به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
قانون می طلبد که کودک باید به مدرسه برود. بسیار خوب. اما شما، پدرش دل خوشی از مدرسه ندارید. از تجربه خودتان می دانید که مدرسه تنها شناخت و دانش سر - دانسته ها - را در اختیار می گذارد. تنها یک مرکز را رشد می دهد، بنابراین باید بکوشید این دانسته ها زنده شود و شکاف ها را پر کنید. یک مصالحه است، اما گاه حتی مصالحه بهتر از دست روی دست گذاشتن است.

مسئله زناشویی: این یکی از پرسش های مهم در آموزش و پرورش کودکان است که هرگز نه درباره اش اندیشیده می شود و نه به درستی گفت وگو.ویژگی غریب آموزش و پرورش نوین در مورد این است که کودکان بدون رهبری و راهنمایی بزرگ می شوند؛ با این نتیجه که کل این قضیه با نگرش های نادرست نسلها به گمراهی کشانده و پیچانده شده است. این علت آغازین بسیاری از نتایج نادرست در زندگی است. نتایج این گونه آموزش و پرورش را می بینیم. هر یک از ما از تجربه خود می داند که این سوی مهم زندگی کمابیش به طور کامل خراب است. به سختی می توان کسی را یافت که از این جنبه به هنجار باشد.

این خراب شدن رفته رفته روی می دهد. تجلیات را*ب*طه در کودک از سن چهار یا پنج سالگی آغاز می شود. تجلیات جنسیت از سن چهار یا پنج شروع می شود و بدون رهبری به آسانی به راه نادرست می رود. این زمانی است که باید آموزش را آغاز کرد و شما تجربه خودتان را برای کمک در اختیار دارید. کودکان بسیار به ندرت از این لحاظ آموزش به هنجاری می بینند. اغلب برای کودک متأسف هستید، اما کاری نمی توانید بکنید. و وقتی از خود شروع به فهمیدن درست و نادرست می کند، دیگر خیلی دیر شده و آسیب صورت گرفته است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
رهبری و راهنمایی کودکان از نظر را*ب*طه زبردستی زیادی می خواهد، چون در هر نمونه به برخورد فردی و شناخت همه جانبه از روان شناسی کودک نیاز است. اگر به اندازه کافی دانش و شناخت نداشته باشید، راهنمایی او بسیار مخاطره آمیز است. توضیح یا ممنوع کردن چیزی اغلب به این معناست که این اندیشه در سر او گذاشته می شود، تکانه ای در جهت میوه ممنوعه کاشته، کنجاوی برانگیخته می شود. مرکز *** نقش مهمی در زندگی ما بازی می کند. هفتادوپنج درصداندیشه های ما از این مرکز می آید و آنها بقیه را آلوده می کنند. از این جنبه تنها مردمان آسیای مرکزی از این لحاظ نابه هنجار نیستند.

آنجا، آموزش را*ب*طه بخشی از آیینهای دینی است و نتایج عالی است. هیچ شرارت جنسی در این بخش از جهان نیست.

پرسش: چگونه کودک را باید راهنمایی کرد؟
پاسخ: در کل، آموزش و پرورش کودک باید بر اساس اصلی باشد که همه چیز باید از خواست و اراده خودش سرچشمه بگیرد. هیچ چیز نباید به شکلی از پیش ساخته داده شود. تنها می توان انگاره را داد، تنها می توان به شکلی غیرمستقیم راهنمایی کرد یا حتی آموزش داد، با شروع از دور و راهنمایی او به آن نقطه از چیزی دیگر، من هرگز به شکلی مستقیم آموزش نمی دهم وگرنه شاگردانم چیزی نمی آموختند. اگر بخواهم شاگردی تغییر کند، از دور شروع می کنم یا با کس دیگری گفت وگو می کنم و او یاد می گیرد. زیرا اگر چیزی مستقیم به کودک گفته شود، به شکلی مکانیکی آموزش می بیند و دیرتر خود را به همان اندازه مکانیکی متجلی می کند. تجلیات مکانیکی و تجلیات کسی که می تواند فرد نامیده شود متفاوت است و کیفیت متفاوتی دارد. اولی آفریده می شود، دومی می آفریند. اولی آفرینش نیست - آفرینش از راه مردم است و نه به دست او. نتیجه هنر است که هیچ چیز نوآورانه و اصیلی در آن نیست. می توان فهمید که هر خط چنین آفرینشی از کجا می آید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
پریوره

