What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

شعر🖋 اشعار سهراب سپهری | تالار ادبیات

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #11
عبور باید کرد
صدای باد می‌آید عبور باید کرد
و من مسافرم
ای بادهای همواره!
مرابه وسعت تشکیل برگ‌ها ببرید
مرا به کودکی شور آب‌ها برسانید
و کفش‌های مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زیبایی خضوع کنید ...

دقیقه‌های مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک
و در تنفس تنهایی
دریچه‌های شعور مرا به هم بزنید
روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید

حضور هیچ ملایم را
به من نشان بدهید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #12
آنی بود، درها وا شده بود
برگی نه، شاخی نه، باغ فنا شده بود
مرغ مکان خاموش، آن خاموش، این خاموش
خاموشی گویا شده بود

آن پهنه چه بود؛
با میشی گرگی همپا شده بود
نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ، پرده مگر تا شده بود

من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود
زیبایی تنها شده بود

هر رودی دریا
هر بودی بودا شده بود...
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #13
روزی که دانش ل*ب آب زندگی می کرد
انسان در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه های لاجوردی خوش بود
در سمت پرنده فکر می کرد
با نبض درخت، نبض او می زد
مغلوب شرایط شقایق بود
مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت
انسان در متن عناصر می خوابید
نزدیک طلوع ترس بیدار می شد

اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می پیچید
زانوی عروج خاکی می‌شد
آن وقت انگشت تکامل
در هندسه دقیق اندوه تنها می‌ماند
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #14
_ جرقه‌های محال از وجود بر می‌خاست
کجا هراس تماشا لطیف خواهد شد
و ناپدیدتر از راه یک پرنده به مرگ ؟
و در مکالمه جسم‌ها ‚ مسیر سپیدار
چه قدر روشن بود !

_ کدام راه مرا می‌برد به باغ فواصل ؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #15
جهان
آلودهٔ خواب است
فرو بسته است وحشت در به روی
هر تپش
هر بانگ
چنان كه من به روی خويش
در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست
و ديوارش فرو می‌خواندم در گوش:
ميان اين همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست!

شب از وحشت گرانبار است
جهان آلوده خواب است و من
در وهم خود بيدار:
چه ديگر طرح می‌ريزد فريب زيست
در اين خلوت كه حيرت
ديوار است؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #16
می‌رفتیم و درختان چه بلند و تماشا چه سیاه
راهی بود از ما تا گل هیچ
مرگی در دامنه‌ها ابری سر کوه مرغان ل*بِ زیست

می‌خواندیم ؛ بی تو دری بودم به برون و نگاهی به کران و صدایی به کویر

می‌رفتیم خاک از ما می‌ترسید و زمان بر سر ما می‌بارید

خندیدیم؛ ورطه پرید از خواب و نهان‌ها آوایی افشاندند

ما خاموش و بیابان نگران و افق یک رشته نگاه

بنشستیم،تو چشمت پر دو من دستم پر تنهایی و زمین ها پر خواب

خوابیدیم، می‌گویند؛ دستی در خوابی گل می‌چید...
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #17
شعر: دوست
دفتر: حجم_سبز

برای فروغ_فزخزاد

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق‌های باز نسبت داشت
ولحن آب و زمین را چه خوب می‌فهمید

صداش
به شکل حُزن پریشان واقعیت بود
و پلک‌هایش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست‌هایش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند

به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه‌ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوهٔ باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می‌شد

همیشه کودکی باد را صدا می‌کرد
همیشه رشتهٔ صحبت را
به چفت آب گره می‌زد
برای ما، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفهٔ سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجهٔ یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشهٔ بشارت رفت

ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا ل*ب هیچ
و پشت حوصلهٔ نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم...!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #18
شعر: فراتر
دفتر: آوار آفتاب

می‌تازی همزاد عصیان !
به شکار ستاره‌ها رهسپاری
دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار

اینجا که من هستم
آسمان خوشه کهکشان می‌آویزد
و کو چشمی آرزومند ؟

با ترس و شیفتگی
در برکه فیروز‌ه‌گون گلهای سپید می‌کَنی
و هر آن به مار سیاهی می‌نگری، گلچین بی‌تاب!

و اینجا افسانه نمی‌گویم
نیشِ مار نوشابهٔ گل ارمغان آورد
بیداری‌ات را جادو می‌زند
سیب باغ ترا پنجه دیوی می‌رباید

و قصه نمی‌پردازم
در باغستان من
شاخه بارور خم می‌شود
بی نیازی دست‌ها پاسخ می‌دهد

در بیشه تو آهو سر می‌کشد
به صدایی می‌رمد

در جنگل من
از درندگی نام و نشان نیست ...

در سایه آفتاب دیارت قصهٔ خیر و شر می‌شنوی
من شکفتن ها را می‌شنوم
و جویبار از آن سوی زمان می‌گذرد

تو در راهی
من رسیده‌ام

اندوهی در چشمانت نشست
رهرو نازک دل !

میان ما راه درازی نیست ؛ لرزش یک برگ !
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #19
شعر: چشمان یک عبور
دفتر: ما هیچ ما نگاه

آسمان پرشد از خال پروانه‌های تماشا
عکس گنجشک افتاد در آب‌های رفاقت
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه
باد می‌آمد از سمت زنبیل سبز کرامت

شاخه مو به انگور
مبتلا بود
کودک آمد
جیب‌هایش پر از شور چیدن

ای بهار جسارت !
امتداد تو در سایه کاج‌های تامل
پاک شد

کودک از پشت الفاظ
تا علف‌های نرم تمایل دوید
رفت تا ماهیان همیشه
روی پاشویه حوض
خون کودک پر از فلس تنهایی زندگی شد
بعد
خاری
پای او را خراشید
سوزش جسم روی علف‌ها فنا شد

ای مصب سلامت !
شور تن در تو شیرین فرو می‌نشیند

جیک جیک پریروز گنجشک‌های حیاط
روی پیشانی فکر او ریخت
جوی ‌آبی
که از پای شمشاد‌ها تا تخیل روان بود
جهل مطلوب تن را به همراه می‌برد

کودک
از سهم شاداب خود دور می‌شد
زیر باران تعمیدی فصل
حرمت رشد
از سر شاخه‌های هلو روی پیراهنش ریخت

در مسیر غم صورتی رنگ اشیا
ریگ‌های فراغت هنوز
برق می‌زد
پشت تبخیر تدریجی موهبت‌ها
شکل پرپرچه‌ها محو می‌شد

کودک از باطن حزن پرسید
تا غروب عروسک چه اندازه راه است ؟

هجرت برگی از شاخه او را تکان داد
پشت گل‌های دیگر
صورتش کوچ می‌کرد

صبحگاهی در آن روزهای تماشا
کوچ بازیچه ها را
زیر شمشادهای جنوبی شنیدم
بعد
در زیر گرما
مشتم از کاهش حجم انگور پر شد
بعد
بیماری آب در حوض‌های قدیمی
فکرهای مرا تا ملالت کشانید
بعدها
در تب حصبه دستم به ابعاد پنهان گل‌ها رسید

گرته دلپذیر تغافل
روی شنهای محسوس خاموش می‌شد

من
روبرو می‌شدم با عروج درخت
با شیوع پر یک کلاغ بهاره
با افول وزغ در سجایای ناروشن آب
با صمیمیت گیج فواره حوض
با طلوع تر سطل از پشت ابهام یک چاه

کودک آمد
میان هیاهوی ارقام
ای بهشت پریشانی پاک پیش از تناسب!
خیسِ حسرت پی رخت آن روزها می‌شتابم

کودک از پله‌های خطا رفت بالا
ارتعاشی به سطح فراغت دوید
وزن لبخند ادراک کم شد ...
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+عکاس انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Jul 4, 2024
Messages
1,877
Reaction score
12,451
Points
418
Location
کوچه اقاقیا
سکه
33,395
  • #20
شعر: نیایش
دفتر: شرق اندوه

دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور
شب ما را بکند روزن روزن
ما بی تاب و نیایش بی رنگ
از مهرت لبخندی کن
بنشان بر ل*ب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم باشد که ببالیم
و به خورشید تو پیوندیم

ما جنگل انبوه دگرگونی
از آتش همرنگی صد اخگر برگیر
برهم تاب ؛ بر هم پیچ
شلاقی کن و بزن بر تن ما
باشد که ز خاکستر ما
در ما جنگل یکرنگی بدر آرد سر

چشمان بسپردیم خوابی لانه گرفت
نم زن بر چهره ما
باشد که شکوفا گردد زنبق چشم
و شود سیراب از تابش تو و فرو افتد

بینایی ره گم کرد
یاری کن و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد که تراود در ما همه تو

ما چنگیم : هر تار از ما دردی سودایی
زخمه کن از آرامش نامیرا
ما را بنواز
باشد که تهی گردیم آکنده شویم از والا
"نت" خاموشی

آیینه شدیم ترسیدیم از هر نقش
خود را در ما بفکن
باشد که فراگیرد هستی ما را و دگر نقشی ننشیند در ما

هر سو مرز هر سو نام
رشته کن از بی شکلی گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که به هم پیوندد همه چیز
باشد که نماند مرز
که نماند نام

ای دور از دست ! پرتنهایی خسته است
که گاه شوری بوزان
باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش ....
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom