به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمینِ عزیزم
من هنوز هم منتظر هستم،
منتظر آن خوشبختی که در کنار آرامش شش سال پیش به من قولش را دادی؛
منتظرم زودتر بیای و برایم ساز خوشبختی بنوازی!
دیگر خستگی‌هایم از من خسته شده‌اند بس که سفر طولانی بود!
منتظرم که لبخندت لباس قرمزش را بپوشد و با من شربتی بنوشد!
منتظرم تا ساعت‌ها بخوابم و بتوانم طعم زندگی را اندکی بچشم
آمینِ عزیزم
می‌دانی چه از همه دلگیر تر است؟
خودت را هر روز در آیینه نگاه کنی و بدانی فقط بلدی انتظار بکشی و بس!
فقط بدانی این انتظار هیچ‌زمان ثمره‌ای ندارد و تو دیگر راهی نداری...
 

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمینِ من
دلم برایت تنگ شده است،
دلم برای بوسیدنت تنگ شده است
هنگامی که تورا می‌بوسم
تنها لبان تو نیست که بر آن‌ها بوسه می‌زنم
تنها گردن و بدن تو نیست که بر آن‌ها بوسه می‌زنم
من حتی رویاهای تورا
آرزوهایت را
حرف‌های تورا، خنده‌هایت را
شهامتت را و عشق‌ات را به من
و رهایی‌ات از من را به پاهای تو بوسه می‌زنم
که گویی به اینجا بازگشتند و دوباره رفتند
می‌دانم که دیگر ماندنی نیست
اما حداقل کمی بیشتر بمان تا اندکی بیشتر بتوانم به سیمای تو خیره شوم.
دیگر طاقتم تا شده است
خسته شده‌ام
چرا کمی خودت را برای من نگه نمی‌داری ؟
 

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمین جانم
احساس می‌کنم از زمان تولدم تا مرگم
زمان با دیوارهای ناملموس‌اش می‌خواهد مرا احاطه کند‌.
گویی از زمان رفتنت با قرن‌ها، سال‌‌ها و دقیقه‌ها سقوط می‌کنم.
زمان از نظر تو چیست محبوبم ؟
یک سقوط است یا تنها یک دیوار
لحظه‌ای گذرا می‌بینم که زمان به درنگی آسوده است.
به یادِ تو که می‌افتم دنیا برایم‌ نیمه باز می‌شود
و نیم‌نگاهی می‌بینم که ملکوت آراسته‌ای
بی‌جنبش و شناور سر ساعتی باز می‌ایستد
حضورت همچون حقیقتی در قرن من است؛

زمان‌ها، ساعت‌ها ، شماره‌ها و واژه‌ها برایم مدفون شده‌اند دیگر...
 
آخرین ویرایش:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمینِ بی‌همتای من!
چقدر جای تو در کنار من، در نگاه من خالی است؛
انگار هیچ زمان بی تو نیستم...
دلم برایت تنگ شده است، نفسی که من می‌کشم به یاد تو است
آمینِ من
قلبم دیگر نمی‌تپد، مگر این که بداند تو دوباره به یادش هستی تا زندگی را از نو شروع کند!
ای کاش این دوری بین‌مان وجود نداشت
می‌توانستم تورا برای همیشه در کنار‌ خودم داشته باشم
تورا در آرام‌ترین و خوش‌ترین لحظات عمرم...
آمین جانم
دوباره غرق در رویایی پوچ شده‌ام
رویایی که در آن با تو، در خانه‌ی کوچکی زندگی می‌کنم
به خودم آمدم!

انگار سال‌ها است که در آن خانه زندگی کرده‌ام!
 
آخرین ویرایش:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمین خوب من
در آخر این زمستان من آخرین بازدمم را رها می‌کنم
به گل‌های لیلیوم سقف خانه خیره می‌شوم، دیگر سرم را بر نمی‌گردانم تا مبادا کسی را بشناسم
مبادا کسی مرا بشناسد
«و بداند که مرمرهای سخت را برای زنم جلا داده‌ام»
نامت را به دوش می‌کشم و در پی‌ات افتادم
پا برهنه در اینجا به دنبال مهتابی می‌دوم که رازهای بین من و تورا با خود می‌برد
در این زمین دیگر بی تو نمی‌توانم عاشقی کنم
آمین من
آن نقره‌‌های سپیدار تاجت را به یاد بیاور
که چطور بازدم را در این زمین برای من سخت می‌سازند
حال مرا ببین ک چطور با سرافکندگی از این پیمان بازگشته‌ام

و در نبود تو وداع تلخی با تاریخمان می‌کنم.
 
آخرین ویرایش:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمین، عزیز‌تر از جانم!
در بین این شاخساران جاوید در ماتم سال‌های سخت نشسته‌ام.
قلب من به سمت سال‌های سخت اوج می‌گیرد و بادی به سوی شاخه‌های درخت آلبالو
به موازات اضطراب شقیقه‌هایم می‌وزد.
و آنگاه من برای ندیدن روزهای بهترِ بدون تو، در گودال غریبه‌ای در تاریکی سایه‌یِ درخت آلبالو رها می‌شوم.
من در اینجا در ماتم نبود تو با پوست و استخوان از درخت آلبالو آویزان می‌شوم.
و نام تورا در روزهای محال زندگیم، در سایه‌ی گیسوان از رنگ رفته‌ات، در عروسی گل‌های لیلیوم فریاد می‌زنم!

و صدای من بر زنجیر‌های صلیب عشق شنیده خواهد شد؛ آنگاه که بر نبودنت خواهم سوخت.
 
آخرین ویرایش:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمینِ از دست رفته‌ی من،
من در آماج آخرین نگاهت، در غرور دقایق خونین پوش، به یاد سیاهی چشمانت در آن لحظه هراسان
دست‌هایم را به عرشه روح طنین‌اندازت و نگاهم را، در برهوت چشمانت در حوالی قلبم می‌اندازم.
تورا در ابعاد خویشتن، جایی در
«کومه‌هایِ بوسه و کتیبه‌هایِ عریانی » در بر می‌گیرم.

تورا از دقایق اسارت الیاف کفن‌پوشت، در همان حوالی در ضیافت رقص گل‌های لیلیوم، در هلهله‌ی پرندگانِ آمین، بر بستر فریاد‌های غمناکم می‌بندم و روح تورا تا ابد بر گستره‌ی آب‌های ابدی به آغوش می‌کشم.
 
آخرین ویرایش:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
و تو حدیث غمِ زندگی‌ام، آمین!
اینک پرنده‌ها از شاخه‌های خود گریخته و من بی‌تو از قله‌های سرخ با نغمه‌ای شقاوت‌انگیز
در میان انبوه بِیرَقِ‌های گچی و سرد، با چشمانی بسته در نبودت زانو می‌زنم و با دهانی بسته به آغاز و انجام جهان بی‌تو می‌گریم.
در امتداد متروک این اعماق پهناور، در خصم هنگامه‌یِ نیاز
به اعتراض و اعتراف از جنس سکوت
در لحظه‌های انتظار و انزوا در ابعاد ممنوعه زندگیم، پژواک مقدس آن پرنده‌ی خیسِ ماسیده در میان هیچ و هرگز
از سر می‌دهم.
 

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
آمین، دلتنگی روزهای بی‌حادثه‌ام
چکیده‌ای از زیبایی‌ ناب‌ات را در خیال‌های مه‌آلود من پراکنده کن؛ و در تبعیدِ روح محرومم از زندگانی
بار دیگر بیدار شو و به سراغم بیا و بدان که « قلب‌ام دوباره در خلسه طنین می‌افکند »
بار دیگر بیدار شو تا من بتوانم از این همهمه‌ی گسترده‌یِ گورستان پا پس بکشم و به رویاهای پوسیده‌ی ذهنم
هنوز بیاموزم و بدانند که تو در زیر خاک‌های خونین دفن نشده‌ای...
برایت ادعا می‌کنم، ادعای دوست داشتن از ته دل « و در خیابان‌های این پایتختِ بیگانه
چون کولیِ سیاه‌پوشی سرگردان‌ام »
و زیبا می‌نگرم، زیبا دل می‌بندم به امید واهیِ دیداری دیگر با تو.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا