به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
به عبارت دیگر، باید بگوییم زمانی که از خواب بیدار می شویم افکار خنثی داریم. پس ما تمایل داریم که هیچ نیرویی را بعد از بیدار شدن از دست ندهیم. اگر ما افکار مثبتی در مورد آنچه در طول روز بر ما خواهد گذشت داشته باشیم، حتی ممکن است قبل از اینکه از رخت خواب خارج شویم، نیرویی بیش از صد واحد را برای طول روز جمع آوری کنیم. اگر بر سر میز صبحانه و هر جایی که در طول روز هستیم، از گفتن مسائل منفی یا از مواجه شدن با آن اجتناب کنیم، ما نیروی بیشتری را به دست خواهیم آورد. نه، ما به طور ناآگاهانه نمی توانیم از یک مشاجره یا رویارویی اجتناب کنیم. به طور ناآگاهانه نگرش منفی داشتن بسیار آسان است، شخصی که سزاوار آن باشد می تواند بخشی از ذهنمان» را داشته باشد. ما ممکن است در آن لحظه حس خوبی داشته باشیم، اما به سرعت احساس پست بودن به ما دست می دهد. ما نیرویمان را از دست داده ایم.
ما می خواهیم که نیرویمان را حفظ کنیم. اگر ما بتوانیم از رویارویی یا مشاجره با افراد اجتناب کنیم و آنچه را که فکر می کنیم آنها سزاوارش هستند، یعنی «بخشی از ذهنمان»، را به آنها ندهیم، به واسطه منع آگاهانه نیرو به دست خواهیم آورد و روابط بهتری خواهیم داشت. همان طور که هارلان میلر یک بار در مورد ازدواج به این نتیجه رسید : «تفاوت بین یک ازدواج موفق و معمولی اغلب نگفتن سه یا چهار جمله در طول یک روز است».

نیرو بسیار مهم است، زیرا عملکرد می گوید که برای انجام هر کار آگاهانه ای در جهت پیشرفت خود باید آن را ذخیره کنیم. اگر نیرویمان را به طور دائم با عصبانی شدن، شرکت داشتن در مشاجره، همه چیز را به خود گرفتن و همیشه یکی شدن از دست بدهیم، ما هیچ نیرویی برای کار کردن در جهت پیشرفتمان نخواهیم داشت. به علاوه همواره با از دست دادن نیرویمان، خسته و بی رمق خواهیم شد، کارهایی که باید در طول روز انجام دهیم بسیار سخت به نظر خواهند آمد و نیرویی برای کارهایی که می خواهیم انجام دهیم نخواهیم داشت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
حتی کارهای ساده می توانند ما را بی رمق کنند. ما در حال ترک خانه جستجوی کلیدها یا کیف پولمان هستیم و نمی توانیم آنها را پیدا کنیم. کمی دیرمان شده است. سرخورده و مستأصل شده ایم. عصبانی شده ایم و ممکن است کلماتی را به کار ببریم که احساس می کنیم برای بیان درماندگی مان مناسب هستند. ما در نهایت کلیدها یا کیف را پیدا می کنیم، اما مشخص است که در این جریان نیرویمان را از دست داده ایم. اگرچه عملکرد بر محاوره و تقویت نیرو برای عملکرد در جهت دگرگونی مان، بیش از هدر دادن آن در تمام زمان تأكید می کند. ما می توانیم نیرویمان را همانند آبی که می تواند در یک قایق نفوذ کند، از دست بدهیم. اگر ما مجبور باشیم بیشتر زمان خود را جهت بیرون ریختن آب از قایق نشت یافته صرف کنیم، رسیدن به مقصد بسیار سخت تر خواهد بود، درست زمانی که به طور مداوم نیرویمان را هدر میدهیم شرایط سختی برای پیشرفت مان ایجاد خواهد شد.

راه دیگری که ممکن است ما نیرویمان را از دست بدهیم زمانی است که برای مسئله ای اهمیت زیادی قائل می شویم که اهمیت چندانی ندارد. ما توانایی مان را برای خندیدن از دست می دهیم، به خصوص در درون خودمان و همه چیز جدی می شود: به عنوان مثال تأخیر در وعده غذایی مان که در رستوران خورده می شود، یا کدام برند خمیردندان باید خریداری شود، یا چیدمان مکرر کاغذهایی که روی میز قرار دارد قبل از آنکه ما واقعا به آنها برای استفاده در پروژه ای که باید روی آن کار کنیم نیاز داشته باشیم. این، نیرو را خالی می کند. بنابراین، دانستن آنچه مهم است یا مهم نیست بسیار حیاتی است. در حقیقت عملکرد می گوید که عدم دیدن وابستگی اهمیت کارها نشانه ای از حماقت است و هوشمندی توانایی دیدن کارها به ترتیب اهمیت نسبی شان خواهد بود. به همین دلیل است که ما باید اولویت بندی و ارجحیت بندی دوباره را به طور مداوم در مورد آنچه واقعا برای ما مهم است انجام دهیم و زمانمان را هدر ندهیم و روی مسائل غیرضروری تمرکز نکنیم.

همچنین اولویت بندی و ارجحیت بندی دوباره، مفهوم مقیاس در عملکرد را برای ما به بار می آورد. کارها در سطوح یا مقیاس های متفاوتی هستند، و مقیاسی که ما در آن هستیم، تأثیر بسزایی بر چگونگی انجام کارها به واسطه ما دارد. برای مثال، ممکن است که ما نگرانی ها و مشکلاتی شخصی داشته باشیم که همواره هم با آنها یکی می شویم. به هر حال زمانی که یک وضعیت اضطراری در سطح ملی مانند زمین لرزه، طوفان، حمله تروریستی 11 سپتامبر اتفاق می افتد، مشکلات شخصی ما به همان اندازه گذشته ما را اذیت نمی کنند. این به دلیل این است که ما با مسائلی در مقیاس بسیار بالاتر از مشکلات شخصی مان درگیر هستیم و ما نسبت به آنچه قبلا در مورد آن نگران بودیم، بسیار بی تفاوت می شویم. از نظر عملکرد، ما در این شرایط بیشتر متمایل به توجه بیرونی هستیم تا توجه درونی و زمانی که ما توجه بیرونی را بیشتر از توجه درونی داشته باشیم، خیلی کمتر متمایل به منفی نگری هستیم و کمتر به خشونت متوسل می شویم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
3 - نتیجه سوم این است که ما خشن می شویم


عملکرد بیان می کند که احساسات منفی همواره به خشونت منتهی می شوند. خشونت ممکن است به صورت فیزیکی نباشد، بلکه به صورت گفتاری باشد. در قلمرو حیوانات در فصل جفت گیری، حسادت یک احساس منفی است که به خشونت منجر می شود. جفت نر ضعیف تر اغلب به طور ظالمانه ای مجازات می شود، حتی گاهی اوقات در مبارزه با جفت دیگر بر سر جنس مؤنث کشته می شود. در مورد انسانها ممکن است که خشونت فیزیکی در زندگی آنها بسیار رایج نباشد، اما خشونت کلامی کاملا رایج است.

اجازه دهید که ببینیم چگونه توجه درونی می تواند منجر به خشونت کلامی شود. به طور مثال، فرض کنید که ما با شخصی قرار ملاقات داریم که دیر کرده است. ما یک گفت و گوی ذهنی را در مورد اینکه چگونه این شخص به ما بی احترامی می کند، شروع می کنیم: او همیشه دیر می کند و منصفانه نیست که این شخص با منتظر گذاشتن ما باعث رنجشمان شود. او می داند که ما چقدر از منتظر ماندن متنفریم. این آخرین باری است که یک قرار ملاقات با او ترتیب داده خواهد شد. ما هرگز به این حقیقت توجه نکرده ایم که این فرد قبلا هم دیر کرده است، به طور معمول برای همه قرار ملاقات هایش تأخیر دارد، و به احتمال بسیار زیاد امروز هم دیر خواهد آمد. به علاوه ما چیزی برای مطالعه در هنگام انتظار برای این شخص هم با خود نیاورده ایم. بنابراین، چون این مکالمه درونی مربوط به توجه درونی است، وقتی که شخص سر قرار حاضر می شود، به جای لذت بردن از با هم بودن، کسی که منتظر مانده است عصبانی میشود (برای مثال، خشونت کلامی) و زمان با هم بودنشان خراب می شود. یا اگر ما مشاجره را شروع نکنیم، از این شخص رنجیده خاطریم و در این حالت هم زمانمان را با او تباه کرده ایم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
یک وضعیت قدیمی از این حالت، به عنوان یک بزرگسال، زمانی است که ما با یکی از والدینمان تماس می گیریم. به جای لذت بردن از مکالمه، پدر یا مادر اغلب می گویند : «چرا بعد از این همه مدت با ما تماس گرفته ای؟» این، ممکن است دو روز، دو هفته، دو ماه یا دو سال طول کشیده باشد و توجه درونی ای که والدین دارند این است که چرا به طور منظم با آنها در تماس نیستیم. بنابراین، زمانی که تماس می گیریم اولین چیزی که گفته می شود این حقیقت است که ما زودتر تماس نگرفته ایم، اگر این توجه درونی قبل از اینکه به آنها زنگ بزنیم اتفاق نیفتاده بود، این اولین چیزی نبود که از دهانشان خارج می شد، وقتی که این اتفاق می افتد ما بخش مهمی از مکالمه تلفنی مان را برای دفاع از خودمان اختصاص می دهیم و این حس بدی را برای هر دو طرف به جای می گذارد که اغلب بیشتر از محبت، ناراحتی به بار می آورد. با خود فکر می کنیم که «تا مدت زیادی با والدینمان تماس نخواهیم گرفت».

