به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
IMG_20241201_060501_679.jpg

***

نام کتاب : دیدگاه هایی از زندگی واقعی

نویسنده : گرجیف

مترجم : رویا منجم

تعداد صفحات : 319

انتشارات : علم

تایپیست : @mahban


****​
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
یادداشت ویراستار انگلیسی


گورجیف در مقام پیشگام جریان تازه ای از اندیشه درباره مردم (انسان) - به صورتی که در سراسر دوران ها به هنگام گذار در تاریخ مردمی - روی داده رفته رفته شناخته می شود.
بیست و پنج سال پس از مرگش، نامش از پیش زمینه شایعات بیرون آمد و امروز به عنوان نیروی معنوی کلانی بازشناخته می شود که به روشنی جهتی را که تمدن نوین در پیش گرفته، دیده و در پس صحنه به آمادگی افرادی در باختر زمین پرداخته تا خودشان به کشف این مسئله برسند و در نهایت این قطعيت را در میان گونه مردم انتشار دهند که وجود تنها واقعیت نابودنشدنی است.

رئوس زندگیش برای خوانندگان سلسله دوم و سوم کتابهایش ملاقات با مردمان برجسته (که در 1963 به چاپ رسید) و زندگی واقعی است، آن هم تنها زمانی که من هستم (که به طور خصوصی در ۱۹۷۵ به چاپ رسید) آشناست.
او که در 1877 در مرز روسیه و ترکیه در شرایطی کمابیش انجیلی به دنیا آمد، به دلیل آموزش و پرورش کودکی با پرسش های بی پاسخ بسیاری رویاروی شد که برای یافتن پاسخ در زمانی که هنوز بسیار جوان بود به جست وجوی کسانی برآمد که به شناخت و معرفت کامل زندگی مردمی رسیده بودند.

سفرهای آغازین اش به جاهای نامشخصی در آسیای مرکزی و خاورمیانه بیست سال به درازا کشید.
با بازگشت، شروع به گرد آوردن شاگردانی در مسکو پیش از جنگ جهانی اول کرد و کارش را با گروه کوچکی از پیروان در حالی ادامه داد که در سال انقلاب روسیه به اسنتوکی در قفقاز رفت و از راه تفلیس، استانبول، برلن و لندن در کاخ دو پریوره نزدیک پاریس ماوا گزید و در آنجا نهادش را برای تکامل هماهنگ مردمی در 1922 به مقیاس گسترده تری از نو بنیان گذاشت.
پس از نخستین دیدارش از امریکا در 1924، به دلیل تصادفی که با اتومبیلش داشت، نقشه های بعدی اش برای نهاد از هم گسست. از 1924 تا 1935 تمام انرژیش را به پای نوشتن گذاشت.
بقیه زندگیش بیشتر به کار شدید با شاگردان فرانسوی در پاریس گذرانیده شد، و سازماندهی انتشار سلسله نخست نوشته هایش، قصه های بازیاب برای نوه اش پس از مرگش در 1949 در نیویورک و لندن به پایان رساند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
ادامه ...

آموزه اش از چه چیز ساخته میشود؟ و آیا برای همه در کودریافتنی است؟


او نشان داد که نمی توان به تکامل مردمی - مضمونی که در اندیشمندی علمی جوانی اش بسیار برجسته و حساس بود - از راه تأثیرات توده ای نزدیک شد، بلکه این تکامل نتیجه رشد درونی فردی است؛ و این گونه بازشدن درونی هدف تمامی ادیان، تمامی راهها بوده است، اما نیازمند شناخت و دانش مستقیم و دقیق تغییرات در کیفیت آگاهی درونی هر کسی است : دانشی که در جاهایی که او از آنها دیدن کرده بود، از پیش نگاه داشته شده بود، اما تنها از راه مطالعه دراز مدت خود و "کار روی خود" با راهنمایی با تجربه دست یافتنی است.

