What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,874
Reaction score
12,321
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,380
  • #1


🌱 بسم الله الرحمن الرحیم🌱

داستان کوتاه: نیرنگ فردین و حاجی

نویسنده: @IVI

نفر اول مسابقه "تگ قلم🖋"
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,874
Reaction score
12,321
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,380
  • #2
موقعی که می‌خواست روحش را رنگین کند، آنها حسابی از او کار کشیده بودند!
@پرتوِماه خیابان تاریک و عاری از تیر چراغ برقِ @توکـیو را کمی روشن کرده بود.
سه‌قلو های سرخ‌پوش ( @مهوین؛ @مهوا؛ @مآوا؛ ) به همراه بقیه‌ی اعضای آکادمی، کنار یک‌دیگر و وسط خیابان، به سمت خانه‌ی متروکه‌ی حاشیه‌ی شهر قدم برمی‌داشتند.
وارد حیاط خانه که شدند، جان از دست و پایشان فراری شد و سرجایشان میخ‌کوب شدند.
سنگینی فضا را به واضح‌ترین شکلِ ممکن حس می‌کرد.
گویی تاریک‌ترین قسمت شهر، همان خانه بود.
پیچک‌های خشکیده که روی دیوارهای بودند و @گلایل های خشکیده در باغچه، حس دلهره را به همه القا می‌کرد.
@آوا ی جیرجیرک‌ها و خش‌خش برگ درختان خشک شده‌ی زیر پایشان به گوش می‌رسید.
@مهوین؛ به زبان آمد:
- کاش تنها نمیومدیم این‌جا، میگن یه @شبگرد تنها این‌جا @پناه گرفته و هر کی به خونش بیاد رو زنده نمیذاره!
@مهوا؛ ارام زمزمه کرد:
- اره، ولی ما @IVI رو داریم، با گریم HIV میفرستیمش جلو که طرف بگرخه!​
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,874
Reaction score
12,321
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,380
  • #3
@IVI با حرص گفت:
- هزار بار گفتم منو به اون بیماری زشت تر از @Narin ✿ تشبیه نکنین. بعدشم ما همه قراره بمیریم، من میدونم. نباید میومدیم.
@مآوا با صدایی لرزان تر از خواهرانش گفت:
- حالا که اومدیم، دیگه کاریش نمیشه کََ... .
- @نههههههههههه !
همه وحشت‌زده به سمتِ @Narin ✿ برگشتند که گفت:
- ببخشید نمیخواستم بترسونمتون اما @Blueberry هام رو توی خونه جا گذاشتم.
به سمت درِ خانه قدم برداشتند و خیلی ارام در را باز کردند.
به محض ورود، @آینهـ ای که با پارچه پوشانده بودند توجهشان را جلب کرد.
@Sara که تا الان سکوت کرده بود و مشغول @ترشک خوردن بود، گفت:
- هی بچه‌ها! اون ساعتِ روی دیوار با @Rezi ن (رزین) درست شده. چقدر قشنگ و بنفشه!
ویلان و @CEYLAN در خانه‌ی عجیب و غریب قدم بر‌می‌داشتند که @mahban گفت:
- هی بچه‌ها تو این قاب عکس زیبای خفته با جادوی سیاه به @دیو خفته تبدیل شده.​
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,874
Reaction score
12,321
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,380
  • #4
@IVI با دیدن @پادشاه اژدها که در @قفس بود به دوستانش گفت که به سمت @قفس بروند؛ غافل از اینکه @حاج صالح و @فردین رادفر ، دست به یکی کرده بودند تا آنها را در دام بیندازند و بی سر وصدا به کام مرگ بکشانند.
دخترها به @قفس که رسیدند، آتش از دهان اژدها خارج شد و همه‌ی آنها در لحظه اتش گرفتند و آتش‌سوزی بزرگی رخ داد.
@Gharibeh با فاصله از ساختمان به @شعله ی آتش خیره شده بود.
@حاج صالح زمزمه کرد:
- راحت شدیم!
@فردین رادفر با خیال راحت گفت:
- آره والا، من از ترسشون یه مدت @setareh ی @Soheil شده بودم!
@Gharibeh قهقهه زنان به سمت @حاج صالح و @فردین رادفر گفت:
- فکر نمی‌کردم واقعا بتونین اون فضول‌ها رو از بین ببرید!
نیشخندی زد و ادامه داد:
- حالا نوبت خودتونه!
و بی رحمانه آن دو خائن را به قتل رسانید!
حال، بی @پروآ ، تنها در آن منطقه، راضی از انتقامی که گرفته بود، قهقهه ‌می‌زد.


پایان​
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom