به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
آن شب، بعد از صرف شام، مرا به تالاری راهنمایی کردند که حدود دوازده مرد در آن نشسته بودند. آنها مثل غربیها لباس پوشیده و روی فرش های کوچکی نشسته بودند. هر کدام از آنها، عرقچین سفیدی به سر داشت که با ابریشم سفید، نقش هایی بر روی آن دوخته شده بود. به من هم کلاهی داده شد و اشاره کردند که در جای خالی ای درون حلقه بنشینم.

پس از چند دقیقه، بر طبلی کوبیده شد و نغمه های دقیق و مشخص نی، سکوت را بر هم زد. کوشیدم تا به هیچ چیز فکر نکنم و فقط چشم هایم را بستم و خود را رها کردم تا موسیقی به درون ام نفوذ کند. آوای نی و ضربات یکنواخت طبل، تأثیری تخدیر کننده و خواب آور بر من داشت و به نظرم می رسید که در فضا، به سوی ستاره ای درخشان که پرتوهای رنگارنگی از خود ساطع میکند، شناور هستم.

صدای ملایم زمزمه «هو،هو» به آگاهی من نفوذ می کرد و من هم با آن همراه شدم، چون احساس میکردم همه وجودم به آن راغب است، و نه چون فکر میکردم که باید این کار را بکنم.
چند دقیقه گذشت. من هماهنگ با جمع، «هو، هو» میگفتم. آن ستاره درخشان، دائمأ درخشان تر می شد و از فراز نغمه موسیقی و زمزمه «هو، هو» صدایی به گوش ام رسید که شعری فارسی را به آواز می خواند. من آن شعر را بارها و بارها خوانده بودم و خوب با آن آشنایی داشتم. می دانستم که بیت آغازین مثنوی معنوی، اثر مولانا جلال الدین است: «بشنو از نی چون حکایت می کند / از جدایی ها شکایت میکند».

آن صدا، بارها و بارها همین بیت را به آواز خوش، تکرار کرد و آنگاه من به زمین بازگشتم و ستاره درخشان رنگارنگ، در روشنایی، محو شد؛ صبح شده بود.
سفرم به مشهد، چندان خاطره ای برایم باقی نگذاشت. در طول راه، ذهنم به شدت مشغول بود و افکار زیادی خاطرم را پر کرده بود به طوری که فرصت پرداختن به مسائل بیرونی را نداشتم. «چند دقیقه» مراقبه ام در آن شب خاص، در واقع چندین ساعت به طول انجامیده بود؛ همه شب، تا صبح. آیا این یک جور هیپنوتیزم بود؟
آیا تصورم از زمان را دستکاری کرده بودند؟ اما چه دلیلی داشت که چنین کاری بکنند؟ هیپنوتیزم یا دخل و تصرف در آگاهی من، چه فایده ای برای کسی می توانست داشته باشد؟

این پرسش و پرسش های دیگر پشت سر هم در ذهنم مطرح می شدند، و انگار خودشان همدیگر را دنبال می کردند. آن گاه یکباره آرام گرفتم. به من مأموریت داده بودند که به خاطر بسپارم و گزارش دهم، دیگر از من نخواسته بودند وقایع را تجزیه و تحلیل کنم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
حسن کربلایی

«مشهد»


حسن کربلایی در بازار طلاشاهی Tilla Shahi در مشهد به میناکاری اشتغال داشت. من تجربیات ام را به دقت برایش شرح دادم و او هم سرش را پایین انداخته بود و به دقت گوش میکرد. وقتی سخنان ام به آخر رسید، سرش را بلند کرد و گفت: «این کلمات، جواز عبور با گذرنامه شماست. افراد مختلف گروہ، بسته به ظرفیت و قابلیت شان برای درک آنچه میشنوند، کلمات مختلفی را شنیده اند.

شما باید از پایین ترین نقطه، کارتان را شروع کنید بدون هیچ عجله و بدون هیچ بی حوصلگی. شما باید به دقت و با همه وجود، به «حکایت نی»، گوش کنید. اگر بتوانید این کار را بکنید و به پشت سرتان ننگرید، اگر بتوانید همه وجودتان را به طور کامل وقف این کار کنید، می توانید به سوی ادراک و آگاهی متعالی گام بردارید.