این همچنین نقطه دیگری از عملکرد را توضیح می دهد: هر چیزی که خودش در زندگی نمایان می شود به واسطه یک تفکر غیرقابل آشکار در ذهنمان شکل می گیرد. برای مثال، قبل از اینکه ساخت خانه عملی شود، شخصی باید ایده ساخت این خانه را به طور غیر آشکار در ذهنش داشته باشد. قبل از اینکه ما به طور کلامی بدرفتار شویم (آشکار)، ما بعضی از ملاحظات درونی را در ذهنمان شکل داده ایم (غیر آشکار). اگر ما به صورت درونی شرایط را ملاحظه نمی کردیم، به صورت کلامی هم بدرفتاری نمی کردیم.
نکته دیگری در عملکرد وجود دارد که با دیدگاه کلی جامعه متفاوت است. ما ممکن است تفکرات بدی در مورد شخصی داشته باشیم یا تمایل داشته باشیم که فعالیت های قابل ملاحظه ای را که مثبت نیستند در برابر کسی انجام دهیم. به هر حال، تا زمانی که آنچه را احساس می کنیم به دیگران نگوییم یا کاری را آن طور که دوست داریم انجام ندهیم، از سوی اکثر افراد قابل قبول است یا حداقل بهتر از گفتن صریح یا انجام این اعمال است. در عملکرد، افکار بدی که ما تمایل به گفتن آنها داریم، یا انجام کاری خطرناک به اندازه گفتن واقعی کلمات یا مرتکب این اعمال شدن زیان آور است. ما باید خودمان را از این افکار پاک کنیم، زیرا ما را مسموم می سازند. آنها همه بخشی از توجه درونی هستند، ساخت حساب هایی علیه دیگر افراد و آنچه ما واقعا به آنها می گوییم یا تنها در موردشان فکر می کنیم به ما آسیب می رسانند و باعث از دست رفتن نیرو و خشونت می شوند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
4 - نتیجه چهارم، از دست دادن ارتباطمان با مراکز بالاتر مغز است


شاید جدی ترین نتیجه در به خاطر نیاوردن خودمان این است که با بودن در یک وضعیت منفی، خودمان را از ارتباط با مراکز بالاتر در مغزمان که سعی بر راهنمایی ما دارند دور نگاه داریم. این مراکز بالاتر، در بینش ما منعکس شده اند که ما را برای رسیدن به آنچه انجام می دهیم به جلو می رانند، یا دیدن راه حل هایی را که در موردشان فکر نکرده بودیم، ممکن می سازند. پارازیت شرایط منفی مانند پارازیت رادیوست که ما را از شنیدن برنامه به طور واضح باز می دارد. اگر بخواهیم می توانیم «بینش» یا «خدا» را برای مراکز بالاتر که عملکرد از آن استفاده میکند، جایگزین کنیم؛ آنها مشابه هستند. منفی بودن مانع دریافت راهنمایی ما از مراکز بالاتر می شود. نکته اصلی این است که به دلیل این پارازیت ما مانع پیشرفت خودمان می شویم.

عملکرد می گوید که ما دو بار متولد می شویم. نخست زمانی است که بدن فیزیکی ما به دنیا می آید، و دوم زمانی است که بیدار می شویم و پروسه طولانی پیشرفت خود و افزایش سطح شخصیتمان را شروع می کنیم. از آنجایی که سطح شخصیت ما آنچه را که برای ما اتفاق می افتد جذب می کند، تنها از طريق تحول شخصی است که می توانیم سطح شخصیتمان و متعاقبا شرایط زندگی مان را نیز تغییر دهیم. بنابراین، اگر ما همواره در یک وضعیت منفی باشیم، مانع هر شانسی برای تحول می شویم. ما در جایی که هستیم میخکوب می شویم. اگر در درون خودمان احساس خوشحالی می کردیم، نیاز به متحول کردن خودمان نداشتیم. اگرچه تنها افرادی که از شرایط کنونی زندگی خود ناخرسند هستند از هر گونه اَشكال مختلف خود تحولی خشنود می شوند، چه آنها عملکرد باشند و چه هر شکل دیگری از تفکر و خودتحولی. اگر ما همواره در یک وضعیت منفی باشیم، مهم نیست چه مقدار دانش کسب می کنیم، ما قادر به استفاده از آن در زندگی مان نخواهیم بود، زیرا راهنمای انجام و به کارگیری آن دانش برای تغییر به وسیله وضعیت منفی مان مسدود شده است. ما پارازیت های بسیار زیادی در فضای روانی مان داریم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
چگونه عملکرد، فرد سوم را قضاوت می کند

شخصیت و ماهیت


عملکرد بیان می کند که هر فرد دو بخش دارد: شخصیت و ماهیت، ما با ماهیت به دنیا می آییم. این چیزی است که ما از عالم ملکوت دریافت می کنیم. ماهیت، طبیعت واقعی ماست. تنها با نادیده گرفتن ماهیتمان است که می توانیم شخصیت مان را تغییر دهیم. ماهیت فقط تسلیم حقیقت میشود. هرگز نمی تواند از طریق دروغ پیروز شود. زمانی که کودک، حدودا سه یا چهار ساله، هستیم، ماهیت واقعی ما آشکار است. اگرچه ما دارای شخصیت نیز هستیم.

در ابتدا، شخصیت بسیار ضعیف است، اما به واسطه زمان بسیار قدرتمند و کامل می شود و ماهیت ما را کاملا پنهان می سازد. شخصیت از طریق آنچه در حال رشد به ما گفته شده است و آنچه مشاهده و دنبال می کنیم، رشد می کند. اگر ما در اطرافمان همان طور که به سن ما افزوده می شود، در مورد مسائل منفی بشنویم، این طبیعی است که شخصیت ما منفی شود. دیدگاه های ما در زندگی، عقاید و قضاوت هایمان در مورد هر مسئله ای هم از شخصیت ما نشئت می گیرند. عملکرد به ما می گوید که باید شخصیت خود را ارتقا دهیم تا بتوانیم در جهان موفق باشیم. شخصیت به ما نیرویی میدهد که مسیر خود را ایجاد و در این جهان زندگی کنیم. به هرحال همین که در این جهان موفق بوده ایم، برای تولد دوممان، ماهیت نادیده انگاشته شده ما باید به هزینه شخصیت شروع به رشد کند. این بسیار دشوار است. شخصیت بر ما تسلط دارد، با این حال ماهیت ما هنوز هم می تواند پدیدار شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
همه ما احتمالا در مورد شرح حال افرادی که خانواده شان وکیل یا پزشک بوده اند و اینکه آنها دختر یا پسرشان را وادار به دنبال کردن راهشان کرده اند، شنیده ایم. بعد از گذشت چند سال حضور در این حرفه، شخص، یا بهتر است بگوییم پسر، احساس می کند که این شغل برای او مناسب نیست. او شغل و درآمد پرمنفعت خود را رها می کند و به جای آن یک گل فروشی باز می کند، زیرا او عاشق گیاهان یا هر چیزی است که با آنها بیشتر احساس راحتی می کند. این شرایط از ماهیت ناشی می شوند. شاید شخصیتش به طور کامل تغییر کند. او دیگر از یک دسته هم فکر نیست و آرام تر شده است. افرادی که او را می شناسند ممکن است بگویند که این فرد به اندازه سابق جذاب نیست، اما افرادی که این تغییرات را برای رسیدن به خود واقعی شان ایجاد می کنند، ماهیتشان احساس آرامش بیشتری نسبت به خودشان دارد، در مقایسه با زمانی که شخصیت، آنها را تحت سلطه خود در آورده است.

