mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد سایت
مدیریت رسمی
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
3
یک شنبه عید پاک بود و قرار بود جشنی برپا شود. در حالی که در گلخانه سنگی نشیمن مزرعه های فرانکلین ایستاده ام دسته ای از کودکان را دیدم که در چمن ها مثل تیر می دویدند و گرگم به هوا بازی می کردند. بی درنگ به دخترم اندیشیدیم و از یکی از زنانی که با آن ها بود پرسیدم: بچه ها این جا چه کار می کنند؟"
برخی از مادر و پدر ها آن ها را یکشنبه در میان با خود می آورند. باید از پگی فلینچ بپرسی او و جیم نات برنامه کودکان را اداره می کنند. حالا یک نام داشتم و اندیشه ای تازه دخترم می توانست با من بیاید. می خواستم به تیمی بپیوندم که به ویژه با کودکان کار می کرد، اما آیا من را می پذیرفتند؟ و آیا تیم باید از خانواده ناکارآی من با خبر شود؟
بی تردید کودکی سختی که من را مانند شبح دنبال می کرد، سر راه بزرگ کردن دخترم سبز می شد. الگو های قدیمی که بر من سایه می افکندند. تنها چیزی بود که بلد بودم. بدون تجربه خودم از چند و چون کارکرد خانواده به هنجار یا چند و چون سخن گفتن یا رفتار یک مادر مهربان گمان می بردم محکومم که جهنم خاص بزرگ شدن خودم را تکرار کنم به تأثیری تازه نیاز بود. امیدوار بودم کار کودکان الگویی به من دهد. راهی برای بودن با دخترم که هنوز نمی توانستم به خیال و نگاره در آورم. اما بی تردید برای زندگی او و خودم حیاتی بود.
برخی از مادر و پدر ها آن ها را یکشنبه در میان با خود می آورند. باید از پگی فلینچ بپرسی او و جیم نات برنامه کودکان را اداره می کنند. حالا یک نام داشتم و اندیشه ای تازه دخترم می توانست با من بیاید. می خواستم به تیمی بپیوندم که به ویژه با کودکان کار می کرد، اما آیا من را می پذیرفتند؟ و آیا تیم باید از خانواده ناکارآی من با خبر شود؟
بی تردید کودکی سختی که من را مانند شبح دنبال می کرد، سر راه بزرگ کردن دخترم سبز می شد. الگو های قدیمی که بر من سایه می افکندند. تنها چیزی بود که بلد بودم. بدون تجربه خودم از چند و چون کارکرد خانواده به هنجار یا چند و چون سخن گفتن یا رفتار یک مادر مهربان گمان می بردم محکومم که جهنم خاص بزرگ شدن خودم را تکرار کنم به تأثیری تازه نیاز بود. امیدوار بودم کار کودکان الگویی به من دهد. راهی برای بودن با دخترم که هنوز نمی توانستم به خیال و نگاره در آورم. اما بی تردید برای زندگی او و خودم حیاتی بود.