• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
دیگری چگونه است؟
حالت را می‌فهمد؟
حال بدت را از صدات احساس می‌کند؟
وقتی حالت خوب نیست همانند منی دیوانه دست و پای خود را گم می‌کند؟
اصلا حال تو برایش مهم است؟
کاش می‌توانستم تو را به او بسپارم!
کاش می‌شد بگویم دوستت دارم‌هایی که الان برای اوست زمانی برای من بودند.
 
Last edited:

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
آن روز از کنارت رد شدم،
همان بوی همیشگی را می‌دادی.
من می‌دانستم
رنگ مورد علاقه‌ی تو را
غذایی که دوست داری را
ساعت خواب و بیداری‌ات را
همه ‌چیز راجب تو را خوب می‌دانستم،
ولی برایم غریبه بودی،
سرد بودی،
از کنارم رد شدی و مرا ندیدی!
رفتی و آن‌جا فهمیدم که چقدر غریبه‌ایم با هم!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
می‌دانی!
می‌خواهم فراموشت کنم، ولی قلب ترک خورده‌ام که نمی‌فهمد.
نمی‌داند چگونه ناز دیگری را خریداری در حالی که من در این کلبه‌ی کوچک غم تنها نشسته و زانو غم در آغوش کشیده‌ام!
نمی‌داند که موهای کوتاه شده‌ام برای چیست!
او نمی‌داند دست‌های دیگری را گرفتی و در کوچه و خیابان‌های پرسه می‌زنید، در حالی که دست‌های من یخ زده از سرمای وجود تو، یخ زده از نبود تو!
البته راستش را بخواهم بگویم این است که خود نمی‌خواهم بداند، نمی‌خواهم بفهمد که تویی را ستایش می‌کردم که آخر برای یکی دیگر مستجاب شوی!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
تکلیف «ما» از همان اول هم مشخص بود،
من می‌دانستم که آخرش «ما» می‌شود تنها من!
من می‌دانستم تو به «ما» خیانت خواهی کرد!
می‌دانستم ولی خب چه کنم؟
چه کنم که دوستت داشتم؟
من و تو!
من و تو از همان اول دو خط موازی بودیم!
فقط… فقط من نمی‌خواستم باور کنم.
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
چند روزی می‌شود زندگی‌ام تکراری شده،
نمی‌دانم چرا!
دیگر شاد نیستم همان ابوالبشر مشوش‌ام.
دیگر نمی‌خندم،
از دمع چشم‌هایم سوی ندارد،
زندگی هم دیگر نوری ندارد،
از کابوس‌های شبانه‌ام که دست‌ مرا رها کردی هراس دارم و خوابم نمی‌برد،
چشم‌های گود افتاده، سیاهی به خود گرفته‌اند.
می‌دانم برایت مهم نیست،
می‌دانم دوباره به دیدن من نمی‌آیی،
حتی این را هم می‌دانم که دیگر مرا دوست نداری؛
ولی کافی‌ست صدایم کنی،
کافی‌ست دوباره لبخند بزنی،
به سوی تو خواهم آمد.

ابوالبشر: انسان
مشوش: ناراحت
دمع: گریه
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
خود را به تمنای دست‌هایش بردم،
نگرفت!
کالبدم به آغوشی گرم نیاز داشت،
به حرف‌های او،
راستش را بخواهم بگویم
آغوش، سخن، شنیدن، گفتنم،
همه‌‌اش بهانه‌اش.
من او را می‌خواهم،
روز‌های زیادی می‌شود من بی‌کالبد مانده‌ام!

 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
دریا بی‌ماهی پوچ است!
آسمان روز بی‌‌هور
اسمان شب بی‌ماه هیچ است!
من بی‌تو و تو بی من
همانند داستان لیلی و مجنونی هستیم
فکرش را بکن مجنون بی‌لیلی
مگر می‌شود؟
می‌دانی که نمی‌شود… ولی می‌دانی، از تو نیز نمی‌خواهم برگردی،
هر چند تو خود نیز کنار دیگری خوشحالی!
 

Who has read this thread (Total: 5) View details

Top Bottom