به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
آهنگ و شتاب فعالیت نیاز به تغییر داشت چیزی که به آن نیاز داشتیم نه یک "روش" بلکه خواست و آرزوی پی بردن به واقعیتی نیرومند تر از عادت هایمان بود نیاز داشتیم از کل خود - ذهن احساسات تن بینش - به شکلی عینی آگاه باشیم. نیاز داشتیم لحظه به لحظه خود را از داوری و نقد آزاد کنیم و در زمان واقعی زندگی کنیم. مادام دو سالزمن برای آماده کردن ما برای کار کردن به این شیوه، یک سلسله تمرین به ما داد برای نمونه کودکان را مطالعه کنیم ببینیم کیستند. فرزند خودمان را بدون داوری مطالعه کنیم.

کوشش هایمان برای واقعی تر بودن در برابر پایمردی و تسلیم ناپذیری دوست داشتن ها و دوست نداشتن های خودکارمان ایستادگی نداشت. واقعی بودن ناشدنی می نمود. برای همین تمرین بیش تر توضیح داده شد. هر یک از اعضا تیم لازم بود کودکی را برگزیند و بکوشد ببیند نیرومند ترین چیز در او چه بود - تن احساسات یا ذهن؟ چه چیز از همه کم تر رشد کرده بود؟ چه چیز بالا ترین شتاب را داشت؟ سپس کودک دیگری را بر می گزیدیم و مشاهدات خود را با هم مقایسه می کردیم. با هم کار می کردیم تا درست همان تلاش لازم را برای هر کودک در مرحه رشد خودش بیابیم، و لحظه درست برای به پیش کشیدن آن را.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
این که کودکان چه گونه با کار های متفاوت را*ب*طه برقرار میکردند به ما کمک میکرد تا نیرو ها و ناتوانی های آن ها را بفهیم و سرنخ هایی از چیزی به ما میداد که به آن نیاز داشتند. شماری استعداد بیش تری برای اندیشه ورزی و سازماندهی انتزاعی داشتند، در حالی که دیگران را باید برای آزمودن آن کارها هل می دادیم.

مادام به گزارشه هی ما گوش می داد و رهنمود دیگری به ما می داد. زمانی که به کودکی نگاه می کنید، نزد خود به نگاره در آورید که هنگامی که بزرگ می شود چه می شود کی می شود. بکوشید آن ها را انگار که دیگر بزرگ شده اند ببینید. سپس با آن فرد سخن بگویید. وجود کودک را تایید کنید.

یکی دیگر از اعضای تیم به یاد می آورد که به کودکان کمک می کرد تا فلوت های ظریف چوبی با سوهان، مغار و چاقو بسازند که کار با آن ها اغلب برای چنین کودکان کم سن و سال "بسيار خطرناک" پنداشته می شود. اما اعتماد او به شایستگی و مراقب بودنشان این توانایی را به آنان بخشید تا کم کم در به کار بردن چنین ابزاری استاد شوند و ساز های موسیقی ظریفی بسازند که دیر تر به شکلی گروهی با همان ساز ها نواختند. هدف ما نه تولید شاهکار که تولید تلاش بود.
گورجیف می گفت: "پروردگار گول نمی خورد. هیچ تلاشی به هدر نمی رود."
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
معلوم می شود که بیش تر دشواری ها، ساخته ذهن است که با ترس به آن خوراک داده می شود. کشاکش در آموختن چیزی تازه این است که لحظه را به همان سان که هست ببینیم و نه به صورتی که باید باشد تا ایستادگی و ترس ها را در بر بگیرد. بی آن که به آن ا اجازه داده شود ما را از کار بازدارد. تلاش ادامه می یابد.

شبی در یکی از جلسات تیم پدری گفت: "پدرم بسیار منفی و کنترل گر بود. ترسم از این است که نکند دارم رفتار پدرم را بی آن که متوجه باشم تکرار می کنم - با پسرم همان کار را می کنم." بسیار صادقانه سخن می گفت. برخورد دست بالا با فرزندانش بسیار روشن بود.
جیم نات، که با پگی کار کودکان را پیش می برد و از کودکی گورجیف را می شناخت، با او همرایی کرد و گفت: "پدر سختی داشتی. اما گورجیف به ما می گفت می توانیم گذشته را ترمیم کنیم. امروز را تغییر بده، فردا متفاوت خواهد بود و حتی بر دیروز هم اثر می گذارد."
جیم به ما گفت: "زمانی که حس و حال خودمان را در کودکی از نو تجربه کنیم شاید بتوانیم حس و حال کودکان را بهتر بفهمیم."
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
تیم پذیرفت که روی تمرین تازه ای کار کند. هر روز صبح آرام بنشید و به یاد بیاورد که کودک بودن چه گونه بود. چه چیز ما را خشمگین می کرد؟ چه چیز ما را اندوهگین می کرد؟
این مایه ای تازه و دستور کار تازه ای برای تیم به ارمغان آورد. دیگر نکوشیم که سیمای بی تفاوت کودکی را با پرسش راز گشایی کنیم، بلکه به کودکی خود رو آوریم و آن را به خاطر بیاوریم. و این کار لحظه ای از ارتباط واقعی را شدنی می کرد.
در تمرین دیگری صبح زود گوشه ای آرام می نشستیم و تن مان را از تنش در می آوردیم، سیمای تک تک کودکانی را که با آن ها کار می کردیم نزد خود به نگاره در می آوریم. همین، تنها برای آن که آن ها را "ببینیم."
برخی از آموزگان مدرسه در کار گورجیف که این تمرین را برای آماده کردن کلاس های معمولی خود به کار می برند، گزارش می کنند که شاگردان کم تر توجه خود را از دست می دهند بیش تر گوش می دهند و آماده می شوند تا به آن ها درس داده شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
تمرین آماده سازی آسان دیگری این بود که با چشمان بسته بنشینیم، خود را از تنش در آوریم و آگاه بودن از لحظه را تمرین کنیم این هم نتایج چشمگیری به همراه آورد یک شب دیر وقت این تمرین را با هم کردیم. تمام روز با کودکان روی نمایشنامه ای کار کرده بودیم و حالا در خاموشی می کوشیدیم خستگی را از تن به در کنیم. در این حالت پر آرامش تر شدنی بود که به جابه جایی حال و هوایم توجه کنم و با اندیشه های به زبان نیامده ام هم ساز و همنوا شوم.
جین، یکی از اعضای تازه تیم هم آن را دریافت: "از این لحظات آرام بسیار سود می برم. چرا به کودکان مراقبه کردن را یاد ندهیم؟"

پگی پرسید: "از کجا می دانی به آن ها کمک می کند و زیانی برایشان ندارد؟ آیا این حق را داری که به کودکان تمرین هایی بدهی که رشد آن ها می کواند هنوز برایشان آماده نباشد؟" مراحل رشد مورد نیاز برای فهمیده شدن و مورد احترام قرار گرفتن را توضیح داد. مطالبه زودرس می تواند زیان بار باشد و رشد طبیعی کودک و نیازشان به نیرومند ایستادن در زندگی خودشان را بر هم بزند. فرا خواندن توجه کودک به فعالیتی و خواستن از آن ها برای بهتر گوش دادن در زمان پیش بردن آن برای آن که بهتر کار کنند یک چیز است توجه ای که آزادانه داده می شود، توانایی کانونمند شدن و تمرکز توانمندی اراده آن ها را نیرو می بخشد. اما پیشنهاد انجام دادن تمرین های بزرگ سال به کودکان پیش از آن که پخته شده باشند چیز دیگری است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
جیم را همیشه قطاری از کودکان دنبال می کرد تنها کاری که لازم بود بکند این بود که ابزاری را بردارد و کودکان برای کمک دورش جمع می شدند. می خواستم رازش را بدانم "تلاش هایمان برای نگاه داشتن توجه کار را زنده می کند. اگر می خواهیم کودکان توجه بیش تری داشته باشند نخست خود ما باید توجه بیشتری داشته باشیم." زمانی که توجه نداریم روز معمولی می شود و کودکان - بی آن که دلیلش را بدانند - سر خورده میشوند. حوصله شان سر میرود و شورشی می شوند. در ادامه جیم گفت:

"هفته پیش تیم پسرها من در کارگاه نجاری به کلی از کنترل خارج شدند. بی آنکه حرفی بزنم ابزاری را برداشتم و سخت شروع به کار کردم و بی آن که چیزی به آنان بگویم کوشیدم آن ها را درگیر کنم یکی از پسرها نزدیک شد و شروع به کار کرد، سپس یکی دیگر ..."

حال و هوای کودکان آیینه حال و هوای ما بود. زمانی که بزرگ سالان با کار درگیر می شدند، کودکان شکوفا می شدند. زمانی که حواسمان پرت بود یا توجه نداشتیم؛ کودکان بی هدف و بی قرار بودند. زمانی که درگیر کار بودیم کاری به کار آن ها نداشتیم. آن ها را آزاد می گذاشتیم که امتحان کنند بدون فشار احساس می کردند به آنان اعتماد می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
مراقب بودیم چیزی را که میگفتند یا کاری را که می کردند، نقد نکنیم و به جای آن بکوشیم عنصری از کشاکش را در آن بیایم و آن را ستایش کنیم. آن ها نیاز داشتند بدانند که تلاششان دیده باز شناخته و با ارزش تلقی شده است. این کار تشویقشان می کرد که دوباره بکوشند.
همان طور که مادام دو سالزمن می گفت: "بالا بردن آن ها مهم است" (و هنگام گفتن این جمله دستانش را بالا می برد.) بار ها می گفت، بزرگ سالان با انتقاد کودکان را پایین می کشند و ناخواسته آن ها را از کوشیدن سر خورده می کنند. این کسب و کاری ظریف است. نیازمند اندیشه واقعی و تلاش همخوان بزرگسالان بود تا روش های خودکار مادر و پدری کردن را که از کودکی های خودمان آورده می شود بازبینی کنند و عادت انتقاد خودکار از کودکان به عنوان راهی برای "بهبود بخشیدن به آن ها" کنار گذاشته شود. تنها نتیجه واقعی انتقاد مأيوس کردن کودکان از تلاش بیش تر بود.

