چون جام در این میکده از دست حریفان
خون می خورم و زَهره فریاد ندارم
به گریه بر سر راهش فتادم بودم دوش
به خنده گفت از این رهگذر چه می خواهی؟
گرگ درنده ای تاخت بمن بنام زندگی
پنجه که در جگر زند نام نهد نفس مرا
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است
ور به سختی گذرد یک نفسش بسیار است