• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

YAS

[مدیریت کل سایت + مدیریت تالار نظارت+نویسنده برتر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
1,011
سکه
6,962
Username: رز.

نام و نام خانوادگی: زهرا

نوع کتاب: داستان کوتاه

عنوان کتاب: نیمه‌روشن باران

ژانر کتاب: عاشقانه درام اجتماعی رئالیستی

نویسنده کتاب: زهرا(رز)

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: در شهری بارانی که همیشه بوی نم و خاطره می‌دهد، زنی جوان با گذشته‌ای پنهان به زندگی آرام اما تنهای خود خو گرفته است. آشنایی اتفاقی او با مردی گوشه‌گیر، مسیری تازه برای هر دو رقم می‌زند؛ مسیری که در آن اعتماد، ترس، و زخم‌های قدیمی، دیوارهایی بلند می‌سازند.
داستان درباره‌ی کشف خود، معنای عشق در دل زخم‌ها، و پذیرفتن گذشته‌ای که نمی‌توان تغییر داد است.


مقدمه کتاب: «باران بی‌وقفه می‌بارید؛ انگار شهر سال‌هاست که جز صدای باران، رازی برای گفتن ندارد. خیابان‌های سنگفرش خیس، نور چراغ‌ها را هزار تکه کرده بودند و او، با قدم‌هایی محتاط، به سایه‌هایی نگاه می‌کرد که هرکدام خاطره‌ای گم‌شده در دل شب بودند.
این، داستان کسی‌ست که گمان می‌کرد زندگی‌اش آرام است... تا روزی که یک نگاه، تمام آرامشش را به تردید بدل کرد.»


در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ به ناظر واگذار می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 12, 2025
سلام و درود.
با درخواست نظارت شما موافقت شد.✅
ناظر شما: @yeganeh
لطفا منتظر گفت‌و‌گویی از جانب ناظر خود بمانید و تاپیک اثر خود را تا زمان تایید توسط ناظر ایجاد نکنید.
موفق و موید باشید.🤝🤍
 
امضا : YAS

سارابـهار❁

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Feb 16, 2025
Messages
142
سکه
697
نام‌کاربری: سارابـهار❁

نام و نام خانوادگی: کار گروهی _ سارا بهار و امیر احمد

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: احمق‌های جهنمی

ژانر کتاب: فانتزی، طنز

نویسنده کتاب: سارابهار و امیر احمد

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: خلاصه: وقتی سیارک داشت به زمین نزدیک می‌شد، چهار شخصیت عجیب در کافه‌ای کوچک گرفتار می‌شوند: یک فیلسوفِ بی‌پول، یک پیشخدمتِ حق‌به‌جانب، یک آشپزِ سریال‌باز و یک مشتریِ نودل‌خورِ مرموز. پس از مرگ، آن‌ها جهنم را به هم می‌ریزند، شیطان را تا مرز جنون پیش می‌برند و حتی قوانین الهی را دستکاری می‌کنند. داستان به جایی می‌رسد که شیطان و حتی خودِ خدا برای رهایی از شر آن‌ها تصمیمی بی‌برگشت می‌گیرند.

مقدمه کتاب: مقدمه: با وقوع آخرالزمان و پایان دنیا چهار فرد سر از جهنم که محل حکومت شیطان است درمی‌آورند تا توسط او و دیو‌هایش طعم عذابِ گناهان خود در زمین را بچشند اما حوادثی دیوانه‌وار سرنوشت آن‌ها را تغییر می‌دهد، حوادثی که مرگ شیطان را فراهم می‌سازد و زمان را تکان می‌دهد.

در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ به ناظر واگذار می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 20, 2025
 

YAS

[مدیریت کل سایت + مدیریت تالار نظارت+نویسنده برتر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
1,011
سکه
6,962
نام‌کاربری: سارابـهار❁

نام و نام خانوادگی: کار گروهی _ سارا بهار و امیر احمد

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: احمق‌های جهنمی

ژانر کتاب: فانتزی، طنز

نویسنده کتاب: سارابهار و امیر احمد

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: خلاصه: وقتی سیارک داشت به زمین نزدیک می‌شد، چهار شخصیت عجیب در کافه‌ای کوچک گرفتار می‌شوند: یک فیلسوفِ بی‌پول، یک پیشخدمتِ حق‌به‌جانب، یک آشپزِ سریال‌باز و یک مشتریِ نودل‌خورِ مرموز. پس از مرگ، آن‌ها جهنم را به هم می‌ریزند، شیطان را تا مرز جنون پیش می‌برند و حتی قوانین الهی را دستکاری می‌کنند. داستان به جایی می‌رسد که شیطان و حتی خودِ خدا برای رهایی از شر آن‌ها تصمیمی بی‌برگشت می‌گیرند.

مقدمه کتاب: مقدمه: با وقوع آخرالزمان و پایان دنیا چهار فرد سر از جهنم که محل حکومت شیطان است درمی‌آورند تا توسط او و دیو‌هایش طعم عذابِ گناهان خود در زمین را بچشند اما حوادثی دیوانه‌وار سرنوشت آن‌ها را تغییر می‌دهد، حوادثی که مرگ شیطان را فراهم می‌سازد و زمان را تکان می‌دهد.

در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ به ناظر واگذار می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 20, 2025
سلام و درود.
با درخواست نظارت شما موافقت شد.✅
ناظر شما: @gece ayı
لطفا منتظر گفت‌و‌گویی از جانب ناظر خود بمانید و تاپیک اثر خود را تا زمان تایید توسط ناظر ایجاد نکنید.
موفق و موید باشید.🤝🤍
 
امضا : YAS

آرام

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Sep 25, 2025
Messages
1
سکه
2
Username: آرام

نام و نام خانوادگی: آرام ویسی

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: از این‌جا تا هیچ‌جا

ژانر کتاب: عاشقانه، درام

نویسنده کتاب: آرام ویسی

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: خلاصه:
گاهی اوقات، بعضی لحظه‌ها آن‌قدر پررنگ‌اند که همه‌چیز را به دو بخش تقسیم می‌کنند:
قبل از دیدنش، و بعد از دیدنش.
شاید همین لحظه‌ها هستند که ما را به هم وصل می‌کنند. نه حرف‌ها، نه قول‌ها، فقط همان لحظه‌هایی که بی‌هوا می‌رسند و همه‌چیز را تغییر می‌دهند. شاید هم از اول، در سرنوشتمان نوشته شده بود که هر مسیری را که برویم، یک‌جایی از آن مسیر دوباره به هم برسیم. من نمی‌دانم این بازگشت، یک تصادف ساده است یا یک امتحان دوباره.
فقط می‌دانم که دیدنش، بعد از این‌همه سال، هنوز همان کاری را با دلم می‌کند که نباید.


مقدمه کتاب: مقدمه:
در این چند سال گذشته، به این نتیجه رسیده‌ام که هرکس، اتفاقات را با دیدگاه شخصی خودش پردازش می‌کند. با همان هم قضاوت می‌کند. شاید حتی دیدگاه‌های مختلف انسان‌ها نسبت به یک اتفاق مشترک، تا حدی متفاوت باشد که بتواند همه‌چیز را به سمتی بکشاند که هیچکس فکرش را هم نمی‌کرد. شاید فقط یک سوءتفاهم ساده، بتواند تبدیل به مشکلی بزرگ شود. مشکلی که اگر همان لحظه‌ای که به وجود آمده بود آن را حل می‌کردیم، هیچ‌گاه این‌گونه گریبان‌گیرمان نمی‌شد.
اما ما انسان‌ها همیشه فکر می‌کنیم وقت داریم، که بعداً توضیح می‌دهیم.
و بعد، یک روز به‌خودمان می‌آییم و می‌فهمیم که هیچ‌کدام از آن «بعداً»ها نیامده‌اند.


در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ خودم ویرایش می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 25, 2025
 

YAS

[مدیریت کل سایت + مدیریت تالار نظارت+نویسنده برتر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
1,011
سکه
6,962
Username: آرام

نام و نام خانوادگی: آرام ویسی

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: از این‌جا تا هیچ‌جا

ژانر کتاب: عاشقانه، درام

نویسنده کتاب: آرام ویسی

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: خلاصه:
گاهی اوقات، بعضی لحظه‌ها آن‌قدر پررنگ‌اند که همه‌چیز را به دو بخش تقسیم می‌کنند:
قبل از دیدنش، و بعد از دیدنش.
شاید همین لحظه‌ها هستند که ما را به هم وصل می‌کنند. نه حرف‌ها، نه قول‌ها، فقط همان لحظه‌هایی که بی‌هوا می‌رسند و همه‌چیز را تغییر می‌دهند. شاید هم از اول، در سرنوشتمان نوشته شده بود که هر مسیری را که برویم، یک‌جایی از آن مسیر دوباره به هم برسیم. من نمی‌دانم این بازگشت، یک تصادف ساده است یا یک امتحان دوباره.

فقط می‌دانم که دیدنش، بعد از این‌همه سال، هنوز همان کاری را با دلم می‌کند که نباید.

مقدمه کتاب: مقدمه:
در این چند سال گذشته، به این نتیجه رسیده‌ام که هرکس، اتفاقات را با دیدگاه شخصی خودش پردازش می‌کند. با همان هم قضاوت می‌کند. شاید حتی دیدگاه‌های مختلف انسان‌ها نسبت به یک اتفاق مشترک، تا حدی متفاوت باشد که بتواند همه‌چیز را به سمتی بکشاند که هیچکس فکرش را هم نمی‌کرد. شاید فقط یک سوءتفاهم ساده، بتواند تبدیل به مشکلی بزرگ شود. مشکلی که اگر همان لحظه‌ای که به وجود آمده بود آن را حل می‌کردیم، هیچ‌گاه این‌گونه گریبان‌گیرمان نمی‌شد.
اما ما انسان‌ها همیشه فکر می‌کنیم وقت داریم، که بعداً توضیح می‌دهیم.
و بعد، یک روز به‌خودمان می‌آییم و می‌فهمیم که هیچ‌کدام از آن «بعداً»ها نیامده‌اند.


در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ خودم ویرایش می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 25, 2025
سلام و درود.
با درخواست نظارت شما موافقت شد.✅
ناظر شما: @Reyhane
لطفا منتظر گفت‌و‌گویی از جانب ناظر خود بمانید و تاپیک اثر خود را تا زمان تایید توسط ناظر ایجاد نکنید.
موفق و موید باشید.🤝🤍
 
امضا : YAS

اِللا لطیفــی

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Sep 27, 2025
Messages
1
سکه
2
Username: اِللا لطیفــی

نام و نام خانوادگی: اِللا لطیفــی

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: آسفناکیا

ژانر کتاب: فانتزی

نویسنده کتاب: اِللا لطیفــی

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: همه زندگیش در حال سوختن بود. سوختنی فراتر از غوطه‌ور بودن در جهنم. به هر گوشه که نگاه می‌کرد سیاهی می‌دید و آتیش... آتیشی بی‌وقفه که همچون نوری می‌تابید.

در این بین اِللا سمت نور رفت، بی خبر از این‌که اون نور از خود جهنم ساطع میشد... .


مقدمه کتاب: ...

در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ خودم ویرایش می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 27, 2025
 

YAS

[مدیریت کل سایت + مدیریت تالار نظارت+نویسنده برتر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
1,011
سکه
6,962
Username: اِللا لطیفــی

نام و نام خانوادگی: اِللا لطیفــی

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: آسفناکیا

ژانر کتاب: فانتزی

نویسنده کتاب: اِللا لطیفــی

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: همه زندگیش در حال سوختن بود. سوختنی فراتر از غوطه‌ور بودن در جهنم. به هر گوشه که نگاه می‌کرد سیاهی می‌دید و آتیش... آتیشی بی‌وقفه که همچون نوری می‌تابید.

در این بین اِللا سمت نور رفت، بی خبر از این‌که اون نور از خود جهنم ساطع میشد... .

مقدمه کتاب: ...

در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ خودم ویرایش می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 27, 2025
سلام و درود.
با درخواست نظارت شما موافقت شد.✅
ناظر شما: @yeganeh
لطفا منتظر گفت‌و‌گویی از جانب ناظر خود بمانید و تاپیک اثر خود را تا زمان تایید توسط ناظر ایجاد نکنید.
موفق و موید باشید.🤝🤍
 
امضا : YAS

رویا پرداز تاریک

در جستجوی فیودور خان
LV
0
 
Joined
Sep 26, 2025
Messages
3
سکه
12
نام‌کاربری: رویا پرداز تاریک

نام و نام خانوادگی: رویا پرداز تاریک

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: دیو اشک نمیریزد

ژانر کتاب: عاشقانه تخیلی

نویسنده کتاب: رویا پرداز تاریک

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: معلوم نیست

خلاصه کتاب: جیران همیشه حسرت داشتن یک پدر و مادر رو داشت و زندگی خوبی توی یتیم خونه نداشت اما همین زندگی براش ارزش داشت یه امیدی توی قلبش داشت که یه روزی بتونه به عنوان دانشجو معلم از این خراب شده بره اما دیوکش های ظاهرا شریف اون رو وارد زندگی کثیف خودشون کردن تا بتونند انتقام بگیرن درست همون موع که فکر کرد دیگه بالاتر از سیاهی رنگی نیست اون عشق همون لرزش خفیفی که تو قلب حس میشه رو با یه دورگه حس کرد

مقدمه کتاب: نداره

در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ به ناظر واگذار می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 9, 2025
 

YAS

[مدیریت کل سایت + مدیریت تالار نظارت+نویسنده برتر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
1,011
سکه
6,962
نام‌کاربری: رویا پرداز تاریک

نام و نام خانوادگی: رویا پرداز تاریک

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: دیو اشک نمیریزد

ژانر کتاب: عاشقانه تخیلی

نویسنده کتاب: رویا پرداز تاریک

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: معلوم نیست

خلاصه کتاب: جیران همیشه حسرت داشتن یک پدر و مادر رو داشت و زندگی خوبی توی یتیم خونه نداشت اما همین زندگی براش ارزش داشت یه امیدی توی قلبش داشت که یه روزی بتونه به عنوان دانشجو معلم از این خراب شده بره اما دیوکش های ظاهرا شریف اون رو وارد زندگی کثیف خودشون کردن تا بتونند انتقام بگیرن درست همون موع که فکر کرد دیگه بالاتر از سیاهی رنگی نیست اون عشق همون لرزش خفیفی که تو قلب حس میشه رو با یه دورگه حس کرد

مقدمه کتاب: نداره

در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ به ناظر واگذار می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Sep 9, 2025
سلام و درود.
با درخواست نظارت شما موافقت شد.✅
ناظر شما: @gece ayı
لطفا منتظر گفت‌و‌گویی از جانب ناظر خود بمانید و تاپیک اثر خود را تا زمان تایید توسط ناظر ایجاد نکنید.
موفق و موید باشید.🤝🤍
 
امضا : YAS

~DeL'M~

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 14, 2023
Messages
2
سکه
7
نام‌کاربری: -Armita-

نام و نام خانوادگی: دلارام منش

نوع کتاب: رمان

عنوان کتاب: نبض نامیرا

ژانر کتاب: پلیسی - عاشقانه

نویسنده کتاب: دلارام منش

زبان اصلی کتاب: فارسی

تعداد صفحات (پارت)‌: نامشخص

خلاصه کتاب: در کوچه‌های ساکت یک خانه‌ی بی‌پناه،
"یهدا" با خاطره‌هایی زندگی می‌کند که بیشتر از هر فریادی، او را زخمی کرده‌اند.
سکوتش، فریاد نگفته‌ی سال‌هاست...
و نگاهش، آینه‌ی دلی که خیلی وقت است گریه نمی‌کند.
اسیر در خانه‌ای با دیوارهای آلوده به اجبار،
او روزی را نمی‌شناسد که بی‌درد گذشته باشد—
تا صدایی از گذشته‌اش، آرام و بی‌ادعا، دوباره در دلش طنین بیندازد.
اما نجات، همیشه آغاز روشنی نیست.
رازی در دل شب پنهان شده،
و حقیقتی که با روشن شدنش،
همه‌چیز ممکن است فروبپاشد… یا دوباره شکوفه بزند.
و این‌بار، قصه از همان‌جایی آغاز می‌شود که کسی هنوز جرات نجات خودش را نداشت!


مقدمه کتاب: مقدمه:
برخی رنج‌ها را نمی‌توان فریاد زد؛
نه از آن‌رو که بی‌رمق‌اند، بلکه چون واژه‌ای برای بیان‌شان زاده نشده است.
من یکی از آن رنج‌ها را زیسته‌ام...
نه قهرمان این روایت‌ام و نه اسیر بی‌چاره‌اش،
من تنها دختری‌ام که آموخت چگونه در دلِ خاموشی،
خود را بشنود؛
وقتی جهان، گوش‌هایش را بسته بود.
این خانه،
با دیوارهایی که بوی سال‌ها سکوت را در خود دارند،
شاهدی‌ست بر من…
نه از سر دلسوزی،
که از عادت به شنیدن بی‌پاسخ‌ترین نجواها.
من به نداشتن‌ها خو گرفته‌ام،
به آمدن‌هایی که هرگز برای ماندن نبودند،
و به دستانی که پیش از آنکه گرمی دهند،
رها می‌کردند.
با این‌همه،
در ژرفای هر زخم، جرقه‌ای آرام نفس می‌کشد؛
نه امیدی آشکار،
اما خاموش نیز نه.
و این قصه،
روایت همان جرقه‌ است؛
روایت دختری که در پسِ سال‌ها خاموشی،
تصمیم گرفت از دلِ ویرانه‌ی خویش برخیزد،
و بی‌هیاهو،
خود را از نو بخواند…


در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش می‌کنید یا به ناظر واگذار می‌کنید؟ به ناظر واگذار می‌کنم.

مورخ ثبت درخواست: Oct 8, 2025
 

Who has read this thread (Total: 13) View details

Top Bottom