به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

در حال تایپ دلنوشته | منِ بعد از تو زهرا تیموری | کاربر انجمن بوکینو

Teimouri.Z

نویسنده
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-24
نوشته‌ها
22
سکه
110
نام دلنوشته: منِ بعد از تو
نویسنده: زهرا تیموری | کاربر انجمن بوکینو

✍️دل گفت و قلم نوشت، به گلایه از منِ بعد از تو نوشت.

پارت: اول
دور اما نزدیک من...
نامهربان!
بی‌رحم من!
کاش من چیزی درون تو بودم!
مثلا قلبت، تا روزی ده هزار بار درون سینه‌ی سنگی‌ات می‌تپیدم.
ریه‌هایت می‌شدم تا در هر دم‌ و‌ باز هوایت را مملو از عطرم می‌کردم.
پلک‌هایت می‌شدم تا در آن گوشه‌ی دنج، دنیا را به تماشا می‌نشستم.
کاش هر چیزی می‌شدم؛ ولی دور از تو نمی‌بودم!
دیوانگی محض است اگر اعتراف کنم دوست داشتم گل توی گلدان خانه‌ات، آهنگ مورد علاقه‌ات، یا شاید هم به تلفن درون دستانت راضی می‌شدم.
اصلاً همه‌ی این‌ها به کنار کاش سفیدی لای موهای شقیقه‌ات، اخم روی پیشانی‌ات، چروک زیر چشم‌هایت، مُهر خاموش روی ل*ب‌هایت، دل سنگی‌ات، یا آن غرور لعنتی‌ که مرا از آسمانش زیادی می‌دید، می‌شدم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
4,386
مدال‌ها
4
سکه
27,011
1733465430433.png

نویسنده‌ی عزیز، از این‌که انجمن بوکینو را برای انتشار آثارتان برگزیدید، خرسند و سپاسگزاریم.

لطفا قبل از تایپ دلنوشته‌ی خود، قوانین مربوط به تایپ دلنوشته را مطالعه کنید.

᯽ [ قوانین تایپ دلنوشته | تالار ادبیات توصیفی ] ᯽

همچنین شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.

᯽ [ 🔸درخواست نظارت (ویژه تالار ادبیات و شعر) ] ᯽

پس از تایپ حداقل ۱۵ پست، می‌توانید درخواست نقد
و تگ دهید.

᯽ [ درخواست - درخواست نقد ادبی شورا | ویژه تالار ادبیات ] ᯽

᯽ [ درخواست - درخواست تگ آثار | تالار نقد ] ᯽

شما می‌توانید پس از تایپ ١٠ پست برای اثر خود درخواست طراحی جلد دهید‌.

᯽ [ درخواست - جلد آثار | تالار طراحی ] ᯽

بعد از ۲۰ پست می‌توانید پایان دلنوشته‌تان را اعلام کنید.

᯽ [ اطلاعیه‌ - اعلام پایان آثار ادبی | تالار ادبیات توصیفی ] ᯽

در صورت تصمیم به عدم ادامه‌ی تایپ دلنوشته، شما می‌توانید درخواست انتقال به متروکه دهید و همچنین در صورت تصمیم به ادامه‌ی تایپ دلنوشته و انتشار اثرتان می‌توانید درخواست بازگردانی اثر از متروکه را دهید.

᯽ [ درخواست - انتقال و بازگردانی از متروکه | تالار ادبیات توصیفی ] ᯽

𖡼 با سپاس از توجه شما 𖡼

[کادر مدیریت تالار ادبیات]​
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Elaheh_A

Teimouri.Z

نویسنده
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-24
نوشته‌ها
22
سکه
110
کوچ کرده از من و خیال من!
بیا و ببین چه بساطی برایم اَلَم کرده‌ای .
هزار بار دیگر بگویم پشت سر مسافر گریه شگون ندارد!
باز نمی فهمد، حالی‌اش نیست، زبان نفهم است، عقل ندارد؛ دل بی قرارم را می‌گویم.
مدام نق می‌زند، بهانه می‌گیرد، لج کرده، سر دعوا با عقل ناقصم پیش گرفته.
آن بیچاره می‌خواهد شیر‌فهم‌اش کند، درون کله‌ی پوکش فرو کند که تو رفته‌ای، برنمی‌گردی، سنگ شده‌ای، دوستش نداری اما کو گوش شنوا؟!
جدیداً زور دار هم شده، کسی حریف بلبل زبانی‌اش نمی‌شود.
صبح‌ها دست و رو نشسته منتظر بخیرترین صبح‌هایی است که روزگاری تو برایش رقم می‌زدی.
ظهرها به رسم عادت دیرینه‌ی محبوبش، به خود ژست چرت زدن می‌گیرد.
من که می‌دانم خوابیدن بهانه است، می‌خواهد میان خواب و رویا خودش را قالب آغوشت کند!
دلم برایش می‌سوزد طفلی نمی‌داند کوچک‌ترین دغدغه‌ات هم نمی‌باشد!
می‌خواهم برایش مادری کنم، بیش از این چشم دیدن آب شدنش را ندارم! دستش را می‌گیرم. خیابان‌ها را می گردیم. چشم می‌دوزد به ویترین تمام گلفروشی‌های شهر؛ چون می‌داند دلربایش عاشق آن‌هاست.
باران را که دیگر نگویم چون تو دوستش می‌داری تا بند آمدن آخرین قطره به خانه باز‌ نمی‌گردد...
زیر چشم‌هایش گود رفته، خواب حرامش شده، می‌دانم آخر پوست استخوان می‌شود!
می‌پرسم جانِ دلم چه می‌خوری برایت درست کنم؟!
باز به تو اشاره می‌کند! غذای مورد علاقه‌ات را می‌خواهد!
 

Teimouri.Z

نویسنده
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-24
نوشته‌ها
22
سکه
110
جانانم! دل آرامم! دست مریزاد. خیالت عجب مرامی دارد. خوش قول است و وفادار به عهد...
او هر شب کیلومترها راه را می‌کوبد تا غیبت نکند سر جلسه عشق بازی‌مان...
آهسته و نرم‌نرم زیر لحاف گرمم می‌خزد و
مرا در آغوش می‌گیرد، سرم را روی سینه می‌گذارد، می‌گوید مشغله‌ات زیاد بوده که او را فرستاده‌ای.
پیغام دوست داشتنت را می‌رساند.
می‌گوید دلتنگم شده‌ای، همانند من آرام نداری، دست و دلت به کار نمی‌رود، گوشه‌ای رهایم نکردی.
راست می‌گوید؟! باور کنم؟! لبم به لبخند مزین می‌شود. راست یا دروغش مهم نیست‌ نیاز دارم مدتی سرِ دل شیره بمالم؛ او نیز مدت‌هاست در این هوای سرد چشم به آمدنت دوخته‌. سرما می‌خورد، مریض و بیمار می‌شود، تب می‌کند و جز تو کسی را نمی‌خواهد تیمارش کند.
بگذریم. بگذار با خیالت خوش باشم! موهایم را پشت گوشم می‌زند، سر انگشتانش صورتم را پُرِ ناز و نوازش می‌کند. بوسه‌های داغش آتش بر بسترم می‌اندازد. گُر می‌گیرم.
چشم‌هایم را می‌بندم، تو را بی‌فاصله کنار خود حس می‌کنم. جادو می‌شوم، خوشبخت‌ترین آدم دنیا شده‌ام! همه چیز خوب است، بی‌نظیر است...شب رویایی است... تو در گوشه گوشه‌ی خیالم نقش بسته‌ای... فقط حیف! حیف! هیچ کس صدای مخملی‌ات را ندارد تا دوستت دارم گفتن‌هایش به تهِ تهِ جانم بنشیند.
 
بالا