به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
466
سکه
3,604
Negar_1730261390919.png
عنوان داستان به فارسی: لاکپشت و طاووس
مترجم: @Liza
طراح جلد: @IRSA
تعداد صفحه:تنها یک صفحه
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
466
سکه
3,604
متن انگلیسی

ONCE upon a time a peacock and a tortoise became great friends. The peacock lived on a tree by the banks of the stream in which the tortoise had his home. Everyday, after he had a drink of water, the peacock will dance near the stream to the amusement of his tortoise friend.

One unfortunate day, a bird-catcher caught the peacock and was about to take him away to the market. The unhappy bird begged his captor to allow him to bid his friend, the tortoise good-bye.

The bird-catcher allowed him his request and took him to the tortoise. The tortoise was greatly disturbed to see his friend a captive.

The tortoise asked the bird-catcher to let the peacock go in return for an expensive present. The bird-catcher agreed. The tortoise then, dived into the water and in a few seconds came up with a handsome pearl, to the great astonishment of the bird-catcher. As this was beyond his exceptions, he let the peacock go immediately.

A short time after, the greedy man came back and told the tortoise that he had not paid enough for the release of his friend, and threatened to catch the peacock again unless an exact match of the pearl is given to him. The tortoise, who had already advised his friend, the peacock, to leave the place to a distant jungle upon being set free, was greatly enraged at the greed of this man.

“Well,” said the tortoise, “if you insist on having another pearl like it, give it to me and I will fish you out an exact match for it.” Due to his greed, the bird-catcher gave the pearl to the tortoise, who swam away with it saying, “I am no fool to take one and give two!” The tortoise then disappeared into the water, leaving the bird-catcher without a single pearl
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Elora

[حفاظت بازنشسته]
سطح
2
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-03
نوشته‌ها
374
مدال‌ها
1
سکه
2,572
1681550381988.jpg
مترجم گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان‌نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!

از شما می‌خواهیم قبل از ترجمه اثر خود، قوانین را مطالعه کنید:

⚜️[ قوانین ترجمه آثار ]⚜️

برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
⚜️[ اتاق پرسش و پاسخ تالار ترجمه ]⚜️

برای آثار دلنشین‌تان جلد طراحی شود؟
بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:
⚜️[ درخواست جلد آثار ]⚜️

برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:
⚜️[ نقد و تگ‌دهی به آثار ]⚜️

بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:
⚜️[ درخواست کاور تبلیغاتی ]⚜️

برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:
⚜️
[ درخواست تیزر آثار ]⚜️

پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:
⚜️[ اعلام پایان ترجمه آثار ]⚜️

برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:
⚜️[ درخواست انتقال و بازگردانی آثار ]⚜️

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی ترجمه به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.
⚜️[ تالار آموزشگاه ]⚜️

با آرزوی موفقیت برای شما!


[کادر مدیریت تالار ترجمه]
 
امضا : Elora
  • تشویق
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
466
سکه
3,604
ترجمه

روزی روزگاری یک طاووس و یک لاک پشت دوستان خوبی شدند. طاووس روی درختی در کنار رودخانه زندگی می کرد که لاک پشت در آن (آن رودخانه) خانه داشت. طاووس هر روز پس از نوشیدن آب، برای سرگرمی دوست لاک پشت خود، در نزدیکی رودخانه می رقصید.
یک روز ناگوار، یک پرندهطاووس را به عنوان شکار گرفت و می خواست او را به بازار ببرد. پرنده ناراضی به اسیر خود التماس کرد که به او اجازه دهد با دوستش، لاک پشت، خداحافظی کند.
پرنده گیر درخواست او را پذیرفت و او را پیش لاک پشت برد. لاک پشت از دیدن دوستش که اسیر شده بود به شدت ناراحت شد.
لاک پشت از صیاد پرنده خواست که در ازای هدیه گران قیمت طاووس را رها کند. پرنده شکار موافقت کرد. سپس لاک پشت در آب شیرجه زد و در عرض چند ثانیه مرواریدی زیبا به دست آورد که باعث شگفتی شکارچی پرنده شد. از آنجایی که این فراتر از استثناهای او بود، او فوراً طاووس را رها کرد.
اندکی بعد مرد حریص برگشت و به لاک پشت گفت که برای رهایی دوستش پول کافی نداده است و تهدید کرد که اگر یک همتای دقیق از مروارید به او داده نشود دوباره طاووس را می گیرد. لاک پشت که قبلاً به دوست خود طاووس توصیه کرده بود پس از آزاد شدن آن مکان را به مقصد جنگلی دور ترک کند ، از طمع این مرد به شدت عصبانی شد.
لاک پشت گفت: "خب، اگر اصرار داری که مروارید دیگری مثل آن داشته باشی، آن را به من بده تا من برایت یک همتای دقیق پیدا کنم." پرنده شکار از طمع خود مروارید را به لاک پشت داد و او با آن شنا کرد و گفت: من احمقی نیستم که یکی بگیرم و دو تا بدهم! سپس لاک پشت در آب ناپدید شد و شکارچی پرنده بدون حتی یک مروارید باقی ماند.
 
بالا