به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
اینـــــــــکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پـــــــــــــــــــروین است

گر چه جز تلخــــــــــــی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیـرین است

صاحب آنهمه گفتــــــــــــــــــار امروز
سائل فاتحـــــــــــــــــه و یاسین است

دوستان به که زوی یـــــــــــــاد کنند
دل بی دوست دلی غمگیــــــــن است
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن

بکاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن

همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن

ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن

برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن

رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دریکه فتنه‌اش اندر پس است نگشودن
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
تا به کی جان کندن اندر آفتاب؟ ای رنجبر!
ریختن از بهر نان از چهره آب، ای رنجبر!
زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش با عتاب؟ ای رنجبر!
از حقوق پای‌مال خویشتن کن پرسشی
چند می‌ترسی ز هر خان و جناب؟ ای رنجبر!
جمله آنان را که چون زالو مکندت، خون بریز
وندر آن خون دست و پایی کن خضاب، ای رنجبر!
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب، ای رنجبر!
حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد
که دهد عرض فقیران را جواب؟ ای رنجبر!
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
گر که منظور تو زیبائی ماست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست

پا بهرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنائی هست
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

بنفشه مژده نوروز میدهد ما را

شکوفه را ز خزانوز مهرگان خبریست

به جز رخ تو که زیب وفرش ز خون دل است

بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست

جواب داد که من نیز صاحب هنرم

درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
فرصتی را که بدستست، غنیمت دان
بهر روزی که گذشتست چه داری غم

زان گل تازه که بشکفت سحرگاهان
نه سر و ساق بجا ماند، نه رنگ و شم
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
چو آب روان خوش کن این مرز و بگذر
تو مانند آبی که اکنون به جوئی

نکو کار شو تا توانی، که دائم
نمانداست در روی نیکو، نکوئی
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
شبى به مردُمک چشم طعنه زد مژگان
که چند بى سبب از بهر خلق کوشیدن

همیشه بار جفا بردن و نیاسودن
همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن

زنیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان
تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن

چو کارگر شده اى مزد سعى و رنج تو چیست؟
بوقت کار ضروریست، کار سنجیدن
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد
که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام
 

ندوش؛

[معاونت اجرایی بازنشسته سایت]
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
980
مدال‌ها
25
سکه
4,989
نه آگهیست زِ حکم قضا شدن دلتنگ
نه مردمى است ز دست زمانه نالیدن
مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم
ازاین حدیث کس آگه نشد به پرسیدن
هزار مساله در دفتر حقیقت بود
ولى دریغ که دشوار بوَد فهمیدن
زِ دل تپیدن و از دیده روشنى خواهند
ز خون دویدن و از اشک چشم غلتیدن
زِ کوه و کاه گرانسنگى و سبکسارى
زِ خاک صبر و تواضع زِ باد رقصیدن
سپهر مردم چشمم نهاد نام از آن
که بوَد خصلتم از خویش چشم پوشیدن
هزار قرن ندیدن زِ روشنى اثرى
هزار مرتبه بهتر زِ خویشتن دیدن
هواى نفس چو دیویست تیره درونِ دلِ پروین
تبر زِ دیو پرستى است خود پرستیدن…
 
بالا