به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری

متفرقه آویژه | سخنانی از بزرگان انجمن بوکینو

اسماء براتیان

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-28
نوشته‌ها
21
مدال‌ها
1
سکه
105
تو، همچو آن قهوه تلخی هستی ‌که برای بیدار بودنم به آن مستمندم، در آن موعد که در حال شکست خوردنم، تو رادع این پدیده ناخجسته می‌شوی، و تویی تک پدیده خجسته من.

پارتی از دلنوشته ناپدید اثر اسماء براتیان
 

NI NI

[سرپرست کل کادر ارشد+بخش دانشینو]
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-10
نوشته‌ها
265
مدال‌ها
4
سکه
1,866
_تمامِ جانت بویِ روحش را میدهد درحالی که مدت‌هاست اورا در آغوش نگرفته‌ای؛ ضربانِ قلبت با ریتمِ نفس‌هایش به کار می‌افتد در حالی که تو حتی باری سرت را بر روی قلبش نفشرده‌ای و نفس‌هایش را احساس نکرده‌ای.لبخندهایت بویِ اورا میدهد درحالی که تو مدت‌هاست شمیمِ عطر یخ‌زده‌اش را نشنیده‌ای.. آری او در تو زندگی میکند درحالی که تو مدت‌هاست با او زندگی نکرده‌ای.

دلنوشته هِناس-{نبات‌نویس}
 
امضا : NI NI

Elora

[حفاظت بازنشسته]
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-03
نوشته‌ها
374
مدال‌ها
1
سکه
2,572
- اشک‌های بلورین تو وقتی بر زمین نژند قلب تو می‌ریزد، باعث رشد دانه‌‌‌ی امید می‌شود، که تو آن را سال‌ها قبل خاک کرده بودی!
پس بدان امید هرگز از قلب تو دور نخواهد گشت.
 
آخرین ویرایش:
امضا : Elora

Elora

[حفاظت بازنشسته]
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-03
نوشته‌ها
374
مدال‌ها
1
سکه
2,572
ساختن رویاهای واهی، هیچ فرقی با مرگ ندارد؛
زیرا زمانی که از حقیقت دور می شوی، در آن زیبایی‌های وهم‌آلود خنجر می‌خوری و خواهی مرد!
 
امضا : Elora

arisky

کاربر بوکینویی
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
26
مدال‌ها
1
سکه
262
ذهن‌ها عریان شدند زمانی که دست‌ها برای دعا بالا آمدند، اما چشم‌ها شهوت را پرستیدند.

پ.ن: برای کلمه‌ی شهوت نمیدونم ایا جمله مورد تایید قرار میگیره یا نه. بخاطر همین یک جمله‌ی جایگزین هم میفرستم^^

آن‌ها تا آخرین نفراتمان را کشتند، اما نمی‌دانستند که امید، آخرینی ندارد.
 

_elaheh_

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-31
نوشته‌ها
1
سکه
5
به او می‌گفتند گذشته را فراموش کند اما... مگر می‌توانست چیزی را که هر روز در آینه می‌بیند فراموش کند؟
گذشته‌ مقابل آینه ایستاده بود!
#الهه
 

IVI

[مدیریت کل سایت]
پرسنل مدیریت
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-26
نوشته‌ها
1,949
مدال‌ها
4
سکه
11,129
من به نبودت عادت نکردم
تو شاید اصلا دلت هم تنگ نشه،
شاید حتی تو تنهاییات هم یاد من نیفتی...
ولی اتفاقا من از وقتی نیستی بیشتر باهات وقت می‌گذرونم،
تو خیالم!

#نوا_نویس
 
امضا : IVI

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
گویی که تاریکی شب، همه‌‌ی زیبایی‌ و زشتی‌ها را همواره با ‌پریشان‌حالی بلعیده بود و همه‌چیز ‌در تاریکی محبوس شده بود. شب‌ زیبا بود، اما درک عمیق آن چیزی جز وحشت و حزن نبود... چه بسیار کسانی که در این تاریکی محض، بلعیده شده بودند و در عماق بی‌خبری فرو رفته بودند!
درواقع بی‌خبران در منجلابِ اذهان بی‌اساس خود گریبان‌گیر شده و چاره‌ای جز سازگاری ندارند... .
تکه‌‌ای از داستانکِ جرعه‌های سُلچود
 
آخرین ویرایش:
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛
  • عالیه
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sara

یاقوتِ نیلگون فام؛

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-30
نوشته‌ها
995
سکه
5,315
مدت‌هاست رسم بر این‌ شده که آدم‌ها همچون بادی‌ می‌آیند تا برگ‌ درختان را با خود هم‌سفر کنند! آدم‌ها وقتی‌ می‌آیند که چیزی جز برگ‌های خشک بر روی‌ شاخه‌های خشکیده‌ات باقی نمانده و آن برگ‌ها را هم رهگذر می‌کنند. آدم‌ها می‌آیند تا تو را بیشتر در پیله‌ی غم‌ها و تنهایی‌هایت ماندگارتر کنند و این همان رسمِ روزگاریست‌ که سازش با تو کوک نیست! اما تو همچون درختی که ریشه‌ای با اراده‌‌ دارد در خاکی پاک جوانه خواهی زد و همانا همچون نوازنده‌‌ای سازت رو کوک می‌کنی... .
تکه‌ای از داستانک جرعه‌های سُلچود
 
امضا : یاقوتِ نیلگون فام؛
  • عالیه
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sara

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
پرسنل مدیریت
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,576
مدال‌ها
4
سکه
27,958
بعد از تو به امید کدام بهار، پاییز را به زمستان رسانده و زمستان را تا بهار سر کنم؟
از کدام پنجره کوچ پرستو را نظاره‌گر شوم و با کدام پتو سرمای استخوان سوز نبودت را از خود دور کنم؟
به چه دل خوش کنم؟ به بهاری که دیگر هیچ‌وقت نمی‌آید یا پرستوی مرده پای تیر چراغ برق؟

بی‌تو، هوای دل من نیز پاییز است. همان قدر غمگین، دلگیر، سرد، بی‌روح و نفس‌گیر.


دلنوشته‌ی تنها؛ به وسعت من‌های بعداز تو | 《mahban》کاربر انجمن بوکینو
 
بالا