به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,875
مدال‌ها
4
سکه
24,421
سلام و درود خدمت بوکینویی های عزیز.

✨️نويسندگان گرامی ابتدا قوانین تالار رو با دقت بخونید، سپس یک دیالوگ محبوب از رمان تون همراه با لینک اثر رو برامون به اشتراک بذارین ✨️

قوانین تالار دیالوگ برتر
👇👇

 

RaHa_WH

منتقد انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
33
سکه
267
سلام و درود خدمت بوکینویی های عزیز.

✨️نويسندگان گرامی ابتدا قوانین تالار رو با دقت بخونید، سپس یک دیالوگ محبوب از رمان تون همراه با لینک اثر رو برامون به اشتراک بذارین ✨️

قوانین تالار دیالوگ برتر
👇👇

- توی این بازی، همه مقابل هم قرار می‌گیرن؛ رفیق درمقابل رفیق، فرزند در مقابل والدین و... فرشته در مقابل خدا. حالا تک‌تک ما، همون فرشته‌ی رانده شده‌‌ی قما*رِ خدا هستیم که به این سیاه‌چاله‌ی خونین کشیده شده! من اومدم تا داس شیطان رو بشکنم، اما بابتش باید به رفیق شیطان تبدیل بشم!

_رمان فریب پاندورا_
 

حوراء

[سرپرست بخش صوتینو+مدیر آزمایشی تالار رمان+مترجم]
پرسنل مدیریت
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-30
نوشته‌ها
158
سکه
785

کمبود محبت، یه دختر رو نابود می‌کنه. باعث میشه، دست اولین مردی که یه حرف قشنگ بهش زد رو بگیره و تا ابد بهش حرف‌های قشنگ بزنه، تا بشه جبران همون یه حرف، که معلوم نیست با چه نیتی به زبون آورده. کمبود محبت، عزت نفس یه دختر رو جلوی مرد مورد علاقه‌اش به هیچ تبدیل می‌کنه. خیلی از دخترهایی که کمبود محبت دارن، بلد نیستن چطوری و به چه اندازه محبت کنن و نتیجه‌اش چی میشه؟ لقب دختر «آویزون» که به پیشونی‌شون می‌چسبه. این‌طور دخترها عاشق نمی‌شن؛ ولی کور چرا! کور میشن و از کسی حمایت می‌کنن، که در نهایت خودش رو گم می‌کنه و گند می‌زنه به شخصیت خودش و اون دختر؛ البته استثناها یه چیز دیگه میگن. ما با استثناها کاری نداریم، چون شانس استثاناها رو نداریم.

پست ۲۱ رمان تاراندن.
 

حوراء

[سرپرست بخش صوتینو+مدیر آزمایشی تالار رمان+مترجم]
پرسنل مدیریت
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-30
نوشته‌ها
158
سکه
785

خواستن‌ها و نشدن‌ها، یه ترکیب تراژدی. زندگی ما رو همین ترکیب‌های تراژدی ساختن. واسه همین راهی برای رهایی پیدا نمی‌شه. قربون خدا برم. یه زندان پر از لجن برامون ساخته، این آدم‌های احمق هم اسمش رو گذاشتن آزادی و سر خودشون رو با کلمه‌ی «آزادی» شیره می‌مالن؛ وگرنه همه‌ی ما همون ترد شدگانی هستیم که برای مجازات شدن، توی این نقطه ایستادیم. اگه زندگی یه کتاب بود، اسمش رو می‌ذاشتم «تاراندن»، همه‌ی ما ترد شدیم و یاد گرفتیم ترد کنیم؛ اگه عرضه‌ی نگه‌داشتن داشتیم که از بهشت ترد نمی‌شدیم. آدم‌ها قرن‌ها پیش، لیاقت‌شون رو به خودشون و خدا ثابت کردن.

پست نوزده رمان تاراندن.
 
آخرین ویرایش:

Teimouri.Z

نویسنده
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-24
نوشته‌ها
10
سکه
50
من مادر بودم. استعفا دهنده‌ی راه همسری و ادامه دهنده‌ی راه مادری. مجبور بودم تحمل کنم، آستانه‌ی صبرم رو بالا ببرم و وقتی فقط یک درصد از باتریم پر بود سریع و سیر شارژ بشم. باید وقت بیماری استراحت نکنم، مداوا نشم، کمبود خواب داشته باشم، چند برابر توانم بجنگم، تسلیم نشم، کار کنم، خونه‌دار باشم، ورد جادویی بخونم تا هم غذا بپزم، هم تمیزی کنم، هم مهمون‌داری، هم لبخند رو لبام باشه و هم خم به ابروم نیاد. کاش مادری تعطیلی داشت!

پارت هفتم رمان به صرف سیگار مالبرو | «زهرا تیموری»
 

z_Alizadeh

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
19
سکه
95
قدرت از درد سررشته می‌گیره...
افراد درد کشیده زخم خورده‌ان، بدی دیده‌ان و همین محکم‌شون می‌کنه، همین باعث قدرت و درجه‌ی زیاد خشم‌شون میشه و همین نفرت رو در وجودشون شعله‌ور می‌کنه.
درد آدم رو قوی‌تر می‌کنه، اشک شجاع‌تر و قلب شکسته عاقل‌تر.

در حال تایپ - رمان دریچهٔ صلح | اثر زهرا علیزاده کاربر انجمن بوکینو
 
بالا