دیدار های مادام دو سالزمن باعث می شد که بخواهیم بیدار شویم دست به جست وجو زنیم. این کیفیت از تلاش های توان فرسا، توانایی اش در بیش تر فرو روفتن در سرشت خودش بود تا از ناسازگاری هایی که در آن جا می دید، تأثیر نپذیرد تا آن که دیگر ناسازگاری وجود نداشته باشد و جای آن ها را دنیایی از آگاهی رخنه کننده بگیرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
در برابر مادام دو سالزمن، حس و حال دیده شدن می کردم پذیرفته شدن درست به همان شکلی که بودم مرا داوری نمی کرد. همه را بدون هیچ چون و چرایی می پذیرفت به شکل چشم گیری مایه دلخوری نمی شد. در جلسات هر کس آزاد بود که چیزی بپرسد و همیشه زمانی که پرسش صادقانه پرسیده می شد به آن پاسخ می داد. حتی زمانی که روشن بود کسی داشت جولان می داد یا فلسفه بافی می کرد بازهم ممکن بود پاسخ دهد.

رازش این بود که با آن شخص سخن می گفت و نه با سخنانش از راه گوش دادن به ما گوش دادن را به ما می آموخت. از این گذشته بسیار روشن بود که ما نباید از چیز های "والا" سخن بگوییم. مگر هنگام سخن گفتن از آن ها در حال تجربه کردن آن ها باشیم - که بر آوردن این شرط دشوار بود. گاه رشته پر آب و تاب سخنان را با این پرسش از سخنگو می برید و الان چه حس و حالی داری؟ الان؟ زمانی که با ما در نیویورک بود خیلی چیز ها شدنی می نمود. زمانی که ما را برای بازگشت به پاریس ترک می کرد، می کوشیدیم به کاری که با خود آورده بود، ادامه دهیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,863
مدال‌ها
4
سکه
24,361
فصل چهارم

در آشپزخانه

"زمانی که کودکان را با رهنمودها تیرباران نمیکردیم به آن ها فضا می داد تا برای خودشان بیندیشند."


ژان دوسالزمن می گفت: "اگر زندگی مدرسه باشد، آشپزخانه دانشگاه است." در کار کودکان حتی کوچک ترین یک راست به کالج می رفت. تیمی که ناهار بزرگ دوشنبه مار را آماده می کرد. یک نوجوان در مقام نوجوان و چنیدن کودک هشت نه یا ده ساله به عنوان خدمه را در بر می گرفت که یک بزرگ سال عضور تیم آن ها را پشتیبانی می کرد. کار در آشپزخانه این توانایی را به کودکان می داد تا در مقایسی دستور پخت ها را دنبال و آشپزی و آماده و سرو کنند که بسی بزرگ تر از چیزی بود که در زندگی خانوادگی خود می توانستند تجربه کنند.

گاه یکشنبه ها باید به سی و پنج نفر یا بیش تر ناهار داده می شد.
نتیجه پیش بینی پذیر نبود و دامنه ای از خوراک های عالی تا به سختی خوردنی را در بر می گرفت. کیک های سوخته به دلیل (گرمای ناموزن فر) یا شن در اسفناج به همان اندازه احتمال داشت که آب گوشتی خوشمزه یا کیک سیب تُرد هر چه نتیجه بود، کار در آشپزخانه تنگنایی پیش می آورد. کودکان معمولاً می توانستند کار های لازم را از یک دیگر یاد بگیرند یا خودشان راه را پیدا کنند - اما نه همیشه مادام دو سالزمن به ما می گفت: "هیچ چیز از پیش ساخته به آن ها ندهید." اما اگر کودکان نیاز داشتند مبانی اندازه گیری، آمیختن، خرد کردن را خوب یاد بگیرند چه گونه می توانستند اگر ما به آن ها «آموزش نمی دادیم ؟" چه گونه می توانستیم به آن ها اجازه دهیم چند و چون کار کردن را خودشان کشف کنند؟
 
بالا