یادداشت مترجم فارسی
بازخوانی و آماده کردن ترجمه نوید فرارسیدن نیکی و خوبی پس از سال ها، به ویژه پس از ترجمه و انتشار کتاب زندگی ما با آقای گورجیف، نوشته توماس دوهارتمن - آهنگ ساز موسیقی گورجیف ـ و همسرش ألگا دوهارتمن - امین و دفتردار و منشی او ـ نشان می دهـد که تا چه اندازه «اندیشه - گفتار - کردار» گورجیف در مقام آموزگار با هماهنگ بوده است و گواه آن همنوایی کامل برنامه کار گورجیـف برای نهادش که در این جا بازگو می کند با تجربه دوهارتمن ها در زمـان هم زندگی با او است.
اگر در این سال ها مانند مترجم، خواندن کتـاب هـا و نوشـتـه هـای گورجیف و آموزه اش را پی گرفته باشید، لابد این پرسش با خواندن کتاب در جست وجوی معجزه آسا آسپنسکی - اوسپنسکی برایتان شاید پیش آمده باشد که چرا گورجیـف رفتـار اگـر نـه سـنگدلانـه سـخت نا منتظره ای گاه از خود نسبت به شاگردانش نشان می داده، از جمله با خود آسپنسکی و کسان دیگری که او در آن کـتـاب نـام مـی بـرد و در کتاب زندگی با آقای گورجیف دوهارتمن هـا هـم مـی خـوانیم. در این جا پاسخ او را می توانید بیابید. به را*ب*طه آموزگار - شاگرد، مـراد و مرید، ارباب و بنده باز می گردد. این پرسـش بـرای مـتـرجـم نخستين بـار بـا مطالعه و ترجمه آثار نیچه آغاز شده بود که در جایی تمامی روابـط مردمی را به را*ب*طه ارباب - بنده می کاهد، چنان که عشق را «جنگ ابـدی میان دو جنس» تعریف می کند.
گورجیف همان طور که خود در این کتاب می گوید به دنبال شاگرد چشم و گوش بسته و دنباله رو نبـوده، بلکه می خواسته شاگردانی بیـدار، نوآور و آفریننـده و تأثیرگذار بـه معنای عینی و واقعی را با کاربرد شناخت بی همتایی که در مـورد روان شناسی مردم (انسان، آدم) به آن دست یافته بود، از نهاد تكامـل هماهنگ مردمی خود بیرون دهد. برای این منظور همواره «با تجلی آن خصلت درونزادی که در روان مردمی جای گرفته» رویارویی می کرده که «هر گاه با افراد کمابیش برجسته رویاروی می شوند، حـال وهـوای بردگی ای را در آن ها برمی انگیزاند و یک بار و بـرای همیشه گنجایش آن ها را برای نمایش آغازگری و نوآوری شخصی ... فلج می کند.» به آن ترتیب آن برخورد به اصطلاح «سنگدلانه» با شاگردان و یاران درازمدتش می توانسته از این رو باشد که نمی خواسته آنان که همگی می توانستند از «نام داران» celebrities روزگار خود در رشـتـه هـایگوناگون از ریاضیات گرفته، تـا علـوم و پزشکی و آهنگسازی و گرافیک و نویسندگی و رقص و رقص نگاری و..... باشند و شـوند، در را*ب*طه استاد و شاگردی و مرید و مرادی، گوسفند و برده شوند. مگر شمس دو بار همین کار را با مولوی نکرد؟