29 ژانویه 1923 (9 بهمن 1302)

دستگاه شکل ساز

Formatory Appratus


از گفت و گوهایی که افراد داشته اند متوجه شدم که نظر نادرستی در باره یکی از مراکز دارند و این نظر نادرست باعث دشواریهای زیادی می شود. قضیه به مرکز اندیشه مربوط می شود، یعنی دستگاه شکل ساز ما. تمام محرکهایی که از مراکز می آیند به دستگاه شکل ساز انتقال می یابند و تمام درک ودریافت های مراکز نیز از راه این دستگاه متجلی می شوند. این یک مرکز نیست، بلکه دستگاه است. با تمام مراکز پیوند دارد. مراکز هم به نوبه خود با یکدیگر پیوند دارند، اما این پیوندها از گونه خاصی است. درجه ای از ذهنیت فردی، میزانی از نیروی تداعی ها وجود دارد که امکان پیوندهای درونی میان مراکز را تعیین می کند. اگر دامنه ارتعاشها را میان 10 و 10000 در نظر بگیریم، در این دامنه درجه بندی های زیادی است که به درجه های معین نیروی تداعی هایی تقسیم می شود که برای هر مرکز لازم است. تنها تداعی هایی با نیرویی معین در یک مرکز، تداعی های هم خوانی را در مرکزی دیگر برمی انگیزد؛ تنها آن وقت می توان انگیزشی را به پیوندهای هم خوان در مرکزی دیگر فرستاد.

در دستگاه شکل ساز پیوند با مراکز حساس تر است، چون تمام تداعی ها به آن می رسند. هر انگیزش محلی در مراکز، هر تداعی، تداعی هایی را در دستگاه شکل ساز برمی انگیزد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
در مورد پیوندهای میان مراکز باید گفت که درجه خاصی از ذهنیت فردی حساسیت شان را تعیین می کند. تنها اگر انگیزشی به اندازه کافی نیرومند باشد، می تواند طومار (یا نوار ضبط شده ای )را در مرکز دیگر به جنبش در آورد. این تنها با انگیزشی بسیار نیرومند با شتابی خاص روی می دهد که شتابش دیگر در شما جاافتاده است.

آرایش کارکردی تمام این مراکز مانند هم است. هر کدام از اجزای کوچک تر بسیاری ساخته شده است. هر آرایه کوچک تری برای گونه خاصی از کار طراحی شده است. بنابراین تمام مراکز از لحاظ ساختار یکسان اند، اما جوهرشان متفاوت است. چهار مرکز از ماده ای ساخته شده که جاندار است ،اما ماده دستگاه شکل ساز بی جان است. دستگاه شکل ساز صرفا یک ماشین است، درست مانند ماشین تحریر که تأثیری را انتقال می دهد.

بهترین راه تشریح و روشنگری دستگاه شکل ساز به کمک یک قیاس است. دفتری با یک منشی است. هر کاغذی که وارد این دفتر می شود، به دست او می رسد، هر مراجعه کننده ای که وارد دفتر می شود، خود را به او معرفی می کند. اوست که به همه چیز پاسخ می دهد. پاسخهایی که می دهد. بر این اساس است که او به خودی خود یک کارمند است، هیچ چیز نمی داند. اما رهنمودها و کتاب ها و پرونده ها و واژه نامه های بسیاری روی طاقچه دارد. اگر راه دسترسی به دانسته های خاصی را داشته باشد، به سراغش می رود وبنا به آن پاسخ می دهد؛ اگر نداشته باشد، پاسخ نمی دهد.

این کارخانه چهار شریک هم دارد که در چهار اتاق جداگانه می نشینند. این شریک ها هم از راه او با دنیای بیرون ارتباط می گیرند. با تلفن با دفتر او ارتباط دارند. اگر یکی از آنها به او تلفن بزند و چیزی بگوید، باید آن را انتقال دهد. هر کدام از چهار مدیر، رمز متفاوتی دارد. فرض کنید یکی از آنها چیزی به او می فرستد که باید مو به مو انتقال دهد. چون پیام به صورت رمز است، نمی تواند آن را به همان صورت بفرستد، چون رمز چیزی دلبخواه است که سرش موافقت شده است. در دفترش کمیتی از کلیشه ها، شکلها و نشانه ها دارد که در جریان سالها انباشته شده اند. بسته به آنکه با چه کسی در تماس است، به کتابی مراجعه، رمزگشایی می کند و آن را انتقال می دهد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
اگر شریک ها بخواهند با هم گفت و گو کنند، راهی برای ارتباط میان آنها وجود ندارد. با هم با تلفن ارتباط دارند، اما این تلفن تنها در آب و هوای خوب کار می کند و تحت شرایط آرامش و آسایش خیال که به ندرت پیش می آید. چون چنین شرایطی کمیاب است؛ آنها از مرکز دادوستد یعنی دفتر، پیامهای خود را می فرستند. در نتیجه رمزگشایی بستگی به این کارمند دارد که هیچ دلواپسی یا علاقه ای به آن کسب و کار ندارد. بی درنگ با تمام شدن ساعت کار، به خانه می رود. میزان رمزگشایی اش وابسته به میزان تحصیلاتش است؛ منشی ها تحصیلات متفاوتی دارند. یکی احمق است، دیگری شاید زن کاسب کار خوبی باشد.

برنامه ای روزمره و جاافتاده در دفتر است و منشی بنا به آن کار می کند. اگر نیاز به رمز خاصی باشد، باید این یا آن کلیشه را بیرون کشد، برای همین اغلب هر کلیشه ای را که بر حسب اتفاق دم دست است، به کار می برد.
دفتر، دفتر مدرنی است و تعدادی دستگاه مکانیکی دارد، برای همین کار منشی بسیار آسان است. به ندرت ناگزیر می شود از ماشین تحریر استفاده کند. انواع نوآوری ها، از مکانیکی گرفته تا نیمه مکانیکی در آنجاست؛ برای هر گونه پرسشی، برچسب های از پیش آماده ای وجود دارد که بی درنگ به کار برده می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
ویژگی مزمن تمام منشی ها را هم نباید از نظر دور داشت. معمولا دختران جوانی با سرشت و خمیره ای رمانتیک اند که وقتشان را صرف خواندن داستان های بلند و پرداختن به نامه نگاری های شخصی می کنند. هر منشی ای عشوه گر است. مدام به خودش در آیینه نگاه می کند، به صورتش پودر می زند و به این جور کارهای شخصی می پردازد، چون رئیس هایش به ندرت آنجا هستند. اغلب چیزی را که به او گفته می شود، درست نمی گیرد، بلکه با حواس پرتی دکمه نادرستی را فشار می دهد که به جای یک کلیشه خاص، کلیشه دیگری را بیرون می آورد.

چه اهمیت دارد - مدیران به ندرت سر کار می آیند!
به همان سان که مدیران از راه او با هم ارتباط می گیرند، با اشخاص بیرون دفتر هم از همین راه ارتباط می گیرند. هر چیزی که داخل یا خارج می شود، باید رمزگشایی و سپس رمزگذاری شود. این کار اوست که تمام ارتباطهای میان مدیران را رمزگشایی و دوباره رمزگذاری کند و بعد آنها را به مقصد بفرستد. در مورد نامه ها وضعیت به همین صورت است: اگر به یکی از مدیران خطاب شده باشد، او آن را با رمز مناسب به مدیر موردنظر می فرستد. با این حال، اغلب اشتباه می کند و آن را با رمز نادرست به یکی از آنها می فرستد. آن مدیر هم آن را می گیرد و چیزی نمی فهمد. این تصویر تقریبی حالت امور است.

این دفتر، دستگاه شکل ساز است و منشی نمایانگر تحصيلات ماست، دیدگاه های مکانیکی وخودکارمان، کلیشه های بومی، نظریه ها و آرایی که در ما شکل گرفته است. منشی هیچ چیز مشترکی با مراکز ندارد و به واقع نه حتی با دستگاه شکل ساز. اما آنجا کار می کند و برایتان توضیح دادم که این دخترک کیست. تحصیلات هیچ ربطی به مراکز ندارند. به کودک گفته می شود: اگر کسی با تو دست داد، باید همیشه این طوری بایستی:" همه چیز بسیار مکانیکی است . در آن نمونه، باید این طوری باشی. و وقتی جامی افتد دیگر پایدار می ماند. بزرگسال هم همین است. اگر کسی پا روی میخچه اش بگذارد همیشه به یک سان واکنش نشان می دهد. بزرگ سالان مانند کودکان اند، کودکان مانند بزرگسالان: همه واکنش نشان می دهند. ماشین کار می کند و هزاران سال به همین سان به کار ادامه می دهد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
با گذشت زمان، کمیت بالایی از برچسب روی طاقچه ها انباشته می شود. هر چه فردی بیشتر زندگی کند، برچسب های بیشتری در دفتر است. طوری مرتب شده که تمام برچسب های همانند در یک گنجه نگاهداری می شوند. برای همین وقتی پرس وجویی از راه می رسد، منشی شروع به جست وجوی مناسب می کند. برای اینکار باید آنها را بیرون بیاورد، و تا پیدا کردن برچسب مورد نظر آنها را دانه دانه نگاه و مرتب کند. همه چیز بسته به مرتب بودن منشی دارد و این که چه طور برچسب ها را دسته بندی می کند. بعضی منشی ها روش مند کار می کنند، بعضی نامرتب اند. عده ای آنها را با نظم و ترتیب نگاه داری می کنند، عده ای این کار را نمی کنند.

یکی ممکن است پرس و جوی از راه رسیده را در کشوی نادرست بگذارد، دیگری نه. یکی بی درنگ برچسب را پیدا می کند، یکی مدت ها دنبالش می گردد و هنگام جست و جو همه را با هم قاطی می کند.
اندیشه های ما چیزی جز برچسب هایی نیستند که از گنجه بیرون آورده می شوند. چیزی که ما اندیشه ها می نامیم، اندیشه نیستند، ما به هیچ ور اندیشه ای نداریم: ما برچسب های متفاوت داریم، کوتاه، خلاصه شده، بلند - و نه چیزی به جز برچسب. این برچسب ها تنها جابه جا می شوند. پرس و جوهایی که از بیرون می آیند چیزهایی است که ما به صورت تأثيرات می گیریم. این تجلیات، پرس وجوها، نه تنها از بیرون که از جاهای مختلف درون هم می آیند. همه آنها باید از نو رمزگذاری شوند.
تمام این بی نظمی و هرج و مرج چیزی است که ما اندیشه ها و تداعی ها می نامیم. در عین حال هر مردمی اندیشه هایی دارد. هر مرکزی می اندیشد. این اندیشه ها اگر وجود داشته باشند و اگر به دستگاه شکل ساز برسند، تنها در قالب انگیزشها به آن می رسند و بعد نوسازی می شوند، اما نوسازی مکانیکی است.

و این در بهترین حالت است، زیرا به عنوان یک قاعده بعضی مراکز به سختی راهی برای ارتباط با دستگاه شکل ساز دارند. به دلیل قوه پیوندها، پیامها یا به هیچ رو انتقال نمی یابند یا به شکلی تحریف شده منتقل می شوند. اما این نبود اندیشه را ثابت نمی کند. اندیشه ها و تداعی ها در تمام مراکز جریان دارند، اما به دستگاه شکل ساز نمی رسند، و در نتیجه متجلی نمی شوند. به هیچ جهت دیگری هم فرستاده نمی شوند - یعنی از دستگاه شکل ساز به مراکز - و به همین دلیل از بیرون نمی توانند به آنجا برسند این مراکز در همه وجود دارد؛ تفاوت تنها در میزان موادی است که در آنهاست. عده ای بیشتر و عده ای کمتر دارند. همه مقداری مواد دارند، تفاوت تنها در کمیت است. اما مراکز در همه یکسان اند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
مردم مانند گنجه یا انباری خالی به دنیا می آید. بعد مواد شروع به انباشته شدن در آن می کنند. ماشین در همه مانند هم کار می کند؛ خواص مراکز یک سان است، اما به دلیل سرشت و شرایط زندگی، اتصالات، پیوندهای میان مراکز از لحاظ حساسیت، زمختی و ظرافت با هم فرق دارند. ابتدایی ترین و قابل دسترس ترین پیوند میان مرکز متحرک و دستگاه شکل ساز است. این پیوند، زمخت ترین است که بهتر از همه "شنیده می شود"، سریعترین، پرقطرترین و بهترین است. مانند یک لوله بزرگ (منظورم مرکز نیست، پیوند است).

سریع ترین از لحاظ شکل گیری است، و سریع تر از بقیه پر می شود. دومی پیوند با مرکز *** است. سومی - پیوند با مرکز عاطفی. چهارمی - پیوند با مرکز اندیشه.
بنابراین، میزان مواد و درجه کارکرد این پیوندها، بنا به این درجه بندی است. پیوند اول در همه مردمان وجود دارد و فعال است، تداعی ها گرفته ومتجلی می شوند. پیوند دوم، پیوند با مرکز ***، در بیشتر مردمان وجود دارد. در نتیجه بیشتر مردم با مراکز اول و دوم زندگی می کنند - در سراسر زندگی، تمام درک و دریافت ها و تجلیات شان از این مراکز می آید و از آنها سرچشمه می گیرد.

کسانی که مرکز عاطفی شان با دستگاه شکل ساز پیوند دارد، در اقلیت اند و در مورد آنها سراسر زندگی و تجلیات از راه آن جریان می یابد. اما به سختی کسی وجود دارد که پیوند با مرکز اندیشه اش کار کند. اگر تجلیات مردمی در زندگی را بنا به کمیت و علت آنها طبقه بندی کنیم، تناسبات زیر را می یابیم: 50 در صد از تمامی تجلیات و درک و دریافت های حیاتی به مرکز متحرک تعلق دارد. 40 درصد به مرکز جنسی، و 10 درصد به مرکز عاطفی، با این حال، با نگاهی سطحی عادت داریم ارزش زیادی به این تجلیات مرکز عاطفی دهیم و نامهای دهان پر کنی بر آمدورفت هایشان می گذاریم و مکان والایی به آنها می دهیم.
به هر حال، تاکنون از بهترین حالت وضعیت سخن گفته ایم. در مورد ما چیزها بدتر است. اگر کیفیت مرکز اندیشه عدد 1، کیفیت مرکز عاطفی 2 مرکز ***، 3 و مرکز متحرک، 4 باشد، در این صورت در بهترین حالت میزان کمی از کیفیت دوم داریم، کمی بیشتر از کیفیت سوم و از کیفیت جهارم میزانی بسیار بالا، وقتی آن را از دیدگاه ارزش واقعی در نظر بگیریم. در واقع، 75 درصد تجلیات و درک و دریافت های ما بدون پیوند و تماما از راه کارمندی اجیر شده صورت می گیرد که وقتی بیرون می رود، ماشین را پشت سر خود رها می کند. با یک موضوع شروع کردم و به موضوعی دیگر رسیدم.

