What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #11
«در باد صدایش می‌پیچید»

او آمد و چیزی نگفت، اما
در باد، صدایش می‌پیچید، بی‌نقشه

پنهان شد از آینه، اما پیداست
چشمی که به رویا خیره می‌دید، بی‌نقشه

ردی نداشت و جهان، خواب افتاد
دل، راه به نورش باز می‌چید، بی‌نقشه

از کوچه‌ی شب رد شد و باران بارید
دل، خیس شد از او، نه خورشید، بی‌نقشه
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #12
«او بود، ولی شبیه رویا بود»

شب آمد و دل از همه‌جا وا بود
او بود، ولی شبیه رویا بود

از سمت نگاه او غزل می‌ریخت
چشمانش آیینه‌ی تمنا بود

خاموش و رها، بدون یک لبخند
اما نفسش پُر از تماشا بود

در سینه‌ی باد، رد گامش ماند
چیزی شبیه عطر فردا بود
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #13
«دل را به خیال برد و برنگشت»

در آینه افتاد، ولی بی‌صدا گذشت
دل را به خیال برد و برنگشت

با عطر خودش در همه‌ی لحظه‌ها نشست
در کوچه‌ی دل رد شد و برنگشت

او رفته، ولی خاطره‌اش مانده در نسیم
باران به هوای او فقط بارید و نگشت

هر شعر، نشانی‌ست از آن لحظه‌ی نخست
آغاز شد و عشق، به پایان نشست
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #14
«دل در پی او همیشه بی‌تاب است»

با هر نفسی، خیالِ او ناب است
دل در پی او همیشه بی‌تاب است

چشمان غمش، شبی پُر از رازند
لبخندش اگرچه پشتِ مه، خواب است

با او سخنی نگفت، اما دل
در سطر نگاه او، پُر از تاب است

هر جا که گذشت، عطر او ماند و
این خانه هنوز، گرم مهتاب است
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #15
«نامش به تمام شعر جان می‌داد»

باران که نمی‌آمد، او می‌آمد
چون قصه‌یی از ماه، خو می‌آمد

در دل که سکوتی قدیمی می‌مرد
نامش به تمام شعر جان می‌افکند

گاهی فقط از دور، نفس می‌زد شب
گاهی غزلی بود که غم می‌بارید

حتی نرسیده، رد او می‌تازد
دل، پیش کسی بود که نمی‌پاییدش
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #16
«میان خواب قدم می‌زد و صدا نداشت»

میان خواب قدم می‌زد و صدا نداشت
هوا پُر از نفسش بود، بی‌صدا نداشت

در آن سکوت غریبانه، رد شد و رفت
که شعر مانده از او هیچ ردپا نداشت

دلش گرفته، ولی با کسی نگفت این راز
فقط نگاه غمش رنگ آشنا نداشت

گذشت از دل شب، بی‌امان، بی‌نقشه
و ماه بود که انگار او را دعا نداشت
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #17
«کسی نماند که خوابش نبیند از فردا»

به سایه گفت و غزل را به گریه وا داد
سکوت را به تمام کوچه‌ها صدا داد

نه اشک بود، نه لبخند، نه تماشایی
فقط نسیمی که رفت و بوسه‌ای جا داد

شبیه آینه، بی‌خود، ترک برداشتیم
و هرکه عاشق شد از خود جنون سر داد

کسی نماند که خوابش نبیند از فردا
کسی نماند که او را به دل، ندا داد
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #18
صدایش از دل مهتاب می‌رسید آرام

صدایش از دل مهتاب می‌رسید آرام
شبیه شعر، ولی خواب می‌رسید آرام

قدم زد و دلِ آینه شکست از او
نگاه کرد و تب آب می‌رسید آرام

نه گفت و واژه نلرزید، رفت و ماه
به پشت کوه، پُر از تاب می‌رسید آرام

کسی نبود که او را صدا کند، اما
دل از خیال او، به او شوق می‌رسید آرام
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #19
«به عطر مانده از او دل سپرده بود غروب»

به عطر مانده از او دل سپرده بود غروب
شبی که از ته شب، هیچ بُرده بود غروب

نگاه می‌گذرد، سایه‌اش نمی‌ماند
ولی شبیه نسیمی ستُرده بود غروب

درخت‌ها همه از باد، خم شده بودند
هوا پر از نفسش، پرزده بود غروب

و هرکه رد شد از آن کوچه‌ی غریبه‌ی خیس
به اسم او، دلش آزرده بود غروب
 

*RaHa._

رَـهـایِـش
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
164
Reaction score
425
Time online
1d 4h 46m
Points
25
Location
[طهـران]
سکه
793
  • #20
«دل را گرفت و از خودش بیرون زد»

دل را گرفت و از خودش بیرون زد
از خواب، رد شد و به شب، قانون زد

نه خنده‌ای، نه حرفی از او مانده
اما غزل به نام او مضمون زد

چیزی شبیه شعله در چشمانش
بی‌آن‌که بسوزاند، اما خون زد

از ماه رد شد و صدا دریا شد
نامی که بر ل*ب آمد و ما را افسون زد
 

Who has read this thread (Total: 6) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom