این فناوری چطور کار می کند؟» می گفت، «عالی کار می کند.» از هر ده مشتری، نُه مشتری از جوابش خوشحال می شدند. به این فکر کنید که این روش می تواند چه تاثیری روی کارتان داشته باشد.

وقتی مشتری فعلی یا احتمالی از شما می پرسد یک محصول چطور عمل می کند، آیا می توانید فقط جواب بدهید «عالی»؟ و وقتی می پرسند باید
انتظار چه نتیجه ای را داشته باشند، می توانید بگویید، «نتایج عالی»؟ ببینید چطور یک جواب ساده، راحت، مثبت و امید بخش که به آن ها می دهید .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
آنها را به تک وتا می اندازد که تصمیم مثبتی بگیرند و به جای این که با گفتن اطلاعات یک محصول، سردرگم شان کند، به آن ها توان پیشرفت می دهد. ببینید چطور یک جواب ساده، راحت، مثبت و امیدبخش که به آن ها می دهید، آن ها را به تک وتا می اندازد که تصمیم مثبتی بگیرند.

هرچیزی که در این کتاب یاد گرفته اید، ساده، راحت و مهم تر از همه موثر است. ولی همیشه برای همه جوابگو نیست. شاید کاری که الان دارید انجام می دهید بعضی وقت ها، برای بعضی ها نتیجه بخش باشد، بنابراین، فقط یک بار امتحانش نکنید که بگویید نتیجه ای نداشته است. بارها تکرارش کنید تا به آن عادت کنید. وارد حرف زدن روزمره تان کنید تا اثر این بهبودهای جزیی و تغییرات مختصر در زبان و توانایی این که بدانید دقیقا چه بگویید و استفاده از چند کلمه ی جادویی، همان تقویت کننده ای باشد که به بلندپروازی، سخت کوشی و انگیزه تان، چند مهارت اضافه کند و کاری کند به جای این که فقط تعداد گفت وگوهای تان با مشتری را بشمارید، اثربخشی این گفت وگوها را بیشتر کنید.

امیدوارم تمام موفقیتی را که آماده اید برایش تلاش کنید، به دست بیاورید. لطفا از این سفر لذت ببرید.



درباره ی نویسنده




نوشتن در مورد خودتان بدترین کار ممکن است. چطور بدون این که به نظر، خودنمایی بیاید، تجربیاتم را به اشتراک بگذارم؟ آیا واقعا این قدر برای تان مهم است؟ آیا باید آن را از زبان سوم شخص بنویسم و ببینم چطور به نظر می رسد؟

موقع نوشتن این بخش، با تمام این سوال ها کلنجار می رفتم. بله، حرفه ی چالش برانگیز و متنوعی داشته ام که از آن لذت برده ام و با شکست های مفتضحانه و یادگیری سریع به خیلی چیزها رسیده ام. درست است، تقریبا زندگی رویایی خودم را دارم (سوار ماشینی هستم که وقتی بچه بودم عکسش را به دیوار اتاقم زده بودم و دو خانه در جاهایی دارم که در دوران
نوجوانی آن ها را به تابلوی آرزوهایم اضافه کرده بودم) و مردم نظرهای محبت آمیزی در مورد من و نتایجی دارند که کمک شان کرده ام به آن ها برسند. با این همه، واقعیت این است که من یک فرد عادی و پسر یک بنّا هستم و تمام تلاشم را می کنم تا منطق دنیای دیوانه ای را که در آن زندگی می کنیم، درک کنم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
آنچه به آن عشق می ورزم، سلامتم، آدم ها و این باور است که انسان می تواند دنیا را تغییر دهد. ماموریت من تغییر طرزفکر افراد در مورد فروش و کمک به آن ها برای درک این موضوع است که «فروش» کلمه ی کثیفی نیست. می توانید در تمام شبکه های اجتماعی مشهور، با ماموریت teachingtheworldtosell) آموزش فروش به جهان) همراهی ام کنید.

دوست دارم از موفقیتی که در استفاده از magicwords) کلمات جادویی) کسب می کنید، باخبر شوم.
یادتان باشد ارتباطات همیشه در جریان است، بنابراین به گفت وگو ادامه دهید.


یک تبلیغ بی شرمانه

حدس من این است حالا که به اینجای کتاب رسیده اید، حتما باید حداقل کمی از آن لذت برده باشید. کتاب های روزگار امروز، ما را بر اساس شهرت جهانی نقد هایی قضاوت می کنند که در سایت آمازون در موردشان نوشته می شود. مطمئن نیستم این پیشنهاد برای شما باشد، ولی می توانید چند دقیقه وقت بگذارید و کمکم کنید در شرطی که با یکی از دوستان سخنرانم بسته ام که می توانم کامنت های بیش تری نسبت به او در سایت آمازون به دست بیاورم، برنده شوم؟

حالا که این درخواست را کردم، حدس می زنم عاقلانه است به شما بگویم دیگر به چه صورتی می توانیم بیش تر به هم کمک کنیم. چون به اندازه ی کافی باهوش هستم که تمام حق نشر این کتاب متعلق به خودم باشد، من و گروهم می توانیم در خریدهای عمده ی این کتاب مستقیم به شما کمک کنیم تا در هزینه تان صرفه جویی زیادی کنید. در ضمن، می توانیم جلد کتاب را عوض کنیم تا مناسب برندتان باشد و شاید حتی قبول کنیم مثال ها را تغییر دهیم تا مناسب صنعت خاص تان شود. این شخصی سازی خدماتی ست که برای مشتریان سخنرانی هایم ارائه می دهم و واقعا دوست دارم فرصت این را داشته باشم که این کار را برای شما هم انجام دهم. لطفا به آدرس com.philmjones@speaking پیام بفرستید تا وقتی برای گفت وگو در این مورد تعیین کنیم.
 
بالا