What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

Melina.N

[مدیر آزمایشی تالار شعر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Aug 19, 2023
Messages
91
Reaction score
353
Time online
1d 26m
Points
113
Location
جزیره داستان
سکه
454
  • #1
نام: برف‌های روزگار
نویسنده: ملینا نامور
ناظر: @SULLIVAN
ژانر: عاشقانه_اجتماعی_درام
خلاصه: زنی با انگیزه و پرشور تصمیم می‌گیرد عاشق شود، اما همسرش او را رها میکند و برای بار دوم ازدواج میکند. دخترک که اکنون تنها شده است؛ به فکر اذیت و ازار زن همسرش می‌افتد، اما در این بین از اتفاقات و حوادث زندگی خود می‌گوید.
 

Ayli🌙

[مدیریت آزمایشی تالار رمان]
Staff member
LV
0
 
Joined
Apr 22, 2025
Messages
21
Reaction score
84
Time online
15h 9m
Points
78
Age
18
سکه
102
  • #2
Screenshot_۲۰۲۵۰۷۰۹-۲۱۴۳۰۴_Chrome.jpg

نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!
از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:



‌برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
‌‌




بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:​


برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:​


بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:



برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:



پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:​


برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:



‌و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.​


با آرزوی موفقیت برای شما!

[کادر مدیریت تالار کتاب]​
 

Melina.N

[مدیر آزمایشی تالار شعر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Aug 19, 2023
Messages
91
Reaction score
353
Time online
1d 26m
Points
113
Location
جزیره داستان
سکه
454
  • #3
عزیزم!
اکنون که این نامه را برای تو می‌نویسم تو پیشم نیستی، اگر یادت بیاید ما باهم به یکی از مناظر زیبای روستای مادری‌ات رفتیم ولی یادت می‌آید سرمای زمستان و برف‌های براق روی زمین را؟
یادت می‌آید وقتی به خانه مادرت رفتیم او ما را بیرون کرد، یادت می‌آید تو به گریه افتادی و با زجه گفتی که خسته شده‌ای و می‌خواهی سرت را روی پاهایش بزاری و او تو را نوازش کند. ایا یادت می‌آید به او گفتی که حاضر هستی من را رها کنی تا باز گردی پیش مادرت؟ ولی نمی‌خواهم بگویم یادت هست که من چقدر دلم شکست! چون تو حتی به من نگاهم نکردی و من باز هم دلم ترک خورد؛ اما حالا ماه سپتامبر هست و یک سال هم هست که تو مرا رها کردی! تو به قولت وفا کردی!
البته هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد روز اول ازدواج به من گفتی که قشنگ‌ترین اشتباهت هستم و اصلاً ناراحت نیستی که مادرت با ازدواج ما موافق نبود. تنها حرفی که دارم این است که هر زوجی در زندگی‌شان برف‌های روزگار دارند؛ ولی برف‌های روزگار ما آن‌قدر زیاد شد که زندگی‌مان شد توده‌ی بزرگی از برف‌های روزگار و ما بین سردی آنها یخ زدیم و اول قلب‌هایمان بودند که به یخ درآمدند.
تنها نصیحتی که دارم این است که اگر در آینده دختردار شدی یادت باشد به او بگویی که راحت اعتماد نکند و گول حرف‌های رنگارنگشان را نخورد تا او هم مثل من درگیر برف‌های سرد روزگار نشود.
قلم را رها کردم و نامه را تا زدم، کشو را باز کردم و نامه را داخلش پرت کردم؛ مثل همیشه، اکنون بیست نامه داشتم که نتوانستم به همسرم بدهم.
چون انگار درگیر برف‌های روزگار خود و همسر جدیدش بود. حیف عزیزم که برف‌های روزگار ما خیلی زیاد شد و تو دیگر توان مقابله با آن را نداشتی؛ اما اگر واقعاً خسته شدی بودی از زندگی چرا دوباره ازدواج کرده‌ای؟ تو به من راستش را نگفتی!
تو از من خسته شده بودی نه زندگی، تو عاشق برف های سرد هستی؛ اما نه برف‌های روزگار ما!
گاهی احساس می‌کنم مقصود تو فقط شکستن دل من بوده است؛ اما کاشکی این یک دروغ سرد بود. ولی این امکان ندارد چون من خودم حرفایت را به مادرت شنیدم که تو با حالت گریه مانندی به او می‌گفتی که از من حالت به هم می‌خورد، من زشت هستم و اخلاق‌های بد دارم. که دوست نخواهی داشت بچه‌ای از من داشته باشی.
 
Last edited:

Melina.N

[مدیر آزمایشی تالار شعر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Aug 19, 2023
Messages
91
Reaction score
353
Time online
1d 26m
Points
113
Location
جزیره داستان
سکه
454
  • #4
اما واقعاً من با چشم‌های سبز و ل*ب های سرخ، پوستی سفید با تویی با پوست سبزه و ل*ب‌ و دماغ بزرگ، ما با هم به هیچ‌وجه نمی‌خوانیم. راست است تو در حد من نبودی. گاهی فکر می‌کنم تو خیلی بی‌لیاقت بودی! اگر روزی این را به تو گفتم اصلاً تعجب نکن؛ اما جدیداً من هم احساس تنفری غیر قابل باور به تو دارم.
عزیزم این یکی نامه نیست ذهن خودم است که داخل آن غوطه‌ور هستم. ذهنی که کاملاً به هم ریخته است حتی بیشتر از دفتر کار تو! فکر تو سوهان روح من شده است و عذاب الهی نابخشودنی که من گرفتارش هستم و تو... نمی‌دانم روزی می‌رسد که نامه‌ها را با گریه به تو می‌دهم.
زمانی که دوستم به من گفت همه او را درک می‌کنند ناراحت شدم و حتی حسودی کردم؛ اما اکنون می‌گویم که او یک دیوانه بوده است. هیچ کس نمی‌تواند دیگری را درک کند و این یک اتفاق مسخره است که قابل قبول نیست و من هم قدرت درک آن را ندارم و البته شاید اگر این را به تو بگویم تو فکر کنی که عقلم از کار افتاده است؛ اما من خیلی تشنه به درک کردن تو و همسرت هستم! همین طور علاقه دارم گردن او را بشکونم! یک زن انگلیسی، تو از آن‌ها بدت می‌آمد اما اکنون یکی از همان‌ها همسرت است؛ ولی راست می‌گویند از هرچیز بدت آید سرت می‌آید اما حالا من از تو بدم می‌آید آن هم خیلی از تو منتفرم و همین طور متنفر از آن زن دماغ گنده‌ات! یک زن با آن همه لباس های مسخره! مطمئناً تو هم از او متنفری اما می‌دانم این فکر فقط خیال است.
 

Who has read this thread (Total: 6) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom