به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

انگیزشی *تختت را مرتب کن*کارهای کوچکی که شاید زندگیتان و حتی دنیا را متحول کند.(ویلیام اچ.مکریون)"مترجم:صدف حکیمی زاده" تایپیست : • mahban •

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
پرستار گرفت: «در حال حاضر، نمیتواند صحبت کند. اما مادرش ناشنوا بوده است و زبان اشاره را بلد است». پرستار یک برگ کاغذ به من داد که علائم مختلف زبان اشاره روی آن بود.

یک دقیقه ای با او صحبت کردم. سعی داشتم قدرت لازم را پیدا کنم تا حرف های مناسبی بزنم. به جوانی که در راه خدمت به کشورش هر دو پایش را از دست داده است چه میتوان گفت؟ چطور میتوان کاری کرد که حس خوبی به آینده پیدا کند؟ بیتس، که صورتش در اثر انفجار متورم شده بود و چشمانش از میان قرمزی پوست و بانداژها به سختی دیده میشد، لحظه ای به من خیره شد. حتماً متوجه حس ترحم من در میان صحبت هایم شده بود.

دستش را بالا برد و شروع کرد به صحبت با زبان اشاره. به هر یک از علائم روی برگه ای که در دستم بود نگاه کردم. به کندی و با درد شدید، علامت داد: «حالم خوب میشود». و بعد دوباره خوابش برد. آن شب، هنگام خروج از بیمارستان، نمیتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. از بین صدها مردی که در بیمارستان با آنها صحبت کرده بودم، حتی یک نفر را هم ندیده بودم که شکایتی بکند. حتی یک نفر! همه ی آنها به خدمت خود افتخار میکردند. آنها سرنوشت خود را پذیرفته بودند و تنها چیزی که میخواستند این بود که به یگانشان برگردند و کنار یاران قبلیشان باشند.

آدام بیتس، به نوعی، مصداق همه ی آنها بود. یک سال بعد از آن روز، در مراسم تغییر فرماندهی هنگ ۷۵ تکاوران شرکت کردم. آنجا تکاور بیتس را دیدم که با اونیفورمش، بسیار جذاب به نظر میرسید و با پاهای مصنوعیاش صاف ایستاده بود. شنیدم که چند نفر از تکاوران دیگر را به چالش بارفیکس دعوت میکند. با تمام سختی هایی که پشت سر گذاشته بود، چندین عمل جراحی، توانبخشی دردناک و وفق دادن خود با زندگی جدید، هرگز تسلیم نشد.

میخندید، شوخی میکرد، لبخند میزد و همانطور که به من گفته بود حالش خوب بود! زندگی سختی های زیادی دارد. اما همیشه کسی هست که شرایطش از شما هم بدتر است. اگر، تمام روز، احساس ترحم کنید و از رفتاری که با شما شده است غمگین باشید، به خاطر سهمی که در زندگی نصیبتان شده است ناله کنید، فرد یا چیز دیگری را به خاطر شرایط بدتان مقصر بدانید، زندگی
طولانیتر و سخت تر میشود. اما اگر حاضر نباشید دست از رویاهایتان بکشید، قامتتان را صاف کنید و در برابر شرایط سخت استقامت داشته باشید، زندگی میشود آنچه از آن انتظار دارید و میتوانید آن را زیبا کنید. هرگز زنگ را نزنید!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
یادتان باشد... هر روز را با به انجام رساندن کاری شروع کنید. کسی را پیدا کنید که در زندگی کمکتان کند. به همه احترام بگذارید. بدانید که زندگی عادلانه نیست و زیاد شکست خواهید خورد. اما، اگر ریسک کنید، وقتی شرایط سخت میشود، بیشتر تلاش کنید، در برابر زورگوها، ایستادگی کنید، به ستم دیده ها روحیه بدهید و هرگز تسلیم نشوید، اگر این کارها را بکنید، میتوانید زندگیتان را... و شاید حتی دنیا را بهتر کنید!

«سخنرانی آغازین مراسم فارغ التحصیلی در دانشگاه تگزاس» - ۲۰۱۴ می ۱۷ - شعار این دانشگاه این است: «آنچه اینجا آغاز میشود دنیا را متحول میکند».
باید اذعان کنم که این شعار را دوست دارم. «آنچه اینجا آغاز میشود، دنیا را متحول میکند!». امشب، حدود هشت هزار دانشجو از دانشگاه تگزاس فارغ التحصیل میشوند. com.Ask که معیار دقت تحلیلی است، میگوید که هر فرد متوسط آمریکایی در طول زندگیاش ده هزار نفر را میبیند.

تعداد زیادی است. اما
اگر هر یک از شما، زندگی فقط ده نفر را متحول کند و هر یک از آن ده نفر زندگی ده نفر دیگر را متحول کنند، با گذشت تنها پنج نسل، یعنی ۱۲۵ سال، فارغ التحصیلان سال ۲۰۱۴ این دانشگاه زندگی ۸۰۰ میلیون نفر را متحول کرده اند.

هشتصد میلیون نفر. به این عدد فکر کنید: بیش از دو برابر جمعیت آمریکا. اگر یک نسل جلوتر بروید، زندگی کل جمعیت جهان، یعنی هشت میلیارد نفر، را متحول کرده اید. اگر فکر میکنید عوض کردن زندگی ده نفر، برای همیشه، سخت است، اشتباه میکنید. هر روز، در عراق و افغانستان، شاهد این اتفاق بوده ام. یکی از افسران جوان ارتش، در جادهای در بغداد، تصمیم میگیرد به جای راست، سمت چپ برود و ده سربازی که در جوخه ی او هستند از حمله ای در آن نزدیکی نجات پیدا میکنند.

در استان قندهار افغانستان، افسر وظیفه ای از تیم تعاملی زنان حس میکند مشکلی وجود دارد و گروه پیاده نظام را از مسیر یک بمب ۲۰۰ کیلوگرمی دور
میکند و جان ده ها سرباز را نجات میدهد.
اما، اگر خوب درباره اش فکر کنید، نه تنها خود این سربازان، بلکه فرزندانشان که هنوز به دنیا نیامدهاند هم به خاطر تصمیم یک نفر نجات پیدا کرده اند. و فرزندان فرزندانشان هم نجات پیدا کرده اند. چند نسل به خاطر تصمیم یک نفر نجات پیدا کرده اند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
اما متحول کردن جهان را میتوان از هر جایی شروع کرد و هر کسی قادر به این کار است. بنابراین، آنچه از اینجا آغاز میشود میتواند جهان را متحول کند، اما سؤال این است که بعد از آنکه دنیا را متحول کردید چگونه خواهد شد؟

خب، مطمئنم که بسیار بسیار بهتر خواهد شد، اما، اگر چند دقیقه به
حرف های این دریانورد پیر گوش کنید، چند پیشنهاد دارم که شاید در راهتان برای دستیابی به جهانی بهتر کمکتان کند. این درس ها را از دوران نظامی ام آموخته ام، اما به شما اطمینان میدهم که حتی اگر یک روز را هم با لباس نظامی خدمت نکرده باشید مهم نیست.

جنسیت، نژاد یا دین تان، گرایش ها و موقعیت اجتماعی تان اهمیتی ندارد.کشمکش های ما در این جهان مشابه اند و درس هایی که به پیروزی در این کشمکش ها و پیشرفت در متحول کردن خودمان و جهان پیرامونمان کمک میکنند به همین اندازه به درد شما هم میخورند.

سی و شش سال است که جزو نیروهای سیل بوده ام. اما همه چیز از زمانی شروع شد که از دانشگاه تگزاس برای دورهی آموزشی پایه ی سیل به کورونادو، کالیفرنیا، رفتم. دوره ی آموزشی شش ماه است، شش ماه، دویدن های عذاب آور روی شن نرم، شنا در آب سرد سندیگو در نیمه شب، میدان های موانع، تمرین های
بی پایان ورزش های سوئدی، روزهای متوالی بیخوابی... و همیشه احساس سرما، خیسی و درماندگی میکنید.

دوره ی آموزشی یعنی شش ماه آزار و اذیت مداوم جنگجویان حرفه ای آموزش دیده ای که میخواهند آدم هایی را که فکر و جسمشان ضعیف است، پیدا و حذف کنند و هرگز اجازه ندهند این افراد به عضویت نیروهای سیل
درآیند. اما هدف دیگر این آموزش پیدا کردن دانشجویانی است که میتوانند در محیطه ای پراضطراب، هرج ومرج، شکست و سختی های متداوم رهبری را به عهده بگیرند.

برای من، دوره ی آموزشی پایه ی سیل یک عمر چالش بود که در شش ماه جمع شده بود. این ها ده درسی است که از دوره ی آموزشی پایه ی سیل یاد گرفتم و امیدوارم که برای پیشرفت تان در زندگی ارزشمند باشند.

۱ .هر روز صبح، در دوره ی آموزشی پایه ی سیل، استادان من، که آن زمان کهنه سربازان جنگ ویتنام بودند، به اتاقم در سربازخانه می آمدند و اولین چیزی که بررسی میکردند تختخوابم بود. بررسی میکردند که آیا آن را درست مرتب کرده ام، گوشه ها صاف هستند، ملحفه کاملاً کشیده و صاف است، بالش درست وسط بالای تخت قرار دارد و پتوی اضافی مرتب پایین تخت تا شده است.

کار ساده ای بود، در بهترین حالت، میتوان گفت خسته کننده بود. اما، هر روز
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
صبح، وظیفه داشتیم تختمان را بی عیب ونقص مرتب کنیم. آن زمان، مسخره به نظر میرسید، به خصوص، با در نظر گرفتن اینکه آرزو داشتیم جنگجویان واقعی شویم، نیروهای سیلی که جنگ، آنها را سرسخت و قوی
کرده است؛ اما منطق این عمل ساده، بارها و بارها برایم اثبات شده است.

اگر هر روز صبح تختت را مرتب کنی، یعنی اولین کار روزت را انجام داده ای. کمی حس غرور پیدا میکنی و تشویق میشوی که کارهای بعدی را یک به یک انجام دهی. وقتی روزت تمام میشود، همین یک کار انجام شده به چندین کار کامل شده تبدیل شده است. مرتب کردن تخت این حقیقت را نیز تأیید میکند که امور کوچک در زندگی اهمیت دارند. اگر کارهای کوچک را نتوانید درست انجام دهید، هرگز نمیتوانید کارهای بزرگ را درست انجام دهید.

و اگر، به طور اتفاقی، روز بسیار بدی را پشت سر گذاشتید، وقتی به خانه می آیید، با تخت مرتب مواجه میشوید، تختی که خودتان مرتب کرده اید و این شما را تشویق میکند و امید میدهد که فردا روز بهتری پیش رو خواهید
داشت. اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، اول از مرتب کردن تختتان شروع کنید.

***

۲ .در دوره ی آموزشی سیل، سربازان به گروه های قایقرانی تقسیم
میشوند. هر گروه از هفت سرباز تشکیل شده است: سه سرباز در هر طرف قایق لاستیکی کوچکی مینشینند و یک رهبر، قایق بادی را هدایت میکند. هر روز، گروه قایق، در ساحل، تشکیل میشود و به این گروه دستور داده میشود که وارد آب شوند و چندین کیلومتر در امتداد ساحل پارو بزنند.

زمستان ها، عمق آب، در قسمت قایقرانی، به ۲-۳ متر میرسد و پارو زدن در میان امواج بسیار سخت است، مگر اینکه همه محکم تر پارو بزنند. باید
هماهنگ با شمارش رهبر پارو بزنند. همه باید به یک اندازه تلاش کنند، وگرنه قایق بر خلاف جهت موج میچرخد و ناگهان دوباره به ساحل میرسد. برای اینکه قایق به مقصدش برسد، همه
باید پارو بزنند. به تنهایی، نمیتوانید دنیا را متحول کنید؛ به کمک نیاز دارید؛ و برای آنکه واقعاً از نقطه ی شروع به مقصد برسید، به دوستان، همکاران، حسن نیت غریبه ها و رهبری قدرتمند که آنها را هدایت کند نیاز دارید.

اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، کسی را پیدا کنید که در دریا کنارتان پارو بزند.

***

۳ .بعد از چند هفته آموزش سخت، کلاس ما، که با ۱۵۰ نفر شروع شده بود، فقط به ۴۲ نفر رسید. حالا شش قایق ۷ نفره داشتیم. من در قایق قدبلندها
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
بودم، اما بهترین قایقمان قایق سربازان ریزاندام بود. اسمشان را گذاشته بودیم «گروه کوچولوها». قد هیچ کدامشان به ۱۷۰ سانتی متر نمیرسید.گروه کوچولوها از یک سرخپوست آمریکایی، یک سیاهپوست، یک
آمریکایی لهستانی، یک آمریکایی یونانی، یک آمریکایی ایتالیایی و دو پسر سرسخت غرب میانه تشکیل شده بود. از همه ی گروه های دیگر بهتر پارو میزدند، بهتر میدویدند و بهتر شنا میکردند.

مردان درشت اندام گروه های دیگر همیشه با خوش نیتی به کفش های غواصی فسقلی که گروه کوچولوها قبل از هر شنا به پا میکردند میخندیدند. اما، بعد
از شنا، این سربازان ریزاندام، از نقاط مختلف آمریکا و جهان، بودند که میخندیدند، چون از همه سریعتر شنا میکردند و زودتر از بقیه ی ما به ساحل میرسیدند. دوره ی آموزشی سیل متعادل کننده ی بسیار خوبی بود. هیچ چیزی مهم نبود، جز میل دستیابی به موفقیت. نژاد و قومیت، تحصیلات و جایگاه اجتماعی اهمیتی نداشت.

اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، افراد را بر حسب بزرگی دلشان بسنجید، نه سایز کفش های غواصیشان.

***

۴ .چند بار در هفته، استادان کلاس را به صف میکردند تا اونیفورمشان را بازرسی کنند. این کار با نهایت دقت ممکن انجام میشد. کلاه باید بی عیب ونقص آهار خورده باشد، اونیفورم کاملاً اتوکشیده باشد و سگک کمربند براق و بدون لک باشد. اما به نظر میرسید هر قدر هم تلاش میکردیم که کلاه را آهار بزنیم، اونیفورم را اتو کنیم و سگک کمربند را برق بیاندازیم، باز هم کافی نبود. استادان باز هم «ایرادی» پیدا میکردند.
مجازات مردود شدن در بازرسی اونیفورم این بود که با لباس کامل نظامی وارد آب اقیانوس شویم و بعد، وقتی از سر تا پا خیس شدیم، روی ساحل
غلت بزنیم، تا زمانی که همهی بدنمان از شن پوشیده شود. اسم این مجازات «بیسکویت شکری» بود. باید، تا آخر روز، سرما و خیس و شنی بودن را تحمل میکردیم. بسیاری از سربازان نمیتوانستند این را بپذیرند که تمام تلاششان بیهوده بوده است، اینکه هر قدر هم سعی کنند اونیفورمشان بی عیب ونقص باشد، باز هم سزاوار تحسین نیستند. این سربازان نتوانستند آموزش را تا انتها طی کنند. آنها هدف این آموزش را نفهمیدند. هدف این نبود که به موفقیت برسیم. قرار نبود اونیفورممان بی عیب ونقص باشد.

گاهی، هر قدر هم آمادگی داشته باشی، هر قدر هم عملکردت خوب باشد، باز هم آخرش بیسکویت شکری میشوی. گاهی زندگی این طور است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، مجازات بیسکویت شکری را فراموش کنید و پیش بروید.

***

۵ .در دوره ی آموزشی، هر روز، با چندین رویداد فیزیکی، به چالش کشیده میشدیم. دوهای طولانی، شنا، میدان های موانع و ساعتها تمرین ورزشهای سوئدی. هدف از اینها سنجیدن استقامت ما بود. هر رویدادی استانداردهای خود را داشت: مهلت هایی که باید رعایت میشد. اگر نمیتوانستی به حد استاندارد برسی، نامت در لیستی یادداشت میشد و در پایان روز، افراد لیست به سیرک دعوت میشدند. سیرک دو ساعت تمرین اضافی ورزش های سوئدی بود، با این هدف که کاملاً خسته شوی، روحیه ات را ببازی و مجبور به تسلیم و ترک آموزش شوی.

هیچکس نمیخواست به سیرک برود. سیرک به این معنا بود که آن روز معیارهای لازم را برآورده نکردهای. سیرک به معنای خستگی بیشتر بود و خستگی بیشتر به این معنی بود که روز بعد سختتر است و احتمالاً باید در سیرک های بیشتری شرکت کنی. اما همه، بدون استثنا، سیرک را تجربه کردند. اتفاق جالبی برای افرادی افتاد
که همیشه در لیست بودند. با گذشت زمان، سربازان آموزشی که دو ساعت بیشتر تمرین ورزش های سوئدی انجام میدادند، قویتر و قویتر شدند. درد سیرک، باعث بالا رفتن استقامت درونی و قدرت جسمانی شد. زندگی سیرک های زیادی دارد. گاهی شکست میخورید. احتمالاًزیاد شکست
میخورید. عذاب میکشید. امیدتان را از دست میدهید. گاهی تمام وجودتان به چالش کشیده میشود.

اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، از سیرک نترسید.

***

۶ .سربازان آموزشی، حداقل دو بار در هفته باید میدان موانع را میگذراندند. میدان موانع بیست و پنج مانع داشت، از جمله دیواری به ارتفاع ۳ متر، مانع طنابی به طول ۹ متر، سیم خاردار و بسیاری موانع دیگر. اما سختترین مانع، «طناب نجات» بود. یک طرف آن برجک ۹ متری سه طبقه بود و طرف دیگر برجک یک طبقه. و بین این دو، طنابی به طول ۳۰ متر
قرار داشت. باید از برجک سه طبقه بالا میرفتیم و وقتی به بالای آن میرسیدیم، طناب را میگرفتیم، از آن پایین میلغزیدیم و با دست، خودمان را میکشیدیم تا به انتهای دیگر برسیم. در سال ۱۹۷۷ ،وقتی آموزش کلاس ما شروع شد، سالها بود که کسی رکورد موانع را نشکسته بود. به نظر میرسید نمیتوان این رکورد را شکست، تا زمانی که روزی یکی از سربازان تصمیم گرفت با سر از طناب پایین بیاید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
به جای آنکه بدنش را زیر طناب ببرد و قدم به قدم پایین بیاید، با شجاعت تمام، بالای طناب رفت و با سر پایین آمد. کار خطرناکی بود، به نظر میرسید احمقانه است و ریسک بالایی دارد. اگر موفق نمیشد، آسیب میدید و از آموزش حذف میشد. او، بدون مکث، با سرعت بالا و خطرناکی، از طناب پایین آمد و رکورد را به نصف رکورد قبلی رساند. تا پایان تمرین، رکورد را شکسته بود.

اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، گاهی باید با سر از مانع پایین بیایید.

***

۷ .در بخش آموزش جنگی زمینی، سربازان را با هواپیما به جزیره ی
سنکلمنت میبرند که آن سوی ساحل سندیگو واقع شده است. آب های سنکلمنت پر از کوسه ی سفید است. برای گذراندن دوره ی آموزشی سیل، چند شنای طولانی باید با موفقیت انجام شود. یکی از این شناها، شنای شبانه است. قبل از شنا، استادان با خوشحالی درباره ی همه ی گونه های کوسه که در آب های سنکلمنت زندگی میکنند به سربازان آموزشی اطلاع میدهند. اما به آنها اطمینان میدهند که تا به حال کوسه ها هیچ سربازی را نخورده اند،ً چنین اتفاقی نیافتاده است. حداقل اخیرا اما این را هم آموزش میدهند که اگر کوسه ای شروع به چرخیدن دور شما کرد، سر جای تان بمانید. فرار نکنید. نشان ندهید که ترسیده اید. و اگر کوسه گرسنه بود و می خواست شما را برای شام بخورد، تمام قدرت تان را جمع کنید و به پوزه اش مشت بزنید. به این ترتیب، کوسه از شما دور میشود. کوسه های زیادی در این دنیا هست. اگر امیدوار هستید که شنا را تمام کنید، باید با آنها کنار بیایید.

اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، از کوسه ها فرار نکنید.

***

۸ .یکی از مأموریت هایی که به نیروهای سیل محول میشود، حملات زیرآبی به کشتی های دشمن است. در طول دورهی آموزشی، این تکنیک را زیاد تمرین کردیم. در مأموریت حمله به کشتی، دو غواص سیل، بیرون از لنگرگاه
دشمن وارد آب میشوند و بیش از ۳ کیلومتر را فقط با عمق سنج و
قطب نمایی برای رسیدن به هدف، زیر آب، شنا میکنند. در طول کل شنا، حتی وقتی در عمق زیادی زیر آب هستید، کمی نور هست.

اینکه میدانید بالای سرتان آب های آزاد هست، آرامش بخش است. اما وقتی به کشتی، که به لنگرگاه بسته شده است، نزدیک میشوید، نور کم میشود. بدنه ی فولادی کشتی جلوی نور ماه و نورهای اطراف در خیابان را میگیرد. جلوی کل نورهای پیرامون را میگیرد. برای اینکه مأموریت را با موفقیت به انجام برسانید، باید شنا کنید و زیر
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
کشتی بروید و تیر ته کشتی را پیدا کنید که تیر وسط و عمیقترین قسمت کشتی است. هدف مأموریت این است. اما تیر ته کشتی تاریکترین قسمت کشتی است. آنجا، حتی دستانتان را مقابل صورتتان نمیبینید، صدای
دستگاه های کشتی کرکننده است و خیلی راحت ممکن است جهت را گم کنید و شکست بخورید.

همه ی نیروهای سیل میدانند که زیر تیر ته کشتی، تاریکترین لحظه ی مأموریت، زمانی است که باید آرام باشید و کنترلتان را حفظ کنید. در این زمان است که باید تمام مهارت های تاکتیکی، قدرت جسمانی و استقامت درونتان را به کار گیرید. اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، باید در سختترین لحظات، بهترین خودتان باشید.

***

۹ .اسم هفته ی نهم آموزش، هفته ی جهنمی است. شش روز بیخوابی، آزار و اذیت مداوم جسمی و روحی و یک روز ویژه در پهنه های گلی. پهنه های گلی محلی است بین سندیگو و تیجوانا که در آن، آب عقب نشینی میکند و باتلاق هایی را ایجاد میکند که اگر در آنها پا بگذارید کاملاً در گل فرو
میروید. چهارشنبه ی هفته ی جهنمی روزی است که در آن پاروزنان به سمت پهنه های گلی میروید و سعی میکنید، پانزده ساعت، در میان گل بسیار سرد، زوزه ی
باد و فشار مداوم استادان برای تسلیم شدن، دوام بیاورید.

چهارشنبه، هنگام غروب آفتاب، به کلاس آموزشی من، که مرتکب «خطای
فاحشی» شده بود دستور داده شده وارد گل شوند. کل بدنمان در گل فرو رفته بود و فقط سرمان دیده میشد. استادان به ما گفتند که اگر فقط ۵ نفر کناره گیری کنند، میتوانیم از گل بیرون بیاییم. فقط کافی بود پنج نفر حاضر به ترک آموزش شوند تا از آن سرمای مهلک نجات پیدا کنیم. به دوروبر پهنه های گلی که نگاه کردم، دیدم بعضی از سربازان آمادگی تسلیم شدن را دارند. هنوز بیش از هشت ساعت تا طلوع خورشید مانده بود، هشت ساعت که باید در سرمایی که تا مغز استخوانمان میرسید میماندیم.

صدای به هم خوردن دندانها و ناله های لرزان سربازها به قدری بلند بود که به سختی میشد، صدای دیگری شنید. و بعد، صدایی در دل شب طنین افکند، صدای آواز. آواز اصلاً موزون نبود، اما بسیار بااشتیاق بود. یک صدا شد دو صدا و بعد شد سه صدا و خیلی زود همه شروع کردند به آواز خواندن. میدانستیم که اگر یک نفر بتواند این بدبختی را تاب بیاورد، پس بقیه هم میتوانند.

استادان تهدیدمان کردند که اگر به آوازخوانی ادامه دهیم، بیشتر باید در گل بمانیم، اما آواز ادامه یافت. و این باعث شد گل کمی گرمتر به نظر برسد و طلوع خورشید نزدیکتر
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
اگر، از تمام سفرهایی که به نقاط مختلف جهان داشته ام، یک درس آموخته باشم، این درس قدرت امید است. قدرت یک نفر، یک واشنگتن(۵۳ ،(یک
لینکلن(۵۴ ،(یک کینگ(۵۵ ،(یک ماندلا(۵۶ ،(و حتی یک دختربچه ی پاکستانی،
ملاله. یک نفر، با امید دادن به دیگران، به تنهایی، میتواند دنیا را متحول کند.

اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، وقتی تا گردن در گل فرو رفته اید، شروع کنید به آواز خواندن.

***

۱۰ .در پایان، در آموزش سیل، یک زنگ برنجی هست که درست وسط
محوطه قرار داده شده است و همه ی سربازان میتوانند آن را ببینند. تنها کاری که برای کناره گیری از آموزش باید بکنید این است که این زنگ را بزنید. زنگ را بزنید تا دیگر مجبور نباشید پنج صبح از خواب بیدار شوید. زنگ را بزنید تا دیگر مجبور نباشید در آب یخ شنا کنید. زنگ را بزنید تا دیگر مجبور نباشید دویدن های طولانی، عبور از میدان موانع، تمرین های ورزشی و تمام سختی های آموزش را تحمل کنید.

فقط کافی است زنگ را بزنید. اگر میخواهید دنیا را متحول کنید، هرگز زنگ را نزنید.

***

فارغ التحصیلان سال ۲۰۱۴ ،تنها چند لحظه تا فارغ التحصیلی باقی مانده است، چند لحظه تا شروع سفر زندگیتان، تا آغاز متحول کردن و بهتر کردن دنیا. کار آسانی نیست. هر روز را با به انجام رساندن کاری شروع کنید. کسی را پیدا کنید که در زندگی کمکتان کند.

به همه احترام بگذارید. بدانید که زندگی عادلانه نیست و زیاد شکست خواهید خورد، اما اگر ریسک کنید، وقتی شرایط سخت میشود، بیشتر تلاش کنید، در برابر زورگوها ایستادگی کنید، به ستم دیدگان روحیه بدهید و هرگز تسلیم نشوید... اگر این کارها را انجام دهید، نسل بعد و نسل های بعد از آنها در جهانی بسیار زیباتر از جهان امروز ما زندگی خواهند کرد. آنچه اینجا آغاز شده است، واقعاً جهان را متحول و بهتر خواهد کرد.


سپاسگزارم. بدرود.

پایان ......
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
۱. William H. McRaven
۲.SEAL :یگان ویژه ی نیروی دریایی ایالات متحده ی آمریکا. م.
۳. Jamie Raab
۴. Coronado
۵. Dan'l Steward
۶. Lighthouse for the Blind
۷. Grayback
۸ .پوشش شفاف اتاقک هواپیماهای جنگی و آموزشی و تفریحی که خلبان را از جریان باد و عوامل جوّی محافظت میکند آسمانه یا کاناپی نام دارد. م.
۹. Georgeann
۱۰. Eric Olson
۱۱. Reserve Officers Training Corp
۱۲. Freddy the Frog
۱۳. Iwo Jima
۱۴. Tarawa
۱۵. Guam
۱۶. Inchon
۱۷. Sammy the Seal
۱۸. Dick Ray
۱۹. Gene Wence
۲۰. Doug Huth
۲۱. Mekong
۲۲. Bill
۲۳. Tommy Norris
۲۴. Mike Thornton
۲۵. Mac
۲۶. Phillip L. Martin
۲۷. Moki
۲۸. Coronado Silver Strand
۲۹. Imperial Beach
۳۰. Super Frog
۳۱. Helen Keller
۳۲. Nelson Mandela
۳۳. Stepjen Hawking
۳۴. Malala Yousafzai
۳۵. Ensign Marc Thomas
 
بالا