mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد سایت
مدیریت رسمی
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
3
جرقه ای از دریافت. رابرت در آن نمایشنامه بازی می کرد و حتی خود او این جمله را می گفت. ماه ها منشی باقی ماند و تنها زمانی که دیگر از تلفن کردن نمی ترسید، این مسئولیت را به کس دیگری سپردیم. اما ما بزرگ سالان هرگز نمی توانستیم برای مدتی دراز غرق در خرسندی شویم. چیزی که در مرحله ای برای کودکان کارساز بود برای رشد بعدی آن ها بازدارنده می شد. اغلب نیاز بود از خود بپرسیم: محیطی که آفریدیم چه تأثیری روی کودکان داشت؟
ریسا یکی از کودکان زندگی خود را در بنیاد و خانه های گوناگون کار این چنین به یاد می آورد:
در دنیای معمولی دیگران چیز هایی به شما یاد می دهند و شما باید درست همان کاری را کنید که به شما آموزش می دهند. در بنیاد تجربه مان، آموزگارمان بود. در آن جا همه چیز وارونه می شد. در مدرسه تنها نتیجه مهم است و کسی علاقه ای به آن چه تجربه می کردید نداشت. این جا تنها تجربه درونی مهم بود و نتیجه تلاش هایمان پذیرفته می شد، تنها چیزی که مهم بود این بود که ما برای خودمان می کوشیدیم و می آزمودیم.
یکی از کار و تکلیف های نخست ما این بود شرایطی را فراهم کنیم که این لحظه تجربه بتواند پیش بیاید. کودکان را با خواست درست نه از روی وظیفه و اجبار، بلکه برای کاری یا بزرگسالی که به راستی به مشارکت آن ها نیاز داشت به آن فرا خواند.
ریسا یکی از کودکان زندگی خود را در بنیاد و خانه های گوناگون کار این چنین به یاد می آورد:
در دنیای معمولی دیگران چیز هایی به شما یاد می دهند و شما باید درست همان کاری را کنید که به شما آموزش می دهند. در بنیاد تجربه مان، آموزگارمان بود. در آن جا همه چیز وارونه می شد. در مدرسه تنها نتیجه مهم است و کسی علاقه ای به آن چه تجربه می کردید نداشت. این جا تنها تجربه درونی مهم بود و نتیجه تلاش هایمان پذیرفته می شد، تنها چیزی که مهم بود این بود که ما برای خودمان می کوشیدیم و می آزمودیم.
یکی از کار و تکلیف های نخست ما این بود شرایطی را فراهم کنیم که این لحظه تجربه بتواند پیش بیاید. کودکان را با خواست درست نه از روی وظیفه و اجبار، بلکه برای کاری یا بزرگسالی که به راستی به مشارکت آن ها نیاز داشت به آن فرا خواند.