به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
جادوگران کسانی بودند که با این قوانین همگانی آشنایی داشتند و می دانستند چگونه از آنها سود جویند. ما جادوی سفید داریم و جادوی سیاه جادوی سفید از شناخت و معرفت در جهت خوبی و نیکی سود می جوید، جاودی سیاه از این شناخت در جهت دیوسرشتی و بدی سود می جوید برای مقاصد خودخواهانه خودش. مانند دانش بزرگ، جادو که از دورترین دوران وجود داشته، هرگز از بین نرفته، و شناخت و دانش همیشه یکی است. تنها شکلی که این شناخت و دانش در آن بیان می شود و انتقال می یابد، بسته به مکان و دوره زمانی تغییر می کند. برای نمونه، ما اکنون به زبانی سخن می گوییم که دویست سال دیگر همین نخواهد بود، و دویست سال پیش هم همین زبان نبوده است. به همین سان، قالبی که دانش بزرگ در آن بیان می شود به سختی برای نسلهای بعدی دریافتنی است و بیشتر به شکلی لفظی فهمیده می شود. به این ترتیب درونمایه درونی برای بیشتر مردم نامفهوم است.

در تاریخ مردمی ما دو خط موازی و خود مختار تمدن را می بینیم راز و رمزگرا (اسوتریک) و غیر آن ( اگزوتریک) بدون هیچ تغییری همیشه یکی بر دیگری چیره می شود و تکامل می یابد، در حالی که دیگری محدود می شود دوره ای از تمدن رازور مزگرا وقتی فرا می رسد که شرایط بیرونی مطلوب باشد، هم از لحاظ سیاسی و هم غیره، سپس دانش و معرفت که در قالب آموزه ای پوشانده میشود که با شرایط زمان و مکان همخوانی دارد، همه گیر می شود مسیحیت به این صورت بود. اما در حالی که برای عده ای دین به عنوان مایه رهبری خدمت می کند برای بقیه، تنها پاسبان است، مسیح هم جادوگر و هم مردی اهل دانش و معرفت بود.

او خدا نبود، یا بهتر است گفته شود خدا بود، اما در سطحی معین معنا و اهمیت راستین بسیاری از رویدادها در انجیل اکنون کمابیش از یاد رفته است. برای نمونه، آخرین شام به خودی خود چیزی بسیار متفاوت از آن است که مردمان معمولا گمان می برند. چیزی که مسیح با نان و شر*اب درآمیخت و به روهروانش داد، به راستی خونش بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
برای توضیح آن باید چیزی بگویم. هر چیز زنده ای جوی در پیرامون خود دارد. تفاوت تنها در اندازه است هر چه موجود زنده بزرگتر باشد، جو آن هم بزرگتر است. از این لحاظ هر موجود زنده ای را می توان به یک کارخانه همانند کرد. کارخانه جوی پیرامون خود دارد که از دود، بخار، مواد دورریختنی و آمیزه های معینی که در روند تولید بخار می شود، ساخته شده است. ارزش این اجزای سازنده تغییر می کند. درست به همین سان، جو مردم هم از عناصر متفاوت ساخته شده است. و همان طور که جو کارخانه های متفاوت بو و شمیم متفاوتی دارند، جو مردم متفاوت هم همین طور است. برای نمونه، امکان ندارد یک بینی حساس مانند شامله سگ، جو کسی را با جو کس دیگری اشتباه بگیرد.

گفتم مردم هم ایستگاهی برای دگرگون کردن مواد است. بخشهایی از موادی که در ارگانیسم تولید می شود، برای دگرگونی سایر مواد به کار می رود، در حالی که بخشهای دیگر وارد جو آن می شود که معنایش این است که از دست می رود.
بنابراین اینجا هم همان چیزی پیش می آید که در کارخانه به این ترتیب، ارگانیسم نه تنها برای خودش، بلکه برای چیز دیگری کار می کند. مردمان اهل شناخت و معرفت می دانند چه طور مواد لطیف را در خود نگاه داشته و آنها را انبار کنند. تنها انباشت های بزرگ این مواد لطيف، شکل گیری کالبد دوم و عالی تری را در درون مردم، ممکن می گرداند.

با این حال، به طور معمول، موادی که جو مردم را می سازند، پیوسته مصرف و با کار درونی مردم جایگزین می شوند. جو مردم ناگزیر به شکل کره نیست. پیوسته شکلش را تغییر می دهد. زیر فشار، تهدید یا خطر، به سوی فشار کشیده می شود. در این صورت قطب های متضاد باریک تر می شوند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
جو مردم فضای معینی را پر می کند. درون کرانه های این فضا، ذرات جذب می شوند، اما فراسوی کرانه ای معین، ذرات جو از آن جدا شده و دیگر بازنمی گردند. این در صورتی می تواند پیش آید که جو به شدت به یک سو کشیده شود. همین حالت هنگام حرکت مردم روی می دهد. ذرات جو روی لباسهاء زیر پوشها و دیگر چیزهای متعلق به او می نشینند، در نتیجه گونه ای ردپا میان آنها و مردم باقی می ماند.
مانیاتیسم، هیپنوتیسم و تله پاتی پدیده هایی متعلق به یک نظم واحدند. کنش مانیاتیسم مستقیم است؛ کنش هیپنوتیسم از فاصله کم از راه جو است؛ تله پاتی کنش از راه دور است. تله پاتی را می توان با تلفن یا تلگراف مقایسه کرد.

در این نمونه ها، پیوند از راه سیمهای فلزی است، اما در تله پاتی رشته دنباله دار ذراتی است که و مردم به جا گذاشته است. کسی که دارای موهبت تله پاتی است می تواند با ماده خودش این رشته دنباله دار را پر کند و از این راه پیوند برقرار کند، مانند کابلی که از راه آن می توان روی ذهن مردم کار کرد. اگر چیزی متعلق به کسی را در اختیار داشته باشد، در این صورت با برقراری پیوند، نگاره ای از موم یا گل دور این شئی درست می کند و با کار روی آن، روی خود آن فرد کار می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
فوریه، 1924 ( 1303)


کار روی خود به اندازه آرزو کردن آن، آهنگ آن کردن، دشوار نیست دلیلش این است که با بازشناسی آن، مراکزمان باید با هم به این همرایی برسند، که اگر می خواهند کاری باهم کنند، باید پیرو ارباب مشترکی شوند اما این کار برایشان دشوار است چون وقتی اربابی باشد، دیگر هیچکدامشان این امکان را ندارد که به دیگران فرمان دهد و کاری که خودشان می خواهد بکند. در مردم معمولی اربابی وجود ندارد. و وقتی اربابی وجود ندارد، جانی در بساط نیست.

جان - هدف تمام دین ها، تمام مکتب هاست. تنها یک هدف، یک امکان است؛ واقعیت مسلم نیست. مردم معمولی نه جان دارد و نه اراده، چیزی که معمولا اراده نامیده می شود صرفا نتیجه خواست هاست. اگر مردمی خواستی دارد و در عین حال چیزی در ستیز با آن خواست پدید آید، یعنی گونه ای نخواستن با نیرویی بیشتر از اولی، دومی اولی را کنترل می کند و آتشش را فرومی نشاند. این چیزی است که به زبان معمول اراده نامیده می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
کودک هرگز با جان به دنیا نمی آید. جان تنها در جریان زندگی می تواند به دست آید، حتی در این حالت هم، عشرت طلبی بزرگی است، آن هم برای شماری انگشت شمار، بیشتر مردم تمام زندگی خود را بدون جان، بدون ارباب زندگی می کنند و جان برای زندگی معمولی لازم نیست اما جان نمی تواند از هیچ زاده شود. همه چیز مادی است. همین طور جان، تفاوت در این است که از ماده لطیف تری ساخته شده است. در نتیجه برای دست یافتن به جان، نخست لازم است که ماده هم خوان را داشت. با این حال، ما حتی برای کارکردهای روزمره هم به اندازه کافی ماده نداریم در نتیجه، برای داشتن ماده یا سرمایه لازم، باید شروع به صرفه جویی کنیم تا چیزی برای روز بعد باقی بماند. برای نمونه، اگر من به خوردن یک سیب زمینی در روز عادت داشته باشم، می توانم تنها نصف سیب زمینی بخورم و نیمی دیگر را کنار بگذارم، یا می توانم روزه بگیرم. و ذخیره موادی که باید انباشته شود، ناگزیر باید بالا باشد، وگرنه به زودی تمام می شود.

اگر مقداری بلور نمک داشته باشیم و آنها را در لیوانی آب بگذاریم، به سرعت حل شوند. می توان بارها و بارها مقدار بیشتری از آن را افزوده باز هم حل می شود. اما لحظه ای می رسد که محلول مالامال می شود. آن وقت نمک دیگر حل نمی شود و بلورها در ته محلول دست نخورده باقی می مانند. ارگانیسم مردمی هم همین است. حتی اگر موادی که برای شکل گیری جان لازم است پیوسته از سوی ارگانیسم تولید شود، پخش و پراکنده و در آن حل می شود. باید اندوخته ای از این مواد در ارگانیسم باشد، تنها در آن صورت بلوری شدن امکان پذیر می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
ماده ای که پس از این اندوخته بلوری می شود قالب کالبد فیزیکی مردم را به خود می گیرد، رونوشت آن است و ممکن است از تن فیزیکی جدا باشد. هر تنی، زندگی متفاوتی دارد و هر کدام پیرو نظم متفاوتی از قوانین است کالبد تازه یا دوم کالبد اختری نامیده می شود. در را*ب*طه با کالبد فیزیکی، جان نامیده می شود. دانش دیگر دارد به امکان تشخیص آزمایشی هستی تن دوم می رسد. اگر در باره جان سخن می گوییم، باید توضیح دهیم که چندین مقوله جان می تواند وجود داشته باشد، اما تنها یکی از آنها را به راستی می توان جان نامید. جان، همان طور که گفته شد، در جریان زندگی به دست می آید. اگر کسی شروع به انباشت این مواد کند، اما پیش از بلوری شدن آنها بمیرد، در این صورت همزمان با مرگ کالبد فیزیکی، این مواد هم تجزیه و پخش می شوند.

مردم، مانند هر پدیده دیگری، فرآورده سه نیروست باید گفته شود زمین، دنیای سیاره ای و خورشید - مانند هرچیز زنده ای - تراوشانی بیرون می دهد. در فضا میان خورشید و زمین، سه ، آمیزه تراوشات وجود دارد. تراوشات خورشید که دیگر تناسبی با اندازه بزرگ تر آن ندارد، به زمین می رسد، اما بدون کنترل از آن می گذرد، زیرا لطیف ترین است. تراوشات سیاره ها به زمین می رسند، اما به خورشید نمی رسند. دامنه تراوشات زمین از این هم کوتاه تر است. به این ترتیب، در کرانه های جو زمین، سه گونه تراوشات وجود دارد تراوشات خورشید، زمین و سیاره ها. فراسوی آن تراوشات زمین وجود ندارد، تنها تراوشات خورشید و سیاره ها وجود دارند؛ و بالاتر از آن تنها تراوشات خورشید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
مردم نتیجه کنش درونی تراوشات سیاره ای و جو زمین با مواد زمین است. هنگام مرگ مردم معمولی، تن فیزیکی اش به اجزای سازنده تجزیه می شود؛ بخشهای زمین به زمین باز می گردد. "از خاک برآمده ای و به خاک بازمی گردی" بخشهایی که از تراوشات سیاره ای است به دنیای سیاره ای باز می گردد؛ بخشهایی که از جو زمین است به همانجا بازمی گردد. به این ترتیب در کل چیزی باقی نمی ماند.

اگر تن دومی در کسی پیش از مرگ بلوری شود، می تواند پس از مرگ تن فیزیکی به زندگی ادامه دهد. ماده این تن اختری، از لحاظ تراوشات با ماده تراوشات خورشید هم خوانی دارد و از لحاظ نظری، در کرانه های زمین و جو آن تجزیه پذیر نیست. در عین حال، مدت زمان عمرش می تواند متفاوت باشد. می تواند عمر درازی داشته باشد یا هستی اش خیلی زود تمام شود. علتش این است که تن دوم مانند تن نخست، مراکزی دارد؛ آن هم زندگی می کند و تأثیر می گیرد. و چون تجربه کافی و ماده تأثیراتی را ندارد که باید داشته باشد، مانند نوزادی تازه به دنیا آمده، باید آموزش معینی دریافت می کند، وگرنه بیچاره و درمانده است و نمی تواند هستی خودمختاری داشته باشد و به زودی مانند تن فیزیکی تجزیه می شود.

هر چیزی که هستی دارد پیرو قانونی واحد است، زیرا " آنچه در بالاست، در پائین هم هست" چیزی که می تواند در یک مجموعه شرایط هستی داشته باشد، نمی تواند در مجموعه دیگری هستی داشته باشد. اگر تن اختری با ماده ارتعاشات لطیف تری برخورد کند، تجزیه می شود. و بنابراین، به این پرسش "آیا جان بی مرگ است؟" در کل تنها یک پاسخ می توان داد: "بله و نه." برای پاسخی مشخص تر، باید بدانیم منظور چه گونه جان است و چه گونه بی مرگی.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
همان طور که گفتم، تن دوم مردمی، جان در را*ب*طه با کالبد فیزیکی است. هر چند به خودی خود به سه اصل تقسیم می شود، در کل، نمایانگر نیروی فعال و اصل مثبت، در را*ب*طه با اصل منفعل و منفی تن فیزیکی است. اصل خنثی کننده میان آنها، گونهای مغناطیسم خاصی است که همه آن را ندارند اما بدون آن امکان ندارد تن دوم بتواند ارباب اولی شود.

امکان تکامل بیشتر وجود دارد. کسی که دو تن دارد، می تواند با بلوری کردن مواد تازه ویژگیهای تازه ای به دست آورد. در این صورت تن سومی درون دومی شکل می گیرد که گاه به آن تن یا کالبد ذهنی گفته می شود. آن وقت تن سوم اصل فعال می شود؛ تن دوم، اصل خنثی کننده و اولی، تن فیزیکی اصل منفعل. اما این هنوز جان به معنای واقعی واژه نیست. هنگام مرگ تن فیزیکی، تن اختری هم می تواند بمیرد و تنها تن ذهنی باقی بماند. اما هر چند به مفهومی بی مرگ است، آن هم می تواند دیرتر و زودتر بمیرد.
تنها تن یا کالبد چهارم، كل تكامل ممکن برای مردم در شرایط زمینی هستی اش را کامل می کند. این تن در کرانه های منظومه شمسی بی مرگ است. اراده واقعی از آن این تن است. "من" واقعی، جان مردمی، ارباب است اصل فعال نسبت به کالبدهای دیگر با هم است. تمام چهار کالبد را که در هم جا می گیرند، می توان از هم جدا کرد. پس از مرگ تن فیزیکی، تن های عالیتر می توانند از هم جدا شوند. تناسخ پدیده ای بسیار نادر است.

یا در مدت زمانی بسیار طولانی ممکن است، یا در موردی که کسی وجود داشته باشد که تن فیزیکی اش با کسی که دارای این تن های عالیترست، همسان باشد. از این گذشته، تن اختری تنها در صورتی می تواند تناسخ یابد که بر حسب تصادف با این تن فیزیکی برخورد کند، اما این تنها می تواند ناخودآگاه پیش آید. اما تن ذهنی توانایی گزینش دارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
وی V


موسیقی یی که هنگام تمرین ها نواخته می شود، حرکت درونزادی در ما را که مایه اصلی دست درازی و تداخل در زندگی استنه به گمراهی می کشاند موسیقی به تنهایی نمی تواند کل خودکاری ناخودآگاهمان را جدا کند. اما یکی از راههای کمکی برای این منظور است. موسیقی نمی تواند کل مکانیکی بودن مان را دور کند، اما در حال حاضر به دلیل نداشتن دست افزارهای دیگر، تنها از موسیقی بهره می بریم. یک چیز مهم است: در زمان پیش بردن تمامی تکالیف معین بیرونی به همراهی موسیقی باید از ابتدا یاد بگیرید که به موسیقی توجه نکنید بلکه تنها به شکلی خودکار به آن گوش دهید. ابتدا هرازگاه توجه به موسیقی کشیده می شود، اما دیرتر می توان به موسیقی و چیزهای دیگر به طور کامل با توجه خودکار که سرشت متفاوتی دارد گوش داد.

مهم است که میان این توجه و توجه مکانیکی تمایز بگذاریم تا زمانی که این دو توجه از هم جدا نشده باشند، چنان مانند هم می مانند که فردی بی خبر نمی تواند میان آنها تمایز بگذارد. توجه کامل، ژرف و به شدت کانونمند، جدا کردن آنها را ممکن می سازد. یاد بگیرید تفاوت میان این دو توجه را با مزه بدانید تا بتوانید از سویی میان اندیشه ها و دانسته هایی که وارد می شوند، و از سوی دیگر تشخيص و افتراق تمایز بگذارید.

(پریوره، 20 ژانویه 1923)
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫4٫14
نوشته‌ها
3,786
مدال‌ها
4
سکه
23,974
پریوره

19 ژانویه، 1923 (26 دی 1302)


همیشه به این پرسش خود که "آیا کسی امروز در حین کار به سخنرانی دیروز اندیشیده" یک پاسخ می گیرم - فراموش کردند. و با این حال اندیشیدن به هنگام کار کردن، همان به یاد آوردن خود است. به یاد آوردن خود نشدنی و ناممکن است. و مردمان خود را به یاد نمی آورند، زیرا می خواهند تنها با ذهن خود زندگی کنند. با این حال، ذخیره توجه در ذهن ( مانند شارژ الکتریکی یک باطری) بسیار کم است. و سایر بخشهای بدن آرزویی برای به یاد آوردن ندارند. شاید یادتان باشد که گفته شد مردم مانند خودرویی است که یک مسافر، راننده، اسب و کالسکه دارد. به جز آنکه مسافری به آن معنا وجود ندارد، برای همین ما تنها از راننده گفت و گو می کنیم. ذهن مان راننده است.

این ذهن ما می خواهد کاری کند، این تکلیف را برای خود گذاشته که از راهی متفاوت با گذشته کار کند، خود را به یاد بیاورد. تمام علاقه ای که ما به تغییر خود، دگرگون کردن خود داریم، تنها به راننده مربوط می شود، یعنی تنها ذهنی است از لحاظ احساس و تن به این بخشها هیچ علاقه ای به پیش بردن به یادآوردن خود ندارند و با این حال نکته کلیدی این است که نه ذهن، بلکه بخشهایی تغییر کنند که علاقه ای به این کار ندارند. ذهن می تواند به آسانی تغییر کند. دست یابی از راه ذهن حاصل نمی شود؛ اگر از این راه حاصل شود، هیچ فایده ای ندارد.
 
بالا