این یک جدال طولانی برای اجازه دادن به ماهیت واقعی مان است که یک بار دیگر خود را ارتقا دهد و بر خود مسلط شود و به شخصیت برای سقوط در پس زمینه فرصت دهیم تا بیشتر تأثیر پذیر شود. شخصیت نمی خواهد که خیلی راحت موقعیت برتر خود را به ماهیت بدهد. شخصیت، برای ادامه برتری اش به سختی با ماهیت مبارزه می کند. عملکرد می گوید که شخصیت دو ابزار برای کمک به تسلط بر ماهیت دارد: شخصیت دروغی و «من» خیالی.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
عملکرد در مورد شخصیت دروغی و «من» خیالی چه می گوید؟


مقصود از «من» خیالی یک «من» یکپارچه منفرد یا شخصیت دائمی واقعی است. این «من» همواره به طور آگاهانه پاسخ می دهد و به طور منسجم و هوشیارانه رفتار می کند. این یک توهم است که ما را از دیدن تناقضات «من»های گوناگونی که داریم باز می دارد. ما می توانیم این کار را انجام دهیم، چون حائل هایی که قبلا در مورد آنها صحبت شد اجازه نمی دهند که تناقضات گوناگون خود را ببینیم.
«من» خیالی ما را به سوی گسترش شخصیت دروغی هدایت می کند که به ما ایده های اشتباه و تصوری غلط از خودمان می دهد. او ادعا می کند که همه انواع توانایی ها و استعدادها را دارد که در واقع ما نداریم. تصویری نادرست از خود، ایده های خیالی و تصاویر ذهنی موهومی از خودمان به ما می دهد. به طور مثال، فرض کنیم که فردی مهندس عمران است. این مهارتی است که این فرد برای موفق بودن در جهان کسب کرده است و بخشی از شخصیت اوست. اگر این مهندس عمران فکر کند که او بهترین مهندس عمران در جهان است، این بخشی از شخصیت دروغی اوست. شخصیت دروغی مسئله ای غیرواقعی در ماست.

راه دیگر برای فکر کردن به شخصیت دروغی، فکر کردن به آن به عنوان چهره ای است که ما به جهان برای انعکاس خودمان ارائه می دهیم. به طور مثال، برای عده ای «من مظلوم بیچاره» است و ما می خواهیم که جهان برای ما احساس تأسف کند. تصویر می توانست برای دیگران این گونه باشد که من چه آدم بخشنده ای هستم و ما می خواهیم که جهان از ما قدردانی چون بخشنده و بزرگوار هستیم.
برای دیگران می توانست یک «شوخی ناچیز پنداری خود» باشد که خودمان را به سخره گرفته ایم تا توجه دیگران را جلب کنیم. این نوع نقش، سبک وودی آلن است و من متوجه می شوم که این شخصیت دروغی را برای خود پذیرفته ام. این، زمان زیادی را از من گرفته است تا بتوانم یک نگاه اجمالی به آن داشته باشم، و من شروع به گرفتن تصاویر ذهنی از آن در شرایط مختلف کرده ام. این کاملا برای من آشکار گشته است، اگرچه احتمالا در مدت زمانی طولانی برای دیگران مشخص شده است. من هنوز هم نتوانسته ام تغییر کنم، اما حداقل از این بخش شخصیت دروغی خودم آگاه هستم و آگاهی خودم را در مورد اینکه چگونه رفتار کنم هم افزایش داده ام. حقیقت این است که هیچ کدام از این تصاویر که مابه جهان ارائه می کنیم واقعی نیستند؛ آنها پوششی هستند که در پشت آنها پنهان می شویم و از ظاهر شدن «من» واقعیمان ممانعت می کنیم و ماهیتمان را بیشتر می پوشانیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
یکی از اهداف عملکرد رسیدن به خود واقعی مان، یعنی« من واقعی»، است تمامی این اعمال متظاهرانه ای که ما با خود به همراه داریم، از رسیدن ما به «من» واقعی جلوگیری می کنند. بسیار سخت است که اعمال متظاهرانه خود را ببینیم، اما دیدن شخصیت دروغی دیگران هنگامی که با لحن نامناسب و استفاده از حرکات بدن و اصطلاحات نادرست صحبت می کنند آسان تر است. شیوه ای که عملکرد می گوید که ما دارای شخصیتی دروغین هستیم این است که ما همواره می خواهیم برای آنچه انجام می دهیم مورد ستایش قرار بگیریم. زمانی که ما می بینیم در جست وجوی تمجید شدن از سوی دیگران هستیم می دانیم که دارای شخصیتی دروغین هستیم.

وقتی ما دارای شخصیت دروغین باشیم، همواره با حقیقت بیرونی مان که همراه با احساسات است، درگیر هستیم. ما نمی توانیم وارد درونمان (جانب روانی مان) شویم، بنابراین هستی مان ما را رها می سازد. ما کاملا گرفتار ظواهر بیرونی مان شده ایم. شخصیت دروغین، یک ماهیت کاملا غیرواقعی را به ما می دهد و تنها چیزهای غیرواقعی را جذب می کند. به طور خلاصه شخصیت دروغین باعث می شود با آنچه خودمان نیستیم یکی شویم و بنابراین ما را ناراحت می سازد.
بنابر عملکرد دو همنشین شخصیت دروغین: خودبینی و غرور هستند. خودبینی همواره می خواهد که اول باشد، مانند مادر پیروان عیسی، جیمز و جان که خواستار نشستن بر سمت راست و چپ مسیح در پادشاهی شدند. غرور برای اول شدن دروغ خواهد گفت: مانند پیتر مرید که می گفت هرگز به مسیح خیانت نخواهد کرد و سپس این کار را انجام داد. با تمام این دشواریها که ما را احاطه کرده اند، سوال این است که چگونه می توانیم تغییر کنیم؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,287
مدال‌ها
4
سکه
26,491
چگونه می توانیم تغییر کنیم؟


اگرچه خلاصه بعضی از مفاهیم عملکرد که تا به اینجا بیان شده اند، نسبت به خود عملکرد پیچیدگی خیلی کمی دارند و ساده هستند، اکنون زمان پرسیدن سوال اصلی عملکرد و همه سیستم های محرمانه دیگر رسیده است : چگونه فردی می تواند تغییر کند؟ آنچه عملکرد را متفاوت از دیگر روش های دگرگونی می سازد و تغییر را ممکن می کند، ابزارهایی هستند که از آنها استفاده میشود. به نظر من این تأکیدی بر شرایط منفی ماست. مگر اینکه متوجه شویم چقدر از زندگی مان را صرف منفی بودن کرده ایم که نمی توانیم از این شرایط منفی خارج شویم. مهم ترین ابزار برای توجه به شرایط منفی مان و شانس ایجاد تحول در آنها برای رسیدن به وضعیت مثبت، مشاهده خود با توجه به خود است. هیچ کس نمی تواند این را برایمان انجام دهد، نه یک رهبر، یک معلم یا یک وزیر. تنها ما می توانیم آن را برای خودمان انجام دهیم. تنها با تلاش خودمان است که می توانیم خود را به بالاترین جایگاه هستی برسانیم. بنابراین، بسیاری از افراد عملکرد را نمی پسندند و بعد از مدت کوتاهی آن را حذف می کنند، زیرا متوجه می شوند که هیچ کس قصد انجام عملکرد برای آنها را ندارد.

یک معلم قطعا می تواند کمک کند، زیرا او مسیر را پیدا کرده است. تمثیلی که عملکرد از آن استفاده می کند این است که ما همه در زندان هستیم اما متوجه نیستیم، و تنها شخصی که متوجه شده است در زندان است و راهی برای خروج از آن پیدا کرده است، می تواند به ما کمک کند. اگرچه چنین شخصی قطعاً می تواند کمک کند، در نتیجه گیری نهایی تنها خودمان می توانیم راه خود را بیابیم و برای بیرون آمدن از زندانی که در آن قرار داریم تلاش کنیم. ابزار ابتدایی عملکرد، مشاهده است. ابتدا ما باید تفاوت بین توجه درونی و بیرونی را تشخیص دهیم
 
بالا