تو ابدی خواهی شد،
هر دوشنبه، در ماه.
مرد ماه در کالبد خویش
خم شده، به زیر دستهای
از شاخهها
نور گچی و سرد میافتد
بر تور تخت خواب ما
چون جزامیان است
قلهها و دهانههایی از آتشفشانهای خاموش
دندانهایش به هم میساید
اما، همچنان، در برابر سرمای سیاه
آرام نمیگیرد،
شاخهها را در بر میگیرد.