از راه نظم و ترتیب انگاره ها و تمریناتی که مرتب تغییر میداد، ذهن کسانی که به نزدش می آمدند به روی ناخرسندی کامل از خود و در عین حال مقیاس گسترده امکانات درونی شان، به شیوه ای باز می شد که هیچکدام هرگز فراموش نکردند.
بیان آموزه ای که گورجیف در قصه های بلزباب پیش کشیده باید در دورنمای کل تاریخ فرهنگ مردمی، از زمان آفرینش زندگی روی سیاره تا پیدایش و سرنگونی تمدنها تا دوران نوین جست وجو شود.
خوشبختانه، گزارش هایی از گفته ها و رهنمودهای مستقیمی وجود دارد که در گفتگوها، سخنرانی ها و گفتارهایش در پریوره و هنگام سفر از یک شهر به شهر دیگر با شاگردانش اغلب در شرایطی دشوار، با آنها در میان می گذاشت. آنها گفته هایی است که در این کتاب آمده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
یادداشتهایی است که عده ای از کسانی که سخنانش را شنیده و سپس با دقت آنها را از روی حافظه پیاده کرده اند، کناره گذاشته اند. وجود این گنجینه و نگهداری از آن در برابر کاربرد نادرست، و حتی این واقعیت که چنین یادداشت هایی وجود دارند، کم کم به گوش دیگران رسید.

با وجود کامل نبودن و حتی در مواردی شکلی پاره پاره داشتن، مجموعه موثقی از برخورد گورجیف با کار روی خود به صورتی است که در زمان لازم با شاگردانش در میان می گذاشت. از این گذشته، حتی در این یادداشت هایی که از روی حافظه نوشته شده، چیزی که برجسته است این است که صرف نظر از گوناگونی مخاطبانش - در مواردی با کسانی که مدت ها بود با انگاره هایش آشنایی داشتند، در مواردی دیگر، با کسانی که برای نخستین ملاقات با او دعوت شده بودند - همیشه همان لحن آرای مردمی، همان مردی است که پاسخی بی ریا در هر کدام از شنوندگانش برمی انگیخت.

ژان دوسالزمن که سی سال با گورجیف زندگی کرد، از سال 1919 در تفلیس تا زمان مرگش و در تمام مراحل کارش مشارکت داشت، حتی مسؤلیت گروه هایش را در دهسال آخر زندگیش به عهده گرفت : در پیشگفتارش برای نخستین چاپ این کتاب، می گوید :
امروز وقتی آموزه گورجیف از سوی گروههای چشمگیری در امریکا، اروپا و آسیا مطالعه و به کار برده می شود، به نظر خواستنی است که نوری بر ویژگی اصلی آموزه اش تاباند، و آن این است که در حالی که حقیقتی که جستجو میشد، همیشه یکی بود، اما قالب هایی که به یاری آن به شاگردانش کمک می کرد تا به آن نزدیک شوند، تنها برای مدتی کوتاه کارساز بود. بیدرنگ با رسیدن به دریافتی تازه، قالب تغییر میکرد.

خوانش ها، سخنرانی ها، گفت و شنودها و مطالعاتی که خصلت اصلی کار برای دوره ای از زمان و برانگیزاننده عقل و هوش تا درجه باز کردن آن به شیوۂ کاملا تازه ای از دیدن بود، به دلایلی ناگهان پایان می یافت.
این شاگرد را در جای درست می گذاشت. چیزی که عقلش توانایی درک و دریافتش را یافته بود اینک باید با احساسش تجربه می شد.
شرایط نامنتظره ای به وجود آورده می شد تا عاداتش را برهم ریزد. تنها امکان رویارویی با وضعیت تازه از راه مطالعه عمیق خود، با صداقت و راستگویی کامل است که به تنهایی می تواند کیفیت احساس مردمی را تغییر دهد.
سپس بدن به نوبه خود لازم بود تا تمام انرژی توجه اش را گردآوری کند تا خود را با نظمی که قرار بود به آن خدمت کند، همنوا سازد.
به دنبال آن، تجربه می توانست جریانش را به سطحی دیگر دنبال کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
همان طور که گورجیف خود مرتب می گفت : تمام بخشهایی که مردمی را می سازد باید آگاه شوند - آن هم از تنها راهی که برای هر کدام از آنها مناسب است ۔ وگرنه تکامل نامتعادل می شود و نمی تواند پیشتر رود.
انگاره ها، فراخوان هاست، فراخوانی به دنیایی دیگر، فراخوانی از سوی کسی که می داند و می تواند راه را به ما نشان دهد. اما دگرگونی مردمی نیازمند چیز بیشتری است. تنها در صورتی قابل دستیابی است که میان نیروی آگاهانه ای که پایین می آید و تعهد کاملی که به آن پاسخ میدهد، برخوردی واقعی صورت بگیرد. این باعث هم جوشی میشود.

آن وقت زندگی تازه می تواند در مجموعه شرایطی تازه ظاهر شود که تنها کسی که دارای آگاهی عینی است می تواند بیافریند و به آن تکامل بخشد. اما برای دریافتن آن فرد باید از تمامی مراحل این تکامل خود بگذرد.
بدون چنین تجربه و دریافتی، کار تأثیر خود را از دست میدهد و شرایط به اشتباه تعبیر می شوند؛ آنها به لحظه درست کشانده نمی شوند و وضعیتها و تلاشها در سطح زندگی معمولی باقی می ماند و به شکل بی ثمری خود را تکرار می کنند.

آنهایی از حقیقت شرح گفتگویی با گورجیف است که یکی از شاگردان مسکو در 1914 نوشته و آسپنسکی در کتابش به نام در جستجوی معجزه آسا به آن اشاره کرده است. نخستین - و شاید تنها - نمونه سلسله مقالاتی درباره انگاره های گورجیف است که در آن دوره پرتو فکنی کرده است.
سخنرانی ها با کمک مادام توماس دوهارتمن که از 1917 در اسنتوکی در تمامی این گردهم آیی ها حضور داشته و بنابراین می توانسته موثق بودن آنها را تضمین کند. مقایسه و از نو گروه بندی شده است.
قابل توجه است که بخشهایی در چندین گفتار (از جمله آنهایی که با "برای مطالعه دقیق" "به تمام پرسشهایم" و "دو رودخانه" شروع می شوند)، در واقع بیان مطالبی است که گورجیف دیرتر در قالبی اندک متفاوت هنگام نوشتن آخرین فصل قصه های بلزیاب برای توان از آنها استفاده کرده است.
شماری از سخنان گزیده در گذشته در شرح های زندگی پریوره انتشار یافته است. آنها با الفبایی خاص که تنها شاگردان با آن آشنایی داشتند، بر بالای دیوارهای اتاق مطالعه که گفتارها در آن ایراد می شده، نوشته شده بودند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
پیش گفتار


اغلب این پرسش از من می شود که چرا سخنرانی هایی که گورجیف برای گروه های خاصی از شاگردانش کرده - و همین طور سلسله سوم نوشته هایش - زودتر انتشار نیافتند، زیرا در سلسله نخست نوشته هایش مدت هاست که انتشار یافته اند، نامش همه جا هست، و آموزه هایش از سوی گروه های چشمگیری در اروپا، امریکا و حتی آسیا مطالعه می شوند.
به نظرم لازم است به این پرسش پاسخ داد و نوری به دشورای هایی انداخت که با انتشار این مطالب پیوند دارد.

من سی سال با گورجیف بودم، از 1919 در تفلیس تا زمان مرگش در 1949، به دنبالش به استانبول، برلن، پاریس و نیویورک رفتم و در تمام مراحل کارش مشارکت داشتم - حتی در دهسال آخر زندگیش مسوولیت گروه هایش را به عهده داشتم. بنابراین می توانستم به شکلی همه سویه ویژگی های اصلی آموزه اش را مطالعه کنم، از جمله، در حالی که حقیقتی که جستجو میشد همیشه یکی بود، شکل های کمک او به شاگردانش برای نزدیک شدن به آن تنها برای دوره محدودی کارساز بود. بی درنگ با رسیدن به دریافتی تازه، شکل تغییر می کرد.
خوانش ها، سخنرانیها، گفت و شنودها و مطالعاتی که خصلت اصلی کار برای دوره ای از زمان و برانگیزاننده عقل و هوش تا درجه باز کردن آن به شیوه به کلی تازه ای از دیدن بود، به دلایلی ناگهان پایان می یافت.

این شاگرد را در جای درست می گذاشت. چیزی که عقلش توانایی درک و دریافتش را یافته بود اینک باید با احساسش تجربه می شد.
شرایط نامنتظرهای به وجود آورده می شد تا عاداتش را به هم ریزد. تنها امکان رویارویی با وضعیت تازه از راه مطالعه ژرف خود، با راستگویی و بی ریایی کامل بود که به تنهایی می تواند کیفیت احساس مردمی را تغییر دهد. سپس نوبت تن بود تا تمام انرژی توجه اش را گردآوری کند و خود را با نظمی که قرار بود به آن خدمت کند، همنوا سازد. به دنبال آن، تجربه می توانست مسیرش را به سطحی دیگر دنبال کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
همان طور که گورجیف خود مرتب می گفت : تمام بخشهایی که مردمی را (آدم انسان) می سازد باید آگاه شوند - آن هم از تنها راهی که برای هر کدام از آنها مناسب است ۔ وگرنه تکامل نامتعادل می شود و نمی تواند پیشتر رود.

انگاره ها، فراخوان هاست، فراخوانی به دنیایی دیگر، فراخوانی از سوی کسی که می داند و می تواند راه را به ما نشان دهد. اما دگرگونی مردمی نیازمند چیز بیشتری است. تنها در صورتی قابل دستیابی است که میان نیروی آگاهانه ای که پایین می آید و تعهد کاملی که به آن پاسخ میدهد، برخوردی واقعی صورت بگیرد. این باعث هم جوشی میشود.
آن وقت زندگی تازه می تواند در مجموعه شرایطی تازه ظاهر شود که تنها کسی که دارای آگاهی عینی است می تواند بیافریند و به آن تکامل بخشد. اما برای دریافتن آن فرد باید از تمامی مراحل این تکامل خود بگذرد.
بدون چنین تجربه و دریافتی، کار تأثیر خود را از دست میدهد و شرایط به اشتباه تعبیر می شوند؛ آنها به لحظه درست کشانده نمی شوند و وضعیتها و تلاشها در سطح زندگی معمولی باقی می ماند و به شکل بی ثمری خود را تکرار می کنند.

قرار نبود تمام نوشته های گورجیف، و تمرین های خاصی که به شاگرانش میداد، انتشار یابد. آنها نقش لازم را در لحظه خاصی از کارش بازی می کردند که به وضعیتی خاص مربوط می شد، و تکانه هایی را در جهت معینی برمی انگیختند. خواندن آنها همان اثری را نخواهد داشت که روی کسانی داشت که بی درنگ درگیر بودند.
سومین سلسله نمونه بارزی از آن است. گورجيف قصد انتشار آن را نداشت. باید به اهداف دیگری خدمت می کرد. از این گذشته، او هیچ وقت آن را به پایان نرسانید، با این ملاحظه که نقش خود را بازی کرده است . قرار بود به شاگران پیشرفته ترش که می توانستند آن را بفهمند چون پرسش خود آنها بود، نشان دهد، رنج فردی ذهنی آنها، هم اخلاقی و هم فیزیکی که هر کس باید بگذراند، و باید با وجود همه چیز آن را فدا کند، اگر بخواهد به هدفی برسد که برای خود مشخص کرده، باید نیرومندتر از هر چیز دیگر باشد.
از این گذشته، او هرگز هیچ بخش آن را برای شاگردانی که آماده نشده بودند، نخواند. تنها شاگرانی که برای دراز ترین مدت با او بودند می توانستند آن را بفهمند. برای همین پس از مرگش این پرسش پیش آمد که آیا باید آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟ و به چه دلایلی؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
در مورد مطالبی که در اثر حاضر گردآوری شده، روشن است که در آغاز هیچ کسی انتشار آنها را تصور نکرده بود. این کتاب یادداشت ها سخنرانی ها، گفت و شنودها و گفتگوهایی را دربر می گیرد که از حافظه کسانی تراوش شده که آنها را شنیده اند. از آنها همچون گنجینه ای نگهداری و به دقت از هر کاربرد نادرستی در امان نگاه داشته شد، حتی وجود این یادداشت ها رفته رفته به آگاهی رسانده شد.
آنها به یاری خانم توماس دوهارتمن که از 1917 در اسنتوکی در تمام این گردهم آیی ها حضور داشته و برای همین می توانسته موثق بودن آنها را تضمین کند، مقایسه و از نو گروه بندی شد و این فرصت را به علاقمندان انگاره ها میدهد تا بسنجند که چگونه نیروی اندیشه ای که از دامنه گوناگونی از پژواک ها گذشته، باز هم می تواند طنین و توان تأثیر خود را نگاه دارد. و سلسله سوم چی؟
پیش از آنکه آقای گورجیف از این دنیا رخت بربندد، مرا صدا کرد تا برایم اوضاع را تشریح کند و رهنمودهای خاصی به من بدهد. در هر زمان که مطمئن هستی زمانش رسیده دست به انتشار بزن. اول سلسله اول و دوم را منتشر کن. اما مهم ترین چیز آماده کردن هسته ای از کسانی است که می توانند به مطالباتی که به وجود می آید پاسخ دهند.
تا زمانی که هیچ هسته مسؤلی به وجود نیامده، عمل انگاره ها فراسوی آستانه خاصی نمی رود. این به زمان نیاز دارد، حتی به زمانی زیاد. انتشار سلسله سوم ناگزیر نیست. به منظور دیگری نوشته شد. با این حال اگر روزی رسید که احساس کردی باید منتشرش کنی، این کار را بکن.
مسیر روشن شده بود، در عین حال که سلسله اول در حال انتشار بود، لازم بود بدون مهلت نفس کشیدن در شکل گیری هسته ای کار کرد، که بتواند به دلیل سطح عینیت، ایثار و انضباط فردی، جریانی را نگاه دارد که به وجود آمده بود.

ژان دوسالزمن
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
آنهایی از حقیقت

نوشته یکی از اعضای محفل گورجیف در مسکو 1915 (1293)


زندگی مرا چندین رویداد غریب و درک ناشدنی از دیدگاه معمولی، رهبری کرده است. منظورم رویدادهایی است که زندگی درونی مردم را تحت تأثیر قرار می دهد و به شکلی ریشه ای جهت و هدفش را عوض می کند و دوره های تازه ای در آن می آفریند. آنها را از این جهت در کناشدنی می نامم چون پیوندشان تنها برای من روشن بود. مانند این بود که فردی نادیدنی، به دنبال هدفی معین، درست در لحظه نیاز، چیزی را در مسیر شرایط زندگی رویدادهایی، از سال های نخست زندگی عادت کردم که با دقت به کُنشِ شرایط پیرامونی خود بنگرم و بکوشم اصلی را که آنها را به هم پیوند می زند بیابم و روابط متقابل آنها را با توضیح کامل تر و همه جانبه تر بیایم. باید بگویم که در هر نتیجه بیرونی، این علت پنهانی بود که از همه بیشتر علاقه مرا به خود می کشانید.

روزی در جریان زندگی، به همان شیوه در ظاهر غریب، خود را رویاروی نهان گرایی (علوم غریبه) یافتم و به آن طوری علاقه مند شدم که انگار به یک سیستم ژرف و هماهنگ فلسفی. اما در لحظه ای که به چیزی بیش از علاقه صرف می رسیدم، دوباره امکان پیش رفتن با مطالعه سیستماتیک آن را از دست می دادم، آن هم به همان ناگهانی که آن را پیدا کرده بودم. این به نظر باختی بی معنا بود، اما دیرتر در جریان زندگی خود، مرحله ای لازم، مرحله ای با معنایی ژرف را در آن بازشناختم. این بازشناسی بسیار دیرتر از راه رسید. گمراه نشدم، اما با مسؤلیت خود و با به خطر انداختن خود پیش رفتم. بازدارنده های گذرناپذیری سر راهم قرار گرفت که مرا ناگزیر به عقب نشینی می کرد. افقهای گسترده ای در برابرم باز می شد و به محض آنکه با شتاب پیش می رفتم، پایم می لغزید یا گیر می افتادم. با از دست دادن ظاهری آنچه پیدا کرده بودم، دور یک نقطه میچرخیدم، انگار گرفتار مه شده ام. در جستجوی خود سخت تلاش می کردم و از قرار کارهای بی فایده ای می کردم که پیامدهایشان پاداشی به بار نمی آورند. امروز می بینم که هیچ تلاشی بی پاداش نمی ماند و هر اشتباهی مرا به سوی حقیقت رهنمون ساخت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
غرق در مطالعه نوشته های نهان گرایانه شدم، و بدون گزافه گویی می توانم بگویم نه تنها بخش کلانی از مواد در دسترس را می خواندم و باشکیبایی و پیگیری آنها را یاد می گرفتم، بلکه می کوشیدم معنای نهفته در میان خطوط را هم بفهمم و دریابم. این همه تنها مرا خاطر جمع می کرد که هیچ وقت در یافتن چیزی که در کتاب ها به دنبالشان می گشتم، موفق نمی شوم، هر چند نگاهی آنی به طرح های ساختاری شاهانه ای به دست می آوردم، اما نمی توانستم به روشنی و وضوح آن را ببینم.

به دنبال کسانی با کشش های همانندی گشتم. به نظر می رسید عده ای آن را پیدا کرده اند، اما با کندوکاو دقیق تر میدیم که آنها هم مانند خود من در تاریکی چنگ می زدند. هنوز امیدوار بودم که در نهایت به چیزی که نیاز داشتم دست یابیم؛ به دنبال کسی زنده می گشتم، کسی که بتواند بیشتر از آنچه می توانستم در کتاب بیابم، به من بدهد. با پشتکار و یک دندگی جستجو می کردم و بعد از هر باخت، امید دوباره زنده می شد و مرا به جستجوی تازه ای رهنمون می ساخت. با این دیدگاه از مصر، هندوستان و کشورهای دیگر دیدار کردم. در میان کسانی که با آنان ملاقات کردم عده زیادی بودند که هیچ ردی باقی نگذاشتند، اما عده ای هم اهمیت زیادی داشتند.

چندین سال گذشت؛ در میان آشنایانم روی کسانی حساب می کردم که کشش های همانند زیادی باهم داشتیم و برای همین را*ب*طه مان پایدارتر بود. یکی از کسانی که تماس نزدیکی با من داشت، الف بود. دو نفری شب های بیخوابی زیادی را گذرانده بودیم و برای پی بردن به چند پاره از کتابی که نمی فهمیدیم، مغزمان را می فشردیم و دنبال توضيح های مناسب می گشتیم. از این راه، از نزدیک با هم آشنا شدیم.

اما شش ماهی بود که اول به تناوب و بعد بیشتر، متوجه چیز غریبی در او شدم. این نبود که پشت به من کرده بود، بلکه به نظر می رسید که آتشش برای جستجویمان که برای من حیاتی بود، سرد شده است، در عین حال، میدیدم که آن را فراموش نکرده است. اغلب اندیشه هایی را بیان و اشاراتی می کرد که تنها پس از مدتها تأمل به دریافت کامل آنها می رسیدم. بیش از یک بار به این مسئله اشاره کردم، اما او همیشه با زبردستی از گفتگو درباره این موضع طفره می رفت.
 
بالا