بیایید به آنچه می خواستم بگویم، به دستگاه شکل ساز باز گردیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
به دلایلی کسانی که به سخنرانی ها می آیند به آن هم مرکز می گویند. اما برای آنچه در پی می آید لازم است روشن کنیم که مرکز نیست. تنها یک اندام است، هر چند آن هم در مغز جای دارد. هم از لحاظ مواد و هم ساختار، با آنچه ما مرکز جاندار می گوییم به کلی تفاوت دارد. این مراکز جاندار، اگر به طور جداگانه آنها را در نظر بگیریم، در واقع هر یک جانوری است و مانند جانور هم خوان زندگی می کند. این یکی مغز کرم است؛ آن یکی مغز اول گوسفند. جانورانی هستند که چیزی همانند دارند. در اینجا مغزهایی با درجه متفاوتی از ظرافت با هم در یکی گرد آمده اند. ما سازماندهی تک مغزی داریم و سازماندهی دومغزی.

بنابراین هر کدام از این مغزها به صورت عامل متحرک - به صورت جان - در سازماندهی فردی کار می کند. آنها خودمختارند. حتی اگر در یک جای واحد زندگی کنند، می توانند زندگی خودمختاری داشته باشند و همین طور هم هست. هر کدام خواص خود را دارد. عده ای از مردم در لحظه ای با یکی جان می گیرند و در لحظه دیگر با دیگری. هر مغز هستی معین، خودمختار و خاصی دارد. به طور خلاصه بسته به کیفیت موادش، هر کدام را می توان کلیتی منفرد، جان نامید.

پیوستگی، هستی، قوانین خود را دارد. از دیدگاه مادی بودنش، بنا به قانون پیوستگی، دستگاه شکل ساز یک ارگانیسم است. در مراکز، زندگی، تداعی ها، تأثیر و هستی، روانی اند، در حالی که دستگاه شکل ساز، از لحاظ تمامی خواص، کیفیت ها، و هستی اش ارگانیک است.
(آسیب، بیماری، درمان بیماری، ناهماهنگی، فیزیکی اند. اثر، علت کیفیت، حالت، تغییرات، روانی اند.)
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,821
مدال‌ها
4
سکه
24,149
به کسانی که درباره غلظت های هوشمندی شنیده اند، می توانم بگویم که مرکز سكس و مرکز متحرک، غلظت هوشمندی هم خوانی دارند، در حالی که دستگاه شکل ساز این خاصیت را ندارد. کار این مراکز و واکنش شان هر دو روانی اند، در حالی که در دستگاه شکل ساز، هر دو مادی است. در نتیجه، اندیشمندی مان، به اصطلاح اندیشه هایمان - اگر علت و معلول این اندیشه ورزی در دستگاه شکل ساز نهفته باشد. مادی است. مهم نیست اندیشه هایمان چه قدر گوناگون باشد، مهم نیست چه برچسب هایی داشته باشد، چه نقاب هایی بر خود بگذارد، چه نام دهان پرکنی داشته باشد، ارزش این اندیشمندی مادی است.

و چیزهای مادی، چیزهایی مانند نان، قهوه، اینکه کسی روی میخچه ام پا گذاشته، چپ چپ یا مستقیم نگاهم کرده، پشتم را خارانده و این و آن است. اگر این ماده، مانند درد میخچه، و این وآن وجود نداشت، اندیشیدنی هم وجود نداشت. خسته ام.
 
بالا