• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«دیر آمدی»

دیر آمدی، زمانی که دل از دنیا بریده بود
که حتی گریه‌های من، به خاک افتاده دیده بود

تو آن آواز بی‌لبخند، تو آن بیداد بی‌آغوش
من اما خسته از رویا، به شب‌ها خو گرفته بود

تو گفتی: «برمی‌گردم»، لیک صدایت هم نماند آخر
نه آن چشمت، نه آن لبخند، به جانم دل نبسته بود

و این‌گونه، تو آمدی... زمانی که نه من بودم
نه آن شاعر، نه آن عاشق، که با شعرت پریده بود... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«کوچه‌ی بی‌گذر»

همیشه در دلم کوچه‌ای خاموش بر پاست
که در آن باد می‌نالد، ولی کوبنده‌تر راست

نه ره، نه رد پای تو، نه بوی جامه‌ای مانده
فقط خاک است و سوزی که نمی‌پوشد، نمی‌خوابد، نمی‌کاست

تو دیگر در نمی‌زنی، صدا خاموش‌تر گردیده
منم، تنها و دیروقتی، که حتی سایه هم خواست

نپرس از حال من دیگر، نپرس از شعرهای خسته
که این کوچه، از آن روزی که رفتی، بی‌خبر خاست... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«سوختن در سکوت»

تو خاموشی و من، اما هنوزم در تب گفتن
دل از خاکستر افتاده، ولی بی‌تاب سوختن

به چشمم خواب راحت نیست، به ل*ب‌هایم دعا خشک است
که در آغوشم آتش بود، ولی با درد آموختن

نه فریادی، نه اشکی مانده تا یاد تو را بشکنم
فقط در من سکوتی هست، شبیه گریه‌ی رفتن

تو بازآمدی و رفتی، ولی در من کسی ماندست
که عمری می‌رود در باد، برایت باز چون لختن... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«شب بی‌چراغ»

شب از چشمم نیفتاده، ولی دیگر چراغی نیست
تو برگشتی، ولی در من، به استقبالت آغی نیست

نه شوری مانده در دل‌ها، نه شوقی روی این پنجره
فقط تصویرهایی سرد و چشمی بی‌فراغی نیست

تو آن سو خنده‌ات پیدا، ولی در من فقط خاموش
که در این خانه‌ی بی‌روح، به جز زخم اشتباهی نیست

برو... از من نپرس اصلاً کجای قصه گم کردی
که در این نیمه‌جان من، دلی جز استخوانی نیست
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«باز هم نیامدی»

صدایی نیست، باز آمد، نسیمی در گذرها مرد
دوباره پای پایی خشک، میان خاطره‌ها خورد

تو باز هم نیامدی، شبیه هر غروب دور
که در من بود، اما باز از این تقویم دل برد

دلم پوسید و نامت را هنوز از برگ‌ها خواندم
تو از این کوچه پرپر رفتی و خاکسترش پژمرد

نپرس از حال من... وقتی تویی بیرون ز یاد من
خودم را در تو می‌جویم، ولی تو باز نیامد مُرد
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«آینه گفت: نیستی»

نشستم رو‌به‌روی آینه، پُر از شک بود، پُر تشویش
نگاهم کرد و آرامی، زبانش زخم شد در خویش

نگفتم هیچ، فهمیدم... که دیگر نیستی در من
تو رفتی بی‌خبر، اما زمان ماند و شکسته‌ پیش

من و تصویر مبهم، درون قاب بی‌رویا
نه تو بازآمدی، نه من شدم آن مرد دیرویش

فقط این آینه مانده، که گاهی حرف می‌ریزد
به جای گریه‌ی من، با سکوتی سرد و بی‌تندی
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«سال‌های خاموشی»

چقدر از تو نوشتم تا صدایم خواب می‌ماند
چقدر از رفتنت گفتم، ولی مهتاب می‌ماند

چقدر از خود گذشتم تا تو روزی برنگردی
ولی این دل، درون کوچه‌ی مرداب می‌ماند

تو را در شعر دفن کردم، ولی هر شب به یاد من
همان آواز می‌پیچد، که آن شب کاب می‌ماند

بیا... حتی اگر دیری‌ست، ولی انگار باور کن
به جا مانده‌ست چیزی که هنوزش تاب می‌ماند
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«بی‌جهت برگشتی»

چه بی‌وقت آمدی ای عشق، که دیگر نیستم حتی
نه در چشمی، نه در فکری، نه در خوابی، نه در صغری

تو را بخشیدم و رفتم، ولی از دور برگشتی
که شاید زخم یک لبخند، درمانی شود بر ما

چه آسان آمدی، اما چه سخت افتاده در من درد
که حتی در صدایم نیست، برایت نام یا معنا

برو، بیهوده‌تر از تو، کسی در من نخواهد ماند
تو برگشتی، ولی دیگر چه فرقی هست با فردا... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«دیگر چه مانده است؟»

دیگر چه مانده است، جز این خاکستر خاموش؟
جز سایه‌ای در آینه، بی‌پیکر و فراموش؟

دلی باقی نمانده، که در آن شوقی بجوشد
نه شعر، نه نگاهی، نه دل‌بستگی در گوش

تو از آن‌سو گذشتی و جهان از هم پرید آخر
و من، افتاده در خود، شکسته در شک و کوش

تو آمدی ولی چیزی از آن من نمانده
فقط سطری غریبم، میان دفتر مدهوش... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«پس از مرگ من بیا»

پس از مرگم بیا شاید دلم آماده‌تر باشد
شاید میان تابوتم، صدایم ساده‌تر باشد

شاید به جای بغض و خون، نگاهت باز نرم گردد
و این دل‌خسته‌ی بی‌کس، کمی آزاده‌تر باشد

بیا، اما نه این‌دم که هنوزم چشم می‌بارد
که این آمدن از رفتن، اگرچه بادتر باشد

منم خاکی که بی‌باران، فراموشت نکرده‌ست
ولی شاید فقط آن‌سو، دلم آسوده‌تر باشد... .
 

Who has read this thread (Total: 6) View details

Top Bottom