به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
دست‌هایم
پرده از وجود گرم تو کنار می‌زنند
در برهنگی دیگری تو را می‌پوشانند که حفظت می‌کنند‌
تن‌های دیگری را در تنت می‌یابند
دست‌هایم،
تن دیگری برایت خلق می‌کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
دست‌هایت را به من بده برای دلواپسی
برای دلواپسی رویایی که دیده‌ام
بس که در خلوت خویش رویا دیده‌ام
دست‌هایت را به من بده برای رهایی‌ام
که در میان انگشتان دستم قرار دهم
با ترس و دلشورگی
آرام آرام در میان دستانم آب می‌شوند...
 

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
اگر گریه کنم صدایم را در پس امواج دریا خواهی شنید؟
اشک‌هایم را با دستانت می‌توانی لمس کنی؟
افسوس که نمی‌دانستم کلمات این قدر بی‌کفایت و نالایق هستند!
نزدیکت می‌شوم؛ می‌دانم که این‌جا می‌توانم هرچیزی را بیان کنم
می‌شنوم صدایت را،
اما توان بیان ندارم....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
از روزی که از میان رفتی،
از آخرین باری که دست بر اندام من کشیدی، این روح من است که تبدیل به بت شده است
نگران نباش که بت‌های این‌جا مقدس هستند.
دستانت را به گل‌های نیلگون وحشی آغشته کن ای محبوب من؛
اندام مرا لمس کن و بر من بوسه‌ای بزن.
من عاشقانه، بوسه‌هایت را می‌پرستم
مرا با بوسه‌ای بشکن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

in other hand

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
173
سکه
865
اگر این عشق لاجورد
دوباره ریشه‌هایش را در من بیفرازد
اگر تو بهاری در کنارم نباشی
حتی یک لحظه هم ادامه نخواهم داد
《 منی که تا دست‌هایم را به اندوه فروختم 》

پایان.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا