What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

امیراحمد

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Nov 28, 2023
Messages
138
Reaction score
1,046
Time online
2d 21h 44m
Points
188
Age
23
سکه
894
  • #41
زمانی که سکوت و بی‌توجهی او را دید ضربه محکم‌تری به گونه‌اش زد و با لحن تمسخر‌آمیز و تندش خطاب به او گفت :
- پرسیدم چیزی گفتی؟
گِرانِر در حالی که سعی داشت خشمش را کنترل کند با صدای لرزانی بلند پاسخ داد:
- خیر... قربان!
با تمام شدن حرفش سرجوخه نگاهش را از او گرفت و خطاب به هر دویِ ما گفت:
- به جای هشتاد‌تا، صد‌تا شنا می‌ری*د!
چیزی نمانده بود چشمانم از حدقه دربیاید، به یاد ندارم سروان با وجود جدیت و عصبانیتی که موقع تنبیه سرباز‌ها نشان می‌داد این‌گونه با من یا هر شخص دیگری برخورد کرده باشد. انگار دستیار کاپیتان از خود او دیوانه‌تر، عقده‌ای‌تر و بی‌رحم‌تر است.
ناگهان برخورد نگاهش مرا وادار کرد تا چشمانم را از او بدزدم و خودم را به بی‌توجهی بزنم.
مدتی سکوت کرد، سپس با قدم‌های تندی به من نزدیک شد و با ضربه محکمی به نیمه‌یِ چپِ سینه‌ام فریاد‌زنان گفت:
- می‌دونی که اگه تو، این گوساله یا هر شخص دیگه‌ای تویِ آزمون موفق نشید چی میشه؟!
با تحمل درد و سوزش شدیدِ شکم، دست‌ها و سینه‌ام پاسخ دادم:
- خیر... قربان!
از گلویش صدای تهدید‌آمیزی بیرون داد و گفت:
- فک نکنم دلت بخواد بعد از آزمونت تویِ هم‌چین موقعیتی قرار بگیری! درست میگم؟!
ترس شدیدی از لای حرف‌هایش به دلم چنگ می‌زد و اضطرابم را بیشتر می‌کرد، بلند پاسخ دادم:
- بله قربان! درست میگید!
سرجوخه ضربه محکم دیگری به شکمم زد و تشر‌زنان گفت:
- پس وقتی آزمونتون رو شروع کردین حواستون باشه گندی توش نزنین وگرنه تا آزمونِ بعدی با من طرفین! الانم به جای صد‌تا شنا، دویست‌تا شنا می‌ری*د! وقتی هم تنبیه‌تون تموم شد مثل آدم وسایِلِ این‌جا رو بدون جر و بحث‌های بی‌ربط مرتب می‌کنین.
چندین‌بار هم من و هم گرانِر را زیر لگد گرفت، سپس خطاب به هردویمان بلند فریاد زد:
- منظورم‌رو گرفتین یا به روش دیگه‌ای حرفم رو باید تکرار کنم گوساله‌ها؟!
در حالی که سعی داشتیم ناراحتی و خشممان را از او پنهان کنیم بریده‌بریده با صدای بلندی پاسخ دادیم:
- بله... قربان!
 

Who has read this thread (Total: 3) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom