به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

در حال تایپ مجموعه شعر مثل بامدادی که گذشت اثر زری کاربر انجمن بوکینو

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
نام شعر: مثل بامدادی که گذشت
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
مقدمه:
ناظر: @yas_NHT
باغ، به صد خاطره‌‌های تلخ خندید
عطر صد گل میخک پیچید
ساعتی بر ل*ب ساحل نشستم
من هم‌چنان محو تماشای ماه
نور ماه فرو ریخته در آب
چون کبوتر بر روی بام نشستم
قطره اشکی از چشم شاخه فرو ریخت
کبوتر تلخندی زد و بگریخت
اشک در چشم برگ لرزید
ماه به حال من خندید
پایم را در دامن غم کشیدم
بی‌تو، اما مثل بامدادی که گذشت!
 
آخرین ویرایش:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
1728734743200.png
شاعر گرامی، از شما متشکریم که انجمن بوکینو را جهت انتشار آثار خود انتخاب کرده‌اید.

خواهشمندیم قبل از تایپ اثرتان، قوانين تایپ شعر را مطالعه نمایید:





شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.



بعد از قرار دادن حداقل ۱۰ پست، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست طراحی جلد دهید:



برای بهبود و افزایش کیفیت آثارتان و دریافت تگ‌‌های با ارزشتر، بعد از قرار دادن ١۵ پست، می‌توانید درخواست نقد و تگ دهید.




بعد از حداقل ٢٠ پست، می‌توانید جهت اعلام اتمام اثرتان، به تاپیک زیر مراجعه نمایید:



برای درخواست انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، از لینک زیر استفاده کنید:



با آرزوی موفقیت برای شما؛
[کادر مدیریت تالار ادبیات
 
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
در سیاهی و کرانه‌ی آسمان
یک گوی نورانی خودنمایی می‌کرد
و قطره‌های ریز باران
از لمبرهای ابرهای کوچک پایین می‌آمدند
و آفتاب با گیسوبان طلایی رنگش
که از رویاهای جگن‌های باران خیس بود
بر روی گیاهان می‌تابید
شهر به دور غم‌هایم پیچ خورد
و غم مرا تنگ‌تر از قبل فشرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
صدایم طنین دل‌نوازی‌ست
که کلمه به کلمه‌ی غم‌هایم در آن می‌نشیند
و قاصدی که غم‌هایم را به گوش همگان می‌رساند
و در سکوت حزن‌آلود و حکم‌فرمای دنیا
دردهایم بی‌داد می‌کند و دنیا دردهایم را فریاد می‌زند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
این دنیا همانند سیاه چاله‌ایست
که با زخم‌زبان‌هایش آتش به جانم می‌زند
و مرا به درون خود می‌کشد، مرا آشفته می‌کند، مرا تمام می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
دردهایم را در چاله گونه‌ام پنهان می‌کنم
تا بزرگ‌ترین رازهایم در چال گونه‌هایم پنهان شود، تا دردهایم به لبخند تلخی تبدیل شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
همانند آفتاب خواهی درخشید
به جویباری که در من جاری‌ست
به ابرها که در آسمان می‌رقصند
از شاخه‌های تنومند و رقصان درختان
گذر خواهی کرد.
دسته‌های کلاغان پر مشکی و زیبا
که در شبانه‌های غم پرواز می‌کنند
عطر تن‌شان را به من هدیه می‌دهند
به موهای سپیدم که در آینه نمایان شده است و اشعه‌های ریز و درشت خورشید که آن‌ها را همانند مرواریدی زیبا، درخشان می‌کند.
بنگر و ببین دنیا با این زن چها کرده است؟
با گیسوبان مشکی رنگم خاک باران خورده را با اعماق وجود جمع خواهم کرد و به مشامم خواهم فرستاد و با چشمان آغشته به اشکم تجربه‌های غلیظ دنیا را
با گل‌های رازقی که چیده‌ام، مرور خواهم کرد.
آستانه، سرشار از غم بزرگ و کوچک می‌شود.
من در مقابل کیهان می‌ایستم و با لبخندی بی‌جان، دردهایم را فریاد می‌زنم، اما این زن کوه استوار است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
پاییز فرا رسیده است.
من راز صدف‌ها را می‌دانم.
آن‌ها در دل دریا که گورمانندی بیش نیست خفته‌اند.
شن‌ و ماسه‌های کنار دریا، آرامش دل پر از غم آن‌هاست و باران آواز غم‌انگیز؛ اما دل‌نشینی سر داد و صدایش در آسمان پیچید.
باد دست نوازش را بر روی برگ‌های زرد و خشک می‌کشد و بوی عود و گل‌های یاس و یاسمن در کوچه‌ها می‌پیچد
به آغاز فصل سرد، به قطرات ریز و درشت باران همچو مروارید
و ویرانه‌ی ایوان قدیمی و خانه‌های کاه‌گلی ایمان خواهم آورد.
و بر روی پو*ست لطیف دانه‌های ریز و درشت باران دستانم را خواهم کشید و آن‌ها را با حسی لطافت‌گونه نوازش خواهم کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
تگرگ و باران، پشت پنجره اتاقم می‌لرزند
و زمین گویی از غم بسیار، از چرخش باز مانده است و دستان زمخت و لرزان نامحسوسش را پشت پنجره‌ی اتاقم گذاشته است و می‌گرید و غم، دستان زمختش را میان دستانم می‌گذارد
و لبانش را چون حس گرم‌مانندی باز می‌کند و از دردهایش می‌گوید و رازهای نهفته در قلبش را بازگو می‌کند و خنده‌ای تلخ ل*ب‌های سرخ‌ مانندش را قاب می‌گیرد و ناامیدی کل تن‌ خسته‌اش را فرا می‌گیرد.
گویی من، به نوازش دستان او نیازمندم
و ای کاش باد، دردهای ما را با خود ببرد
و ای کاش باران دستی در شعرهایم ببرد
و دردهایم را از قلب من بشوید و پاک کند
ای کاش باد دست نوازش گونه‌اش را بر روی موهای مشکی رنگ ژولیده‌ام بکشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
از پوچی‌های دنیا بی‌زارم، از دردها و خنجرهای پی‌در‌پی‌اش لبریزم
نه به فکر آن‌ام که کسی مرهم دردهایم شود، نه به فکر آن‌ام که کسی نمک بر روی زخم‌‌هایم بپاشد.
همه‌ی تیکه‌تیکه شدن قلب من و روح خاکی‌ام در دستان این شعر، همچو آتش خواهد سوخت.
گل‌های تازه جوانه زده، با هزاران امید و آرزو می‌خوانند.
بوته‌ی نسترن و نیلوفر، رقصان‌رقصان با غم می‌رقصند و با هر نسیم خنکی که در باغ می‌وزد، لبانشان می‌خندد، من امید نو و تازه را، در خواب‌های رویایی‌ام دیدم
و در دستان زمخت دنیا و سرشار از غم‌اش، سخت کاویدم پُر شدم از زیبایی‌های اندر پوچ دنیا؛ اما در مُشت دنیا رنجیدم، پُر شدم سرشار از آوازهای سیاه و سفید، زیر لگد دنیا آویختم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ARNICA
بالا