اما اگر اجازه دهید پندارها و تصورات قدیمی، دوباره به آگاهی خام و در حال بیداری تان راه پیدا کند، آن وقت جای پای گران بهایی را که در وادی حقیقت به دست آورده اید، از دست می دهید».
من با شور و شعف و از صمیم قلب گفتم: «من آماده ام تا همه کوشش و توان خود را در این راه به کار اندازم. امیدوارم جرأت کافی برای پیمودن این راه را داشته باشم و بتوانم اندیشه ی شرطی و قالب بندی شده ای که به من تحمیل شده بود را کنار بگذارم».

حسن کربلایی به آرامی گفت: «چیزهایی را که دنیا به شما تحمیل کرده، بهانه نیاورید تا همهی مسؤولیت را از گردن خود بردارید و به گردن شرایط و اوضاع و احوال دنیای اطراف تان بیندازید، خودتان هم در این میان، تقصیرکارید. شما می توانسته اید خیلی از چیزهایی را که به خوردتان داده اند، پس بزنید و زیر بارشان نروید. حداقل نمی بایست هر چیزی را بدون هیچ سوال و تحقیق انتقادی، قبول میکردید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
انسان اساسأ طمعکار، تن پرور و خودبزرگ بین است و همه امکانات و راهها را برای دوری جستن از اموری که نیازمند کار و زحمت است، پیدا و استفاده می کند. کار و زحمت جسمانی آسان تر از کار و زحمت ذهنی است و کار و زحمت در سطوح تکاملی، از همه مشکل تر است. نظم و انضباط فکری، نتیجه انضباط قاطعانه و مصممانه است. اصلا تصادفی نیست که بعضی ها آن را دارند و بعضی ها ندارند.

اگر آماده رویارویی و جنگ با نفس خودت و کار دشوار و پیگیر جسمی و روحی هستی، بسیار خوب، می توانی قدم در این راه بگذاری؛ اگر نه، برو و راه آسان تری را جست و جو کن که مسلما راه به جایی نمی برد و در بهترین حالت، باعث ایجاد تصوری موهوم میشود و خیال میکنی که راز و رمز حیات در مقابل ات گشوده شده است.

می توانی آیین ذن، تئوسوفی، یوگا یا امثال اینها را انتخاب کنی که در واقع مامنی است برای افراد کم ظرفیت و ناتوانی که به دنبال چیزی هستند تا اوقاتشان را با آن بگذرانند و ضمنأ نتیجه ای از آن بگیرند که هم ماوراء الطبیعی باشد و هم آنقدر ملموس که بتوانند درباره اش حرف بزنند و احساس کنند چیزی به دست آورده اند که از دسترس عامه مردم بیرون است. اگر آنها فقط یک چهارم نیرو و زمانی را که برای پیچاندن با گره زدن بدن شان یا فعالیت ها و کارهای عجیب و غریب دیگر، صرف می کنند را صرف جهت دادن و منظم کردن جریان های پراکنده ذهن و اندیشه شان می کردند، پیشرفت بیشتری داشتند و حال و اوضاع شان بهتر بود. اکنون نزد شیخ محمد داود در قندهار برو به او بگو حسن چینکی Chainaky سلام می رساند.

حسن کربلایی سخن اش را تمام کرد و دوباره سرگرم کار شد.
با عبور از مرز افغانستان، احساس کردم که آن پیشرفت و سیر تکاملی راستین، انجام شده است. گرجیف در نوشته هایش، افغانستان، بخارا، آمودریا، هندوکش و کافرستان را مکان هایی با اهمیت حیاتی ذکر کرده بود. و من احساس می کردم به مقر اصلی سنت طریقت قدم می گذارم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
شیخ محمد داود

«قندرها»


قندهار، گرم، خاکی، بر گرد و غبار، و پذیرنده و مهمان نواز بود. شیخ داود، چایخانه ای داشت در نزدیکی زیارتگاه خرقه پیامبر و مرا گرم و دوستانه و در عین حال محترمانه استقبال کرد و ترتیبی داد که در خانه پسرش اقامت کنم. من پیغام حسن کربلایی از مشهد را به او گفتم که چهره با محاسن انبوه اش، سخت شد و خیلی جدی گفت:

«برادر! بدان، این راهی که برگزیده ای، طولانی، صعب العبور، و سخت دشوار است. هیچ چیز، غیر از فرمانبری و تسليم مطلق و بی قید و شرط در مقابل پیر طریق و استاد، تو را از مشکلات و موانعی که در راه اند و حتما با آنها برخورد خواهی کرد، عبور نمی دهد. ایمان مطلق و بی تزلزل و اطمینان راسخ به او، تنها راهنمای راهات خواهد بود. هرگونه شک و تردید یا پاسخ منفی، هم موجب اغتشاش و آشوب می شود و هم باعث ایجاد شبهات و خبط هایی که فهم و ادراکات را تیره و تار می کنند. دیگر گرجیف را فراموش کن. آن آموزش ها، مال تو نیست.

آنها متعلق به زمان گذشته اند و به کار امروز نمی آیند و هیچ حاصلی برای تو ندارند. آموزشی که تنظیم شده باشد تا در زمان بخصوصی در محل بخصوصی منتقل شود، فقط برای آن زمان به کار می آید و زمینه را برای ظهور مرحله بعدی، آماده می کند. وقتی آموزش های مرحله جدید به کار می افتد، آن وقت آموزش های قدیمی کارایی خود را از دست میدهد و فقط اجزای زنده و پویای آن باقی می ماند تا شکل جدیدی بگیرد و در اوضاع و شرایط جدید جذب شود.

حتی اگر شما می توانستید این اجزای زنده و پویا را بشناسید و نگه دارید، باز هم کمکی به حال تان نمی کرد زیرا شرایط محیطی و زمانی تغییر کرده اند و را*ب*طه میان عوامل و مؤلفه ها نیز تغییری اساسی کرده و به کلی متحول و دگرگون شده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
از لحظه ای که اجزای اصلی آموزش های گرجیف، به حوزه ی دیگری هدایت و منتقل شد، آموزش های او دیگر ارزش و اهمیت خود را از دست داد. آن چه اکنون در غرب به نام آموزش های گرجیف باقی مانده و مشغول به کار و فعالیت است، براساس کارهایی است که او می کرده و سخنانی که میگفته و نه بر پایه ی آن چه او می دانسته و بهره بردن از دانش راستینی که با او بوده است.

پس می توان به درستی گفت که آموزش های به ارث مانده گرجیف به شکل امروزین اش، فقط سایه موهوم تصورات و خیالات ذهنی ای است که بیشتر راهی برای بهره بردن متولیان اش است تا طریقه ای به سوی کمال».

من سؤال کردم: «آیا اصلا ممکن نیست کسی از دنبال کردن این آموزش ها، نفعی ببرد؟»
او پاسخ داد: «فقط در همین حد که شما را تشویق کرده و جرأت داده تا به جست وجوی آگاهی والاتری برخیزید و به شما فهمانده که عالم وجودی دیگری هم وجود دارد. اما برای رساندن شما به آن عالم، ناتوان است».

باز پرسیدم: «حال که نوشته های گرجیف، سرشار از تمثیل و استعاره اند، آیا جست و جو برای یافتن معنی و شرح آنها، برای شخص فایده ای دارد؟»
با لحن خشکی جواب داد: «به نظر نمی رسد که شما آدم ناآگاه و کندذهنی باشید، با این حال پرسش های تان نشان دهنده ی اندیشه خام و بچه گانه غریبی است. چه چیزی شما را وادار می کند این گونه به آن آموزش های قدیمی و از سکه افتاده بچسبید و درباره اش کندوکاو کنید؟ مثلا فرض کنید که پس از جست وجو و تحقیق بسیار، کشف کنید که آن مرد سالخورده ای که گرجیف در کتاب «همه و همه چیز» از او صحبت کرده، در واقع همان حضرت محمد (ص)، پیامبر اسلام است و نوه آن مرد به نام حسین، همان امام حسین (ع)، نوهی پیامبر است؛ خوب، این چه فایده ای به حال شما خواهد داشت و شما را به کجا می رساند؟

آیا بهتر نیست کار خود را با شناسایی و فهمیدن حقایقی شروع کنید که بتوانید آنها را در طی طريقی تکامل، راهنمای خود قرار دهید؟ به جای آنکه این همه وقت و نیرو را برای کندوکاو در موضوعاتی از قبیل کارهایی که گرجیف در ابتدای کارش می کرده، صرفی کنید که حتا اگر پاسخ های مطلوب تان را کشف کنید هم نمی توانید استفاده درخوری از آن ببرید و صرف دانستن آنها فایده ای به حال شما و هیچ کس دیگر نخواهد داشت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
حتما اشتیاق دارید بدانید که واژه ندبافر Kundabuffer که گرجیف در کتاب اش به آن اشاره کرده، واژهای ترکیبی است که تشکیل شده از دو واژه فارسی گند به معنی آهسته و آرام، متضاد تند و تیز، و قر به معنی شکوه و جلال یا رفعت و بزرگی، و واژهای تخصصی است که معنای کاربردی آن عبارت است از کندشدن یا ضعیف و مختل شدن قوه ی ادراک، توسط جاہ و جلال دنیوی یا خودبینی و نفس پرستی.

چقدر وقت و نیروی گران بها و جبران ناپذیر را برای این مطلب ساده ممکن بود صرف کنید تا اشتقاق لغوی آن را پیدا کنید و بفهمید که در چه مواردی استفاده میشود و معني کاربردی آن چیست؟ برادر من! بهتر است تمثیل ها و استعارات و به طور کلی همه اسرار و رموز مستتر در نوشته های گرجیف و هر چیز دیگری را که به گذشته تعلق دارد، فراموش کنید و وقت و نیروی خود را با خاطری مجموع و با همه وجود، در پیمودن این طریق مطمئن ولی دشواری که در دسترستان قرار داده شده، به کار بیندازید.

شما وقت زیادی ندارید که بتوانید در تحقیقات علمی مدرسه ای (آکادمیک) و تجزیه و تحلیل های عقلانی و روشنفکرانه ی حقایق نصفه نیمه، آن را هدر دهید. اگر بخواهید نگران استعاره ها و رموز یا تشبیهات و همانندی های این چیز و آن چیزیا هرچیز و همه چیز باشید، تنها نتیجه اش فشار آوردن و به هم ریختن اعصابتان و یا در بهترین حالت، افزایش اطلاعات عمومی تان خواهد بود که چندان فایده ای برای سیر و سلوک معنوی و کمال روحانی ندارد.

پس اگر می خواهید همان راه را ادامه دهید و وقت و نیروی خود را صرف تحقیق و تفحص در اعمال و اعتقادات و سخنان گذشتگان کنید یا به عبارت دیگر، بخواهید با حلوا حلوا گفتن، دهن تان را شیرین کنید، هیچ کس جلوتان را نمی گیرد، فقط امیدوارم سلامت عقل تان را حفظ کنید!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,155
مدال‌ها
10
سکه
17,987
پیر و مرشد من، دلبر خان حلولی، به گرجیف درس داد و من خوب میدانم چه چیزهایی را به او آموزش داده بود. آیا دوست داری همانها را یعنی چیزهایی که دیگر در زمان ما فایدهی کاربردی ندارد، به تو بیاموزم؟ یا اینکه راه متعالی و سیر تکاملی پویا و زنده ای را ترجیح می دهی که در هماهنگی کامل با کائنات، دائم در تغییر و تحول و تکامل لحظه به لحظه سیر می کند؛ راهی که انسان را به خودشناسی، که کلید شناخت حقیقت و راز و رمز کائنات است، می رساند؟ این هر دو راه پیش روی توست و حق انتخاب داری، اما باید فقط یکی از آنها را انتخاب کنی.

اگر راه حق را انتخاب کنی و برای سیر و سلوک در این راه آماده باشی، آن وقت تو را به پیشاور میفرستم و از آن به بعد، خودت به تنهایی سفر خواهی کرد».
من گفتم: «ای شیخا من این همه راه را در جست وجوی یافتن راهی به سوی حق به اینجا آمده ام و فکر میکنم که جست وجوی استادان گرجیف، در واقع بهانه ای برای حرکت و قدم گذاردن در مسیری ناشناخته بوده است.

من برای سفر به پیشاور یا هر جای دیگری که بخواهید، به تنهایی یا با هر کسی که شما تعیین کنید، آماده ام. اکنون تنها هدف من، کسب و جذب و به کارگیری آموزش هایی است که امیدوارم به کمک آنها بتوانم خود را از این اوضاع و احوال آشفته و بی حاصل، بیرون بکشم و تکامل پیدا کنم. درست است که ابتدا برای جست وجو و یافتن مسیر و منبع آموزش های گرجیف قدم در راه سفر گذاشتم و چیز دیگری را نمی شناختم، اما اکنون با همه وجود و از صمیم قلب آماده و آرزومند پیمودن راهی هستم که امکان و امید رسیدن به آگاهی راستین را نوید میدهد».
 
بالا