What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

سادات.82

[نویسنده افتخاری]
LV
0
 
Joined
Aug 30, 2024
Messages
128
Reaction score
987
Time online
1d 1h 43m
Points
143
Age
21
سکه
740
  • #11
به گفته‌ی پارسیان باستان در بند‌بند وجودت جادو نهفته است؛ در تاروپود سلول‌هایت جادوست که به پرواز در می‌آید. اما چرا هرگز آن را باور نکرده‌ای؟ چرا باور نمی‌کنی که جادو وجود دارد؟ که او روح دارد؟ با چشم خویش دیدم که بر روی یک ظرف باستانی نوشته بود: (به سرزمین جادو خوش آمدید. مردم پارسه با جادو متولد می‌شوند؛ همه‌چیز اینجا مطلق زیباست، پاکی همه‌جا را فراگرفته است و زندگی بی‌نهایت جریان دارد. به امید روزی که پارسه جاودان ماند.) آه که اگر واقعی باشد... .

جادوی کهن
 

نیهان

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 6, 2024
Messages
213
Reaction score
915
Time online
1d 16h 24m
Points
73
Age
19
Location
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #12
- درد داره.
- چی؟
- وقتی ساعت‌ها می‌شینی و به احساس‌هایی که هیچ‌وقت قرار نیست ابراز کنی فکر می‌کنی... درد داره!
- داراب وقتی تو درد می‌کشی خیلی می‌ترسم؛ یه چیزی بگو ترسم از آینده بریزه.
- می‌میرم برات!
- این‌طوری که بیشتر می‌ترسم... تو همیشه باید باشی، حتی اگه من نباشم.

پارت آینده
رمان دلدارکُش
 

سون آی

🖤⃟ ɪᴍ sᴛɪʟʟ ɪɴᴛᴏ ʏᴏᴜ
LV
0
 
Joined
Aug 1, 2023
Messages
1,908
Reaction score
5,508
Time online
10d 1h 54m
Points
373
سکه
9,077
  • #13
- به چی فکر می‌کنی؟!
جوابش شد همان «هیچی» همیشگی، ولی این‌بار غم‌بارتر از دیروز و خسته‌‌تر از امروز.
به نیم‌رخش نگاه کوتاهی می‌اندازد و حینی که به تیرگی و سکوت شب دل می‌داد، زمزمه‌‌ی آرامش در هیاهو و گرفتگی آسمان و تراود بارانش خوش می‌نشیند، شاید هم به دلِ هرسام این‌‌چنین می‌شد، وگرنه که آسمان دلش بارانی‌تر از آسمانِ حالایش نبود.
- نمی‌شه گذشته رو نابود کرد، نمی‌شه تغییرش داد، حتی نمیشه بهش برگشت و پله‌پله از نوع ساختش ولی میشه... .
کف دستش را با آرامش به چانه‌ی استخوانی‌ هرسام می‌چسباند و حینی که با انگشت شصت تهِ ریشش را نوازش می‌داد، ادامه می‌دهد.
- میشه نادیده‌اش گرفت و کنار کسایی که دوسِت دارن این جاده‌ی یک‌ طرفه رو از نوع شروعش کرد!
شاید نداند دخترک اما تمام کلماتش و آن ظرافت نوازشش، همه‌ و همه عسل می‌شوند و دلِ مردانه‌ی هرسام از طعم ملس و شیرینش در سینه می‌تپد. تند‌تند، بی‌وقفه و ناآرام!
دمی نگذشت که نگاه شکسته‌اش در پی نگاه فرشته می‌دمد و چشم‌هایش با حالتی خاص تک‌تک اجزای صورت دردانه‌اش را می‌کاود. باز هم این فرشته است که دل می‌لرزاند.
- کنارِ من!
دستِ هرسام که گرفته می‌شود و با آرامش ذاتی‌اش روی شکمش قرار می‌گیرد، با لبخند نگاه گیج و حیرانش را از نظر می‌گذراند و در همان لحظه‌‌های غم و اندوه، شاید امید از این فاصله‌ زیر بارش پر باران آسمان از نوع شکوفا شود.
- کنار ما!
«پارت آینده رمان در بند ابلیس»
 
Last edited:

نیهان

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 6, 2024
Messages
213
Reaction score
915
Time online
1d 16h 24m
Points
73
Age
19
Location
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #14
- خب پس همه‌ی ما الان به یه توافقی رسیدیم؛ قبول داری پرواجان؟
- اگه اون توافق خفه شدن تو باشه بدجور باهاش موافقم!
- هوم... توافقی که میگه اگه من نمی‌تونم تو رو بُکُشم، کاری می‌کنم که روزی صد بار آرزوی مرگ کنی... .

پارت آینده
رمان دلدارکُش
 

نیهان

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 6, 2024
Messages
213
Reaction score
915
Time online
1d 16h 24m
Points
73
Age
19
Location
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #15
- نگاه به هارت و پورتم نکن... یه وقتایی بهت حسادت می‌کنم! این همه قدرت رو از کجا پیدا کردی؟
- ما زنیم عزیزم! گمونم قدرت خودش ما رو پیدا می‌کنه.

پارت آینده
رمان دلدارکُش
 
Last edited:

سارابـهار❁

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Feb 16, 2025
Messages
113
Reaction score
365
Time online
15h 33m
Points
98
Age
24
سکه
555
  • #16
الهاندرو باید دهانش را می‌بست وگرنه خودم مجبورش می‌کردم.
خطاب به الهاندرو می‌گویم:
- نمی‌تونیم با انسان‌ها بجنگیم، اصلاً شرافت‌مندانه نیست با حریفی که ضعیف‌تر از ماست بجنگیم.
الهاندرو که گویا آرام‌تر شده بود گفت:
- من، تو، قبیله‌هامون، همه ما قرن‌ها با گونه‌های مختلف جنگیدیم و خوب می‌دونیم که گاهی لازمه جواب جرقه رو با آتیش بدیم حتی اگه به قول تو شرافت‌مندانه نباشه.


#ال_تایلر
 

سارابـهار❁

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Feb 16, 2025
Messages
113
Reaction score
365
Time online
15h 33m
Points
98
Age
24
سکه
555
  • #17
خودم را به جلو کشیدم و نزدیک صورتش گفتم:
- شجاعت یعنی بترسی؛ اما بایستی. این رو هیچ‌وقت فراموش نکن کول هریسون!
با اتمام حرفم، چشمان سبزش مهربان شدند و با حسرت ل*ب زد:
- تو لایق بیشتر از این‌هایی آندریا.
پوزخندم تبدیل به نیش‌خند شد. چه می‌گفت؟! یعنی گمان می‌کرد من، اِل آندریا تایلر، عجیب‌ الخلقه‌ترین و بی‌رحم‌ترین مخلوق جهان، که همیشه درحال پلیدی پراکنی و به نابودی کشیدن همگان بوده‌ام، لایق مرگی بهتر از خاکستر شدن هستم؟

#اِل_تایلر
 

نیهان

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 6, 2024
Messages
213
Reaction score
915
Time online
1d 16h 24m
Points
73
Age
19
Location
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #18
- تو آدم بدی نیستی مموش خانم! تو یه آدم خوبی که اتفاقای بدی براش افتاده و یه وقتایی اتفاق بد لازمه‌ی زندگیه.
- پس آرزو می‌کنم کل اتفاقات بد دنیا هوار بشن روی سرت! خوبه؟ تازه اینجوری به چشم خودتم آدم حسابی‌ میشی.
- هوم، آدم حسابیا آخر قصه مشخص میشن؛ اول قصه که همه خوش آب و رنگن...

پارت آینده از رمان جدید👀
 

(SINA)

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Mar 28, 2025
Messages
77
Reaction score
191
Time online
1d 8h 57m
Points
83
Age
20
Location
یه جای دور..
سکه
379
  • #19
- می‌خوای از این‌جا فرار کنی؟
+ آره، می‌خوام برم و ازت می‌خوام باهام بیای؛ چون... خب دلم می‌خواد بتونم کمکت کنم و...
- این کارو نکن!
+ یعنی چی؟ چیکار؟
- چون خطرناکه، کاری که می‌خوای اقدام کنی خطرناکه.
+ چیش خطرناکه! خب در مقابل این حبسی که بهش محکومم ریسکش‌و می‌کنم.
- امید، من اونقدر این‌جا بودم که بفهمم تو زندون امید خطرناک‌ترین چیزه.
+ این واسه فیلم شاوشنگ نیست؟
- نه، این‌و از توی زندون بودن یاد گرفتم، وقتت رو سر این چیزا تلف نکن.

 

امیراحمد

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Nov 28, 2023
Messages
158
Reaction score
1,177
Time online
3d 3h 15m
Points
188
Age
23
سکه
994
  • #20
# رمان آواره از گرسنگان

کاپیتان دستی به دهانش کشید و با تایید حرف اشتاینِر ادامه داد:
- درسته، روز آزمون. روزی که اگه خوش شانس باشید و خب اون تن لشتون رو تکون بدین اون‌وقت شاید از دست من بتونین قصر در برین و با رفتن از این پادگان من رو از شر حماقت‌هاتون راحت کنین!
با علامت سر به مسیری که برای آزمون ایجاد شده بود اشاره کرد و خطاب به ما گفت:
- همون‌طور که همه می‌دونین خط پایان بعد از اون تپه‌ها خواهد بود، رسیدن دور‌تر از موعد مقرر یا توقف و کم آوردن وسط راه به منزله‌یِ شکست تلقی میشه. بنابراین وقتی داشتین وسط راه نفس‌نفس می‌زدید و ریه‌هاتون در حال سوختن بود فکر استراحت رو از سرتون بیرون کنین!
حرفش اضطرابم را بیشتر می‌کند، چطور انتظار دارد این راه طولانی را بی‌وقفه و بدون استراحت طی کنیم؟! کاپیتان جدی و مصمم با لحن خشنش ادامه داد:
- تویِ این روزِ مهم مشخص میشه که شما بی‌جربزه‌ها چقدر برای ماموریت فوق‌سری و حیاتی‌تون آمادگی دارین! کسایی که این آزمون رو با موفقیت بگذرونن سرنوشت به مراتب بهتری در انتظارشون خواهد بود نسبت به کسایی که با شکستشون توی این آزمونِ مهم من رو از خودشون نا‌امید کنن!
کلمات پایانی تاکید و هشدار بالایی داشت.
کاپیتان به یکی از برگه‌ها نگاهی انداخت و با تندی گفت:
- حواستون باشه گند نزنین وگرنه روز‌های بدی رو با من و دستیارم تجربه می‌کنین! متوجه حرف‌هام شدین؟
همگی با صدای بلندی پاسخ می‌دهیم:
- بله کاپیتان!
 

Who has read this thread (Total